﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
✍یک وقت هایی...
تمام آرزوی زندگی ات این می شود
کسی که دوستش داری از تو چیزی بخواهد!!
تمامی هستیام، آقاجانم...
از ما خواسته اید
برای #فرج بسیار دعا کنیم
اما ما غفلت کرده ایم...
🤲 «اللّهم عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج»
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
📚 زیارت اربعین در زمان عادت ماهانه
💠 سؤال: آیا در ایام اربعین، تشرف بانوان هنگام عادت ماهانه به مشاهد مشرفه جایز است؟
✅ جواب: بنابراحتياط واجب، زن حائض در حرم حضرات معصومین (عليهم السلام) يعنى زير گنبد و اطراف ضريح مطهر، توقف نکند؛ ولى ورود و توقف در رواقها و صحن ها، اگر مسجد نباشد، اشکال ندارد.
#احکام_بانوان #احکام_اربعین
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّلْ_لِوَلـیِـڪْ_ألفَـرَج
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
📚 سجده کردن برای غیر خدا
❓سؤال: بعضی از زائران ائمه معصومین (علیهم السلام) هنگام ورود به حرم، در آستانه ورودی سجده می کنند؛ آیا چنین عملی جایز است؟
✅ جواب: سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام است و بعضی از مردم که در آستانهی درب حرم امامان (علیهم السلام) در ظاهر سجده می کنند، اگر به عنوان آستان بوسی باشد یا به قصد سجده شکر خدای متعال باشد، فی نفسه اشکال ندارد.
#احکام
#احکام_سجده
#سجده_برای_غیرخدا
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّلْ_لِوَلـیِـڪْ_ألفَـرَج
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚زمان رفت و برگشت برای زیارت امامحسین علیهالسلام جزو عمر حساب نمیشود
🎙 #مقام_معظم_رهبری
#اخلاق
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّلْ_لِوَلـیِـڪْ_ألفَـرَج
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
شهید #امین_کریمی_چنبلو
عاشقانه مذهبی
همراهمان باشید چند روزی با عاشقانه زندگی #امین_کریمی_چنبلو
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 ❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_عاشقانه_مذهبی #امین_کریمی_چنبرلو #قسمت_بیستم #عاشورای_متفاوت
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#امین_کریمی_چنبلو
#قسمت_بیست_ویکم
#منتظر_تماس_امین_هستم
😢با گریه و جیغ و داد مرا به بیمارستان بردند. تلفن همراهم را بالای سرم گذاشته بودم.
⭐ 6 روز بود که با امین حرف نزده بودم، باید منتظر تماس او میماندم. میگفتم «صدای زنگ را بالا ببرید. امین میداند که من چقدر منتظرش هستم حتماً تماس میگیرد...
باید زود جواب تلفن را بدهم.»
🌟پدرم که متوجه شده بود دائماً میگفت «نمیشود که گوشی بالای سر شما باشد. از اینجا دور باشد بهتر است.»
میگفتم «نه! شما که میدانید او نمیتواند هر لحظه و هر ثانیه تماس بگیرد. الآن اگر زنگ بزند باید بتوانم سریع جواب بدهم. من دلم برای امین تنگ شده! یعنی چه که حالم بد است...»
✳بابا راضی شد که گوشی کنار من بماند. شارژ باطری تلفن همراهم به اتمام رسید.
به سرعت سیمکارت را با گوشی برادرم جابهجا کردم. دیوانه شده بودم.
گفتم «زود باش، زود باش، ممکن است در حین عوضکردن گوشی شوهرم تماس بگیرد.»
💮برادرم رضا، اسم شهدا را دیده بود و میدانست که امین شهید شده.
هم او و هم خواهرم حالشان بسیار بد شده بود. به جز من و مادر همه خبر داشتند.
😢خواهرم شروع به گریه کرد.
زنداداشم هم همینطور.
🔸گفتم «چرا شما گریه میکنید؟»
🔹گفتند «به حال تو گریه میکنیم. تو چرا گریه میکنی؟»
🔸گفتم «من دلم برای شوهرم تنگ شده! تو را به خدا شما چیزی میدانید؟»
🔹زنداداشم گفت «نه، ما فقط برای نگرانی تو گریه میکنیم.» صورت زنداداشم را بوسیدم و بارها خدا را شکر کردم که خبر بدی ندارند. همین برای من کافی بود.
مثل دیوانهها شده بودم.
🔹پدرم گفت «میخواهی برویم تهران؟»
🔸گفتم «مگر چیزی شده؟»
🔹گفت «نه! اگر دوست نداری نمیرویم.»
🔸گفتم «نه! نه! الآن شوهرم میآید. من آنجا باشم بهتر است.»
شبانه حرکت کردیم و حدود ساعت 5 صبح به تهران رسیدیم.
🔸گفتم «به خانه پدر شوهرم برویم. اگر حال آنها خوب بود معلوم میشود که هیچ اتفاقی نیفتاده و خیال من هم راحت میشود اما اگر آنها ناراحت باشند...»
