eitaa logo
بانوی خاص🌹
412 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
18 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_چطوری_یادم_بره_ابوذر_بیوکافی.mp3
8.42M
🔳 (ع) 🔹چطوری یادم بره اون همه اشک و آه 🔹چطوری یادم بره غارت خیمه‌گاه ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#بهشت_خانواده #شیوه_جلب_محبت_همسر 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 قسمت2⃣ ⬅️اگر بگویید اینگونه ز
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 قسمت3⃣ ✅پاسخ این است که اولاً اطاعت کتبی از شما ظالمان با دشمنی قلبی آنها نسبت به شما😡 به زیان شماست آنها اگر برای شما خانه بنا کنند پایه را سست می سازند🤕 اگر غذا بپزند حتی‌الامکان مسمومش می‌کنند 🤮 ثانیاتعجب ما از این گونه افراد بدین جهت است ⬅️ که اینان اگر روزی به جای خشونت رحمت و عطوفت به کار برند 😍 هم زحمت خودشان کمتر می شود و هم زودتر و بهتر به مقصود خود میرسند😊 کسانی که موشکی را روانه می کنند و گروهی را می کشند. 👿 اگر به جای موشک نقل و نبات بفرستند لااقل چند کودک نادان گول میخورند.🤡 وبه جای مرگ بر او زنده باد می گویند راستی چه کسی جواب این سوالات را نمی داند🤔 ⬅️ مگه هر انسانی نمی‌خواهد مردم دوستش داشته باشند⁉️ ⬅️مگر هر انسانی در برابر خوشروی و ملاطفت نرم نمیشود⁉️ ⬅️مگه هر انسانی از خشونت و بدزبانی و ترشرویی تنفر ندارد⁉️ ⬅️مگر وقتی که مردمی توپ تانک دیدن مرده بادنمی گویند❓ و وقتی محبت دیدند فریاد زنده باد سر نمی دهند❓ ✅ان شاالله قسمت بعد کامل توضیح داده میشود :_کتاب بهشت خانواده_دکتر سید جواد مصطفوی ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠امام رضا(ع) در حدیثی از احادیث گرانقدر خود فرموده‌اند: «برادر بزرگ‌تر به منزله پدر است.»   🔰شاید برای بسیاری از افراد این سوال به وجود بیاید که نسبت میان پدر و برادر چیست و علت فرمایش حضرت به چه دلیل بوده است. 💠البته لازم به ذکر است که محتوای این سخن در کلام پیامبر اسلام(ص) نیز وجود دارد و رسول خدا نیز فرموده‌اند: «حق برادر بزرگتر بر برادران و خواهران كوچك‌تر مانند حـق پدر بر فرزند است، چنانكه حق خواهر بزرگ‌تر بر خواهران و برادران كوچك‌تر مانند حق مادر بر فرزند مي‌باشد.» منبع :سایت خبر گذاری رضوی ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان محتوایی... ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#هرچی_توبخوای #قسمت13 سهیل هم کمک میکرد ولی ساکت بود. گفتم: _نمیخواین سؤالاتونو بپرسین؟ -اول غذابخ
اما خبری از سهیل نبود..داشت دیر میشد و باید کم کم برمیگشتیم خونه. برگشتم ببینم چکار میکنه؛هنوز روی همون نیمکت نشسته بود و نگاهش به بچه ها بود و فکرمیکرد.😟🤔 محمد اومد سمت ما و گفت: _بیاید چایی ای،☕️میوه ای،🍎🍐چیزی بفرمایید.کم کم دیگه باید بریم. سهیل بلند شد و رفت پیش محمد. ضحی هم از بازی خسته شده بود و بدو رفت پیش باباش.منم دنبالشون رفتم. محمد و مریم و ضحی یه طرف نشستن و باهم مشغول صحبت شدن.انگار که اصلا من و سهیل نبودیم.😑سهیل هم یه طرف نشسته بود.من موندم چکار کنم. اینجوری که اینا نشستن من مجبور بودم نزدیکتر به سهیل بشینم.😐 داشتم فکر میکردم که محمد جوری که سهیل نفهمه با اشاره ابرو گفت اونجا بشین.با نگاه بهش گفتم _نفهمیدم،یعنی نزدیک سهیل بشینم؟؟!!! نگاهی به سهیل انداخت و با اشاره گفت:_آره. به سهیل نگاه کردم،سرش پایین بود و با میوه ش بازی میکرد.با بیشتر ازیک متر از سهیل نشستم. وقتی متوجه نشستن من شد خودشو جمع کرد. تعجب کردم.😟آخه شب خاستگاری همه ش سعی میکرد نزدیک من بشینه.خودشم از حرکتش تعجب کرده بود،آخه به تته پته افتاده بود.🙈 محمد یه بشقاب میوه داد دستم🍎🍐 و دوباره مشغول صحبت با مریم شد. سهیل همونجوری که سرش پایین بود آروم گفت: _شما این آرامش رو چطوری به دست آوردین؟ -این آرامش رو ✨ ✨ به من هدیه داده.خدا برای هرکاری که آدم بخواد انجام بده گفته که اگه اونا رو انجام بدیم تأثیر زیادی توی زندگیمون داره،هم تو این دنیا تأثیر داره،هم اگه به اینکه چون خدا گفته انجام بدیم توی اون دنیا اثر داره.یکی از آثارش داشتن توی زندگیه.وقتی توی زندگیت خدا بگه انجام میدی یعنی برات مهمه که خدا ویژه نگاهت کنه.وقتی خدا ویژه نگاهت میکنه دلت آروم میشه. -آرامشی که با کوچکترین موجی ازبین میره؟