eitaa logo
بانوان توانمند
67 دنبال‌کننده
569 عکس
428 ویدیو
43 فایل
گروه توانمندی بانوان در جهت رشد و ارتقاء بانوان و دختران ایجاد شده است. مطالب مربوط به امور تربیتی، دینی، مشاوره و راهنمایی از کارشناسان دینی و روان شناسی در این کانال بار گزاری می شود. روزهای جمعه پاسخگو به سوالات خواهد بود. 🆔 @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، آخرین پیامبر، نماد آخرین انسان.pdf
124.8K
📖 متن مورد بحث امشب 🔖عنوان: حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، آخرین پیامبر، نماد آخرین انسان 🔮
با امضاء این پویش، شما هم از مسئولین کشور بخواهید: 🔴 فیلتر اینستاگرام دائمی شود… 🔺جهت امضاء کلیک کنید👇 👉 farsnews.ir/my/c/164703 #⃣
💠 وندی شلیت نویسنده فمنیست آمریکایی در خصوص فعالیت های می نویسد: 🔻«...من او را در یک برنامه تلویزیونی دیدم که خطاب به مردم ایران می‌گفت این‌جا (آمریکا) نهایت امنیت و آزادی زنان است!!! 🔻او با یک دوربین در خیابان‌ هاي آمریکا راه می‌رفت و زنان ایران را تشویق به ترک حجاب و شبیه شدن به زنان آمریکایی می‌کرد. او را نمی‌شناسم و نمی‌دانم در چه شرایطی قرار گرفته که این کار را انجام می‌دهد. 🔻 اما این را می‌دانم که او یا آمریکا را نمی‌شناسد یا می‌خواهد از زنان کشورش انتقام بگیرد! منبع @hosein_darabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰كودك درمانده تربيت نكنيد. 🔹جملاتي مانند: " هميشه كارت خرابكاريه"، "هيچ وقت حرفمو گوش نميدي"، " يكبار ازت يه كارى خواستما ببين چكار كردى" و ..... ⬅️ به كودكان در مانده بودن را مياموزد. از كلمات "هيچ وقت" يا "هميشه" براي نشان دادن بدى كار كودك استفاده نكنيد. 🔸فرزندتان روزانه صدها كار درست و چند كار اشتباه انجام ميدهد درست شبيه شما و بقيه انسانها. غلو نكنيد، فرزندتان باور ميكند كه هميشه بد است و هيچ وقت خوب نيست و كم كم درمانده خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5830347864424845185.mp3
12.91M
🌿🕊🌿🕊 🕊🌿🕊 🌿🕊 🕊 ۶۳ ▪️چرا بعضی‌ها به زیارت می‌روند و جز ثوابی، چیزی گیرشان نمی‌آید، ⚡️و بعضی‌ها همان زیارت را می‌روند و تا مقامِ مزور (زیارت شونده) بالا رفته و رشد می‌کنند! ▫️چرا بعضی‌ها، آسان شفاعت می‌شوند، و روحشان ثانیه به ثانیه بزرگ‌تر می‌شود، ⚡️و بعضی‌ها با سابقه‌ی طولانی عبادت و مستحبات و مبارزه و ... اندر خم خویش باقی می‌مانند؟ علیهم‌السلام 🕊 🌿🕊
مرواریدهای بی نشان - ناصر کاوه.pdf
23.42M
انتشار رایگان pdf کتاب تمام رنگی، «»، بمناسبت هفته دفاع مقدس، «کتاب شهدای زنان» پرافتخار کشورم، جمهوری اسلامی، که به دست و... به شهادت رسیدند... این کتاب را بخوانید و برای اینکه در ثواب آن شریک باشید، آنرا منتشر کنید.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 بچه های خجالتی بچه های باهوشی هستند، تیز و فهمیده اند ولی ترس و احتیاط زیادی به آنها داده اند. توانایی بالاست ولی میدان ندیده اند. ✳️ راهکارها : ۱- باید به او میدان داد. ۲-او را همراهی و تشویق کرد. ۳- مهارتهایش را بالا برد. ۴- آدم خجالتی از نگاه ها و تقابل ها می ترسد. میتوانید کیک🎂 درست کنید او مدرسه ببرد و به بچه ها تعارف کند. یا یک شعری را با او تمرین کنید تا برای معلمش سرکلاس یا سر صف بخواند. مرحله به مرحله میدان را بزرگ تر کنید. ۵- کلمات را باید به خجالتی ها یاد بدهید تا آرام آرام راه بیفتند. ۶- به آنها مسئولیت بدهید از معلم 👨‍🏫هم بخواهید به او مسئولیت بدهد. ❇️ مهارت + میدان دادن در واقع عدم اعتماد به نفس بخاطر عدم مهارت هست . باید مهارتها را بالا برد. 🔵 توجه : اگر خجالت درمان نشود شخص در آینده آدم بدبینی می شود و سوءظن پیدا می کند.
سوال : خانمی هستم مطلقه که ترس از این دارم که نتوانم ازدواج مجدد کنم لطفا راهنمایی کنید پاسخ✍ ۱.سعی کند انتقاداتی که همسرش و خانواده همسرش و اطرافیان به او داشته اند را پیدا کند و آنها را اصلاح کند ۲.حال که طلاق گرفته باید سطح توقع خودش را پایین بیاورد. یعنی ایده آل فکر نکند..البته این به این معنا نیست که به حداقل راضی شود یا در ازدواج دومش وسواس به خرج ندهد. بلکه در عین دقت باید کمی هم از مواضع خودش پایین⬇️ بیاید و سختگیری نکند ۳.سعی کند کارهای اجتماعی را جدی بگیرد و در آنها وارد شود... مثلا فعالیت های بسیج یا مسجد🕌 یا کارهای دیگر که هم شان و آبرویش حفظ شود و هم قابلیت هایش به نمایش گذاشته شود ۴.اگر هنر یا مهارتی دارد حتما آن را ادامه دهد تا هم استقلال مالی داشته و هم از این طریق با ادمهای بیشتری ارتباط بگیرد تا مساله ی ازدواج برایش زودتر اتفاق بیفتد ۵.سعی کند با همه برخورد خوبی داشته باشد تا در نگاه دیگران خوب به نظر بیاید 😊 ۶.اگر از نظر قیافه در سطح پایینی هست حتما به چهره و پوستش و همچنین نوع پوشش اهمیت بدهد. ۷.اگر آدم مطمئن و راز نگه دار سراغ دارد او را واسطه قرار بدهد تا به دیگران بسپرد که چنین دختری با این شرایط برا ازدواج وجود دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 📻 برنامه راه زندگی- رادیو معارف، 9 مهرماه 1401 👨‍💻کارشناس: حجت‌الاسلام دکتر رفیعی‌هنر
بانوان توانمند
#رنج_مقدس #قسمت_هفدهم علی اخم کرده و ابروهایش را درهم کشیده. مادر، ساکت است و پدر هم که مثل همیشه،
سهیل را قلبم می‌تواند دوست داشته باشد؟ دلم با او همراه می‌شود یا مجبور به هم‌خوانی با او خواهم شد؟ آینده‌ام با سهیل تضمین است یا باید تطبیقش بدهم؟ دیوانه می‌شوم با این افکار. خودخواهی‌ام گل می‌کند و بی‌خیال خستگی مادر و خواب بودنش می‌روم سراغش. پتو را دورش گرفته و کنار رخت‌خوابش نشسته است. پنجره اتاقش باز است و باد سردی پرده‌ها را تکان می‌دهد. چراغ مطالعه‌اش روشن است. کتابش باز و نگاهش به دیوار روبه‌رو است. مرا که می‌بیند، تعجب نمی‌کند. انگار منتظرم بوده: – شبگرد شدی گلم! بیا این پنجره را ببند، باز گذاشتم کمی هوای اتاق عوض بشه. پرده‌ها را از دست باد و اتاق را از سرمای استخوان سوز نجات می‌دهم. کنارش می‌نشینم و با حاشیه پتویش مشغول می‌شوم: – نظرتون چیه؟ لبخند می‌زند: – قصه بزی و علف و شیرینی‌ش. خودت باید نظر بدی حبه انگورم. خم می‌شود و صورتم را می‌بوسد. منظورش از حبه انگور را درک نمی‌کنم. تا حالا حبه انگور نبوده‌ام. حتماً منظورش این است که گرگ را دریابم. – خودت باید تصمیم بگیری عزیزم. علاقه و آرمان‌هات رو بنویس. دوست نداشتنی‌ها و موانع خوش‌بختی رو هم فکر کن. بعد تصمیم بگیر. من هم هرچی کمک بخوای دربست در اختیارتم. البته بعد از این‌که سهیل رو هم در ترازو گذاشتی و سنجیدی. دوباره خم می‌شود و می‌بوسدم، من از همه آنچه که اسم ازدواج می‌گیرد می‌ترسم. دایی مرا در یک‌لحظه غافلگیر کرد. عجیب است که حس خاصی پیدا نکرده‌ام. مادر سه‌باره می‌بوسدم. امشب محبتش لبریز شده است. از این محبتی که هیچ طمعی در آن نیست، سیراب می‌شوم. وقتی بلند می‌شوم، می‌خواهم حرف آخرِ دلم را بلند بگویم، اما نمی‌دانم آخر حرفم چیست. سکوت می‌کنم و می‌روم. پدر این‌جا باید باشد که نیست. تا صبح راه می‌روم. می‌نشینم. دراز می‌کشم، با پتو به حیاط می‌روم، چشمانم را می‌بندم و تلاش می‌کنم تا ذهنم را از سهیل خالی کنم؛ اما فایده ندارد. تا این مدت تمام شود و پدر بیاید. بداخلاقی‌ام داد علی را بلند می‌کند. مادر آرامش کند، به من چه؟ من حوصله هیچ بشری را ندارم. باید مرا درک کند، سعید و مسعود که می‌آیند، مادر نمی‌گذارد قضیه را متوجه شوند؛ ولی بودنشان برای روحیه من خوب است. پدر که می‌آید، سنگین از کنارش می‌گذرم. چقدر این سبزه شدن‌ها و لاغر شدن‌های بعد از هر مأموریتش زجرم می‌دهد. دایی و خانواده‌اش همان شب می‌آیند. این‌بار رسمی‌تر از قبل. از عصر در اتاقم می‌مانم و تمام کودکی تا حال ذهنم را دوباره مرور می‌کنم؛ با سهیل و تمام خاطره‌هایش. چای را دوباره علی می‌برد. در اعتصابم… حرف سر من است؛ منِ ساکتِ آبی‌پوشِ پناه گرفته کنار مادر. لبه چادرم را آرام مثل گلی باز می‌کنم و می‌بندم. ده بار این کار را می‌کنم. دایی را دوست دارم. مخصوصاً که از کودکی هر بار برایم هدیه می‌آورد… یعنی تمام هدیه‌هایش هدفمند بوده است؟ زن دایی‌ام را دوست داشتم؛ چون زیاد به من محبت داشت و حالا درونم به آه می‌افتد که این هم بی‌غرض نبوده! باید با سهیل حرف بزنم. این را دایی درخواست می‌کند. مادر سکوت می‌کند و پدر رو می‌کند به من: – لیلاجان! هر طور که شما مایلی بابا! میلم به هیچ نمی‌کشد. بین سهیل و من چند مایل فاصله است؟ به پدر نگاه می‌کنم. اصلاً فرصت نشد که چند کلمه‌ای با من گفت‌وگو کند. دایی این‌بار می‌گوید: – لیلاجان! دایی! چند کلمه‌ای صحبت کنید تا من و پدرت بریم شام بگیریم و بیاییم. روابط بین خانواده را دارم به‌هم می‌زنم با این حال مزخرفم. بلند می‌شوم و سهیل هم بلند می‌شود. می‌روم سمت اتاق کتابخانه.
البته همه این‌ها را علی برنامه‌ریزی می‌کند. با سهیل مثل همیشه شوخی نمی‌کند. در کتابخانه را که می‌بندد حس بی‌پناهی پیدا می‌کنم. به کمد کتاب‌ها تکیه می‌دهم تا شاید سر پا بمانم. سهیل لبخندی می‌زند و می‌گوید: – دختر عمه! من همون سهیلِ سالی یکی‌دوبار هم‌بازی کوچه‌های طالقانم. عوض نشدم که این‌طور رنگت پریده. کودکی‌ام به سرعت از مقابل چشمانم می‌‌گذرد؛ هم‌بازی شیرینی بود و دوستش داشتم، اما فکر این‌جایش را نکرده بودم. می‌گویم: – من دوست دارم خاطرات کودکیم باقی بمونه. – مگه ازدواج خرابش می‌کنه؟ – نه، ازدواج برای من هنوز مسئله مهم نشده و شما هم صورت‌مسئله نشدید. لبخند بلندی می‌زند و می‌گوید: – همین امشب دو نفری طرح مسئله می‌کنیم. بعد هم من الآن مقابل صورتت نشستم. خودکار بردار و ورق، مسئله رو بنویس. نگاهم را بالا نمی‌آورم تا صورت سهیل را نبینم و نخواهم که بنویسم؛ اما بی‌اختیار چشمان میشی و موهای روشنش در ذهنم شکل گرفت. صورت سفید و خواستنی‌ای دارد. چشمانم گه‌گداری در مهمانی‌ها دیده و رو گرفته بود. – دختر عمه! اگه تا حالا قدم جلو نذاشتم، چون می‌خواستم وقتی می‌آم، همه چیز رو اندازه شأن تو فراهم کرده باشم. می‌خواستم هیچ سختی و غصه‌ای کنارم نکشی. متوجهی که؟ یعنی من یک گزینه اساسی برای سهیل بوده‌ام و خودم هیچ گزینه‌ای را به ذهن و دلم راه نداده‌ام؟ شأن من چقدر است که سهیل توانسته برایم فراهم کند؟ پس پدربزرگ چه می‌گفت که شأن انسان بهشت است، ارزان‌تر حساب نکنید. سهیل مرا ارزان دیده یا من همین قدر می‌ارزم؟ از صدای نفس کشیدنش سرم را بالا می‌آورم. – لیلا! تو خیلی سختی کشیدی. چه سال‌هایی که توی طالقان تنها بودی. چه این‌که الآن هم دائم پدرت نیست. من همیشه نگاه حسرت زده‌ات رو به بچه‌های دیگه می‌دیدم. نمی‌خواستم وقتی می‌برمت سر زندگی، یک ذره ناراحتی بکشی. می‌تونم این قول رو بهت بدم. سهیل چه راحت زندگی مرا تحلیل می‌کند و راه‌حل می‌دهد. تلخ می‌شوم و می‌گویم: – این‌طور هم نبوده، من توی طالقان چیزی کم نداشتم. شاید از خواهر و برادرا دور بودم، اما واقعاً برام روز‌های تلخی نبود. نبودن پدر هم که توجیه داره. – پدرت قابل احترامه، اما به هر حال اولویت خانواده است که من نمی‌خوام سرش بحث کنم. من هم بحث نمی‌کنم. این حرف خیلی از لحظات من هم بوده است. مخصوصاً لحظه‌هایی که پدر نبود و چند هفته و گاه چند ماه می‌کشید تا بیاید و بتوانند بیایند طالقان و من از لذت بودنشان، چند روزی آرامش بگیرم. سهیل دست روی نقطه‌ضعف من گذاشته است. کمی دلخور می‌شوم، حرف دیگری نمی‌زنم و بلند می‌شوم. سهیل مثل کودکی‌هایش به دلم راه می‌آید و بی‌هیچ اعتراضی تمام شدن گفت‌وگوهایمان را قبول می‌کند. تا بروند و من بروم اتاق علی، ذهنم درگیر سؤال‌هایم است. علی اتو را از برق می‌کشد. لباسش را آویزان می‌کند، اما حرف نمی‌زند. پشیمان می‌شوم از آمدنم. تا می‌خواهم برگردم، می‌گوید: – زندگی خودته خواهری! تصمیم هم با خودته! من تا موقعی که خودت نتیجه بررسی ذهنی‌ات رو نگی، نظرم رو درباره زندگی با سهیل نمی‌گم. برمی‌گردم و حرفم در گلویم می‌جوشد: – بله زندگی خودمه! حتماً پدر هم زندگی خودشه، تصمیم خودشه. نبودن‌هاش، هر بار زخمی شدن‌هاش، سختی‌های همه ما تقدیر خودمونه، این ‌که حتی تا چند سال پیش کارهای بانک و اداره رو مادر می‌کرده، این‌که مدرسه‌های همه رو خودش می‌رفته، این‌که کار و بار خونه و بچه‌ها رو خودش به دوش می‌کشید، این‌که امشب سهیل به من طعنه مهم بودن خانواده و بدی نبود پدر رو می‌زنه، اینا با خودمه و همه چیز و همه کس هم بی‌خود… علی با سرعت می‌آید سمت من. می‌کشدم داخل اتاق و در را می‌بندد. چشمانش به لحظه‌ای پر از خشم می‌شود. نگاهش را از من می‌گیرد و پلک‌هایش را می‌بندد و رو برمی‌گرداند تا کمی به خودش مسلط شود. – سهیل اشتباه کرده… غلط کرده. تو هم اگر محکم جوابشو ندادی… نفسش را محکم در فضای اتاق رها می‌کند. برمی‌گردد سمت من و به آنی تغییر لحن می‌دهد: – لیلاجان! از سهیل پرسیدی که آسایشی که این چند سال داشتی و تونستی بری دنبال درس و تجارت، چطوری برات فراهم شده؟ نمی‌خواهم بی‌جواب بروم: – چرا پدر من؟ چرا خود دایی آسایش و امنیت بچه‌هاشو تأمین نکنه؟ – از خودشون می‌پرسیدی خانوم خانوما. حتماً جلوی سهیل سکوت کردی که این‌جا داری حرف می‌زنی. هه! هر چند بد هم نیست‌ها؛ سهیل الآن خونه داره، ماشین و کار و مدرک… هوووووم. خیلی هوس‌انگیزه برای یه دختر.
༺⃟•🌼‌ྃ﷽ 🌼༺⃟• ‌ུྃ دست ادب بر روی سینه می گذاریم 💖 ༺⃟•🌴🌸‌ྃ ✍🏻 پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «هرکس بر دانش خویش افزود، ولی بر هدایت‌اش نیفزود، جز بر دوری‌اش از خدا نیفزود.» 📚 میزان‌الحکمه جلد۸ صفحه ۱۱۷ @banovantavanmand1400
در این شرایط سخت و اوضاع خراب فرهنگی و اعتقادی و اجتماعی و... بعنوان مادری که دغدغه تربیت دارد، یا فعال فرهنگی چکار کنم؟ در فتنه پیش آمده اولین ، مهمترین ، بزرگترین و موثرترین اقدام... تمرکز بر تعامل سازنده و باکیفیت با است. 🔰 آنچه من و شما به خاطرش شب تا صبح از دلنگرانی خواب نداریم و صبح تا شب دغدغه حفظ و نگهداریش را داریم _یعنی اسلام ناب محمدی و انقلاب اسلامیِ زمینه ساز ظهور_ برای نوجوان ما ، قابل درک و فهم نیست . آنچه آنان از دین و انقلاب درک کردند، خلاف نظر ماست. 🔰 آنها با اسلام و انقلابِ ما رفیق که هیچ ، اصلا آشنا هم نیستند در نتیجه طبیعی هست اینچنین بتازند بفرموده ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» «مردم دشمنند نسبت به چیزی که به آن جاهل هستند» (حکمت ۱۷۲). 🔰شرایط کنونی، تعبیرِ " آب دستته بذار زمین سریع بیاااا" را تفسیر کرده است: هر کاری داری بذار زمین بیا ارتباط با کیفیت با نوجوان را آغاز کن : صبوری می خواهد، گوش دادن فعال لازم دارد ، قطع شدن زبان توصیه می خواهد، تاب آوری شنیدن حرف های خلاف میل مان را لازم دارد، وقت با کیفیت می خواهد... خلاصه: وَ قَالَ(عليه السلام): مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ. كسی را كه نزديكانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا می گردد.(حکمت ۱۴) ما، امید و چشم و چراغهای میهن مان را واگذاشتیم و بیگانه براش سنگ تمام گذاشت و پذیرایش شد.😔 🔰متوجه هستم که، شیطان قسم خورده تمامِ نیرو و یاران و نوچه هایش را بر علیه تنها کشور شیعه در کره خاکی ردیف می کند؛ و پیروزی درصورتی محقق می شود که روشِ کار به فرموده امام علی علیه السلام " رُدالحَجر" باشد: رُدَّ الحَجَرَ مِن حَيثُ جاءَكَ ، فإنّهُ لا يُرَدُّ الشَّرُّ إلاّ بالشَّرِّ .[غرر الحكم : 5394.] سنگ را از جايى كه به سوى تو آمده است، به همان جا برگردان؛ زيرا بدى، جز با بدى دفع نمى شود. باید تمام نقشه های معاندین را رصد کرد وهر کس در مقام و مسئولیت و جایگاه و توان و قدرتی که دارد از همان جایی که دشمن ضربه زده، ضربه مهلک تری بزند...ولی 📌نکته ی مغفول و مهمی که تقدیم مخاطب والد و فعالان و متصدیان فرهنگی دارم این هست: در درگیر و دارهای رُدالحجر ، حواسمان باشد اگر می خواهیم بر نقشه های دشمن پیش دستی کنیم، باید مواظبِ نوجوانانی باشیم که کشته یا مجروج شدند چون سربازانی مثل من، حوصله و وقت شنیدن حرف هاشون نداشتیم😔 🔰می دانید دلم از چه می سوزد!! از اینکه می بینم آن کسی که قدرت و علمش را دارد ولی درک و شعورش را ندارد که با یک چطور رفتار کند... . 📌باید تک تکِ نوجوان های عزیزمان را از آغوشِ جهلی که امپراطور رسانه باز کرده به آغوشِ بینش و آگاهی دوستانه برگردانیم. 📌بیاید این دفعه ما به معاندین رودست بزنیم، ما بر ظلم، پیشی بگیریم ، ما نقشه های ناجوانمرانه یشان را بی تاثیر کنیم... 📣بدین صورت که هر والدی، هر دغدغه مند تربیتی، ✅ یک نوجوان را تا رساندن به بینش و گرایش اسلامی و انقلابی با صبوری، همراهی کند. ✅شنونده فعال و با کیفیت دردهای دلش باشد. ✅ نگاه و بیان همدلانه را بر زبانِ توصیه و تذکر پیش قدم کند. ✅گام به گام و قدم به قدم باهم دیگر، تاریخ و واقعیت را واکاوی کنید. ✅تصور کنید، خودتان در جنگِ روایت ها، جنگِ رسانه، جنگِ شناختی مصدوم شده اید، باکمک نوجوان تان، باهم آواربرداریِ شناختی کنید و باقدرت تفکر و بینش ، علیه دشمن، پاتک بزنید👌 💠سخت هست درک می کنم.. مخصوص بزرگوارانی هست که به دنبال اثرِماندگار هستند نه کاری زودبازده.👌 📌وَ قَالَ (عليه السلام): مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ هر فريب خورده ای را نمی شود سرزنش كرد.(حکمت۱۵). ندیدم چراغی در قلبِ نوجوانان روشن بشود و نسبت به آن بی تفاوت بمانند... دلآرام و آرامشگر بمانید حانیه مازارچی؛ مشاور خانواده دهم مهرماه ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد فرهمند - دعای عهد.mp3
1.54M
💚 📖دعای عهد ✨اللهمْ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـــࢪَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر خوبه به حدی ریشه ات قوی باشه که بتونی بعضی بی ریشه ها رو در آغوش بگیری! 🔅تصویر خیلی دوست داشتم شما با دیدن این عکس چه برداشتی دارید؟ چه نکته ی به ذهن تون میاد؟ نظرات ارزشمندتون برای ادمین محترم بفرستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آثار ولنگاری پوششی بر قوه‌ی شناختی آقایان و خانم‌ها 🔹 آخرین یافته‌های علوم شناختی در باب حکمت دستور قرآنی پرهیز چشم‌چرانی آقایان و عدم خودنمایی خانم‌ها @banovantavanmand1400