😢تا رسیدیم دیدم پدر شوهرم گریه میکند. پرسیدم «چرا گریه میکنید؟»
گفت «دلم برای پسرم تنگ شده.»
با تلفن همراهم دائماً در موتورهای جستجوگر این جملات را مینوشتم:
"اسامی دو شهید سپاه انصار"
نتایج همچنان تکراری بود:
"اخبار مبنی بر شهادت 15 نفر صحیح نمیباشد و تنها دو نفر به شهادت رسیدهاند."
✔نتیجه آخرین جستجوهایم به یک کابوس وحشتناک شباهت داشت:
"اخبار مبنی بر شهادت 15 نفر صحیح نیست. تنها دو نفر به نامهای شهید عبدالله باقری و شهید امین کریمی به شهادت رسیدهاند."
❌از دیدن اسامی شوکه شده بودم.
همانجا نشستم و با ناباوری به پدرم گفتم
«بابا شوهر من شهید شده؟»
گفت «هیچ نگو! مادر امین چیزی نمیداند.» مادر شوهرم ناراحتی قلبی داشت.
مراعات مادر را میکردند.
🍃فقط یادم است به سمت مادرم دویدم و گفتم «مامان شوهرم شهید شده» و بیهوش شدم... دیگر هیچ چیز را به خاطر نمیآورم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#امین_کریمی_چنبلو
#قسمت_بیست_و_دوم
#اوردن_امین_به_معراج_شهدا
🍃سریعاً مرا بیمارستان شهید چمران رساندند.
فشارم به شدت بالا رفته بود.
🔹صداها را میشنیدم که دکتر به برادرم میگفت «چرا فشارش بالا رفته؟ برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!»
🔸رضا گفت «شوهرش شهید شده!»
حالم بدتر شد با گریه و فریاد
🔹میگفتم «نگو شوهرم شهید شده رضا، امین شهید نشده. فقط اسمش مشابه شوهر من است. چرا حرف بیخود میزنی؟»
🔸 رضا کنارم آمد و آرام گفت «زهرا من عکس امین را دیدهام!»
✳ با این حرف دلم به هم ریخت.
منتظر بودم شوهرم برگردد اما ...
خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد...
✔قرار بود اعزام دوم امین به سوریه، 15 روزه باشد، به من اینطور گفته بود.
روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت.
🔸گفتم «امین تو را به خدا 15 روز، حتی 16روز هم نشود. دیگر نمیتوانم تحمل کنم!»
💕هر روز یادداشت میکردم که "امروز گذشت..."
واقعاً روز و شبها به سختی میگذشت.
دلم نمیخواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم. هر شب میگفتم «خدا را شکر امروز هم گذشت.»
⭐باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب میکردم. گاهی روزهای باقیمانده بیشتر عذابم میداد.
هر روز فکر میکردم «10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز، 8 روز... انشاءالله دیگر میآید. دیگر دارد تمام میشود...
دیگر راحت میشوم از این بلای دوری!»
🌟امین خبر داد «فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمیگردم.»
با صدایی شبیه فریاد گفتم: «امین! به من قول 15 روز داده بودی. نمیتوانم تحمل کنم...»
😢دقیقاً هجدهمین روز شهید شد.
❌حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا.
این فاصله زمانی هیچچیز را به خاطر ندارم، هیچچیز را...
وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم.
میترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم.
🔸قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم «حسین؛ پیکر را دیدهای؟ مطمئنی که امین بود؟»
🔹گفت «آره زنداداش.»
💔قلبم شکست. گفتم «حالا بدون امین چه کنم؟ ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم.
قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم.
با خودم میگفتم حالا باید بدون او چه کنم؟»
✴پیکر را که آوردند دنبال امین میدویدم. نگذاشتم مادرم متوجه شود، فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم.
❤مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم.
گفتم «امینم؛ این رسمش نبود! تو راضی نبودی حتی دستهایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود. یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمیداشت روی سینهات میزدیی و میگفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!
💟تو که تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»
خیلی گریه کردم. انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه میکردم و میگفتم این رسمش نبود بیمعرفت!
خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#نکته👌🌹
❤️امام صادق علیه السلام:
هر که با خانواده اش #نیکوکار باشد، عمرش زیاد شود👌
📚میزان الحکمه ج۴
#شبتون_حسینی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام بر تو
ای مولایی که هرکس تو را یافت
به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو
و بر روزی که با آمدنت،
زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
❣اللهم-عجل-لولیک-الفرج❣
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
✨🕊✨ #کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر0⃣2⃣ ⚙️ #مهارتهای_همسرداری 🌀 #اقتدار_صحیح (ج) 🔰امروز دو مورد دیگه از
✨🕊✨
#کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر1⃣2⃣
⚙️ #مهارتهای_همسرداری
🌀 #اقتدار_صحیح (د)
💕بسم الله الرحمن الرحیم
✔️ آخرین ویژگی یه مرد مقتدر اینه که اهل #خشونت عاطفی و فیزیکی نیست.
🔅 به زبون ساده یعنی اینکه ...