😕 -آرامشی که با بزرگترین تلخی ها و سختی ها ازبین نمیره.👌 -یعنی سنگدل شدن؟🙁 -نه.اصلا.اتفاقا همچین آدم هایی خیلی هستن،اونقدر که حتی راضی نمیشن دانه ای از مورچه ای بگیرن یا خار تو دست کسی بره.☝️ -متوجه نمیشم.😟 -مثلا امام حسین(ع)خیلی مهربونن. میدونید که با چطور رفتار میکرد،تحمل گریه های علی اصغرش سخت بود براش.شب عاشورا بوته های خارو از اطراف خیمه ها جمع میکرد که فرداش تو پای بچه ها نره.اما همین امام حسین(ع) سرسختانه میجنگه.⚔ همین امام حسین(ع)هرچی به شهادت نزدیکتر میشه ونجواهاش میشه.چون خدا داره میبینه.آدم وقتی باور داره خدا نگاهش میکنه میگه خدایا هرچی توبگی،هرچی تو بخوای،من و هرچی که دارم فدای یه نگاه تو.نوکرتم که یه نگاه به من میکنی،منت سرمن میذاری به من نگاه میکنی،چه برسه به نعمت هایی که به من میدی. باتمام وجودم و با تمام عشقم به خدا این حرفها رو به سهیل میگفتم؛ مثل امروز تو دانشگاه.😊👌اگه یه کم دیگه از عشق به خدا میگفتم از خوشحالی گریه م میگرفت.دیگه ادامه ندادم. سهیل گفت: _از کجا میدونید خدا الان،تو این لحظه، برای حالی که توش هستید چی گفته؟مثلا الان شما برای نشستن مشکل داشتید.ازکجا فهمیدید خدا برای این زاویه نشستن شما چی گفته؟ توی دلم گفتم ناقلا حواسش بوده.🙈 بهش گفتم: _اولش باید کنید.ببینید خدا برای کارهای مختلف چی گفته.قبلا گفتم،مثلا برای غذاخوردن،خوابیدن و چیزهای دیگه.بعد که خوب مطالعه کنید میاد دستتون.هرجا توی موقعیتی قرار گرفتید که درموردش مطالعه نکرده بودید،به توجه کنید،ببینید دلتون چی میگه. -مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟☺️ ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
-مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟☺️ -گفتم کنید تا اخلاق خدا بیاد دستتون.شما گفتید تا وقتی منو نمیشناختین به مادرتون میگفتید نمیخواید با من ازدواج کنید اما حالا چیز دیگه ای میگید.شما که ثانیه به ثانیه با من نبودید،از کجا میدونید من تو موقعیت های مختلف چطوری رفتار میکنم؟ بالبخندکمرنگی گفت: _اخلاقتون اومده دستم.🙂 -درسته.ولی هنوز اخلاق خدا دستتون نیومده.سعی کنید رو بشناسید.👌 محمد بالبخند به ما گفت: _دیگه دیر وقته.باید بریم.منم باید فردا برم سرکار.😊 وسایلو جمع کردیم که سوار ماشین کنیم. سهیل به محمد نزدیک شد و آرام باهم صحبت میکردن. من و مریم و ضحی هم منتظر ایستاده بودیم که حرفهاشون تموم بشه. محمد بالبخند به سهیل گفت: _ممنون داداش جان.لازم نیست به زحمت بیفتید.😊 بعد اومد سمت ما و گفت: _سوار شین. ما هم با سهیل خداحافظی کردیم و سوار شدیم.محمد هم با سهیل روبوسی وخداحافظی کرد و سوار شد... وقتی ماشین محمد حرکت کرد،💨🚙 سهیل هنوز ایستاده بود و به رفتن ما نگاه میکرد.👀 مریم به محمد گفت: _چی گفت که اونجوری جوابشو دادی؟ محمد باخنده گفت:😁 _به من میگه اگه شما خسته ای من زهراخانوم رو میرسونم خونه ی پدرتون. بعد دوتایی برگشتن و به من نگاه کردن. منم خجالت کشیدم،🙈سرمو به طرف شیشه ی ماشین برگردوندم یعنی مثلا من دارم بیرون رو نگاه میکنم و حواسم به شما نیست. اما تو دلم برای هزارمین بار کردم بخاطر 🌟غیرت داداش محمدم.🌟 مریم گفت: _فکرکنم اتفاقی که ازش میترسیدیم افتاده.😐 من و محمد سؤالی نگاهش کردیم. گفت: _سهیل به زهرا علاقه مند شده.😕 محمد باناراحتی گفت: _درسته.ولی فعلا عاقله.قبول کرده به دردهم نمیخورن.😒 محمد خیلی جدی به من گفت: _دیگه باهاش صحبت کنی.✋ گفتم: _اگه دوباره تماس گرفت جواب ندم؟😒 محمد ترمز کرد و برگشت سمت من و گفت: _مگه شماره تو داره؟😠😳 باحالت بی گناهی گفتم: _نمیدونم ازکجا شماره مو گیرآورده.😥 -باهات تماس گرفته؟😡 -امروز که جوابتو ندادم،خودش تماس گرفت.اما متوجه تماس اونم نشده بودم و جواب ندادم.😔 -از کجافهمیدی سهیله؟😠 -بعد از تماسش پیام داد و خودشو معرفی کرد. -چی گفت؟... 😠 ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🌹 🖤امام حسین علیه السلام🖤 ▪️من عَبَدَ اللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوقَ أمانيهِ و كِفايَتِهِ. 🔆 هر كه خدا را چنان كه حق عبادت اوست عبادت كند، خداوند برتر از آرزوها و بيشتر از حدّ كفايتش به او عطا فرمايد. 📚ميزان الحكمه جلد ۷، صفحه ۲۹ ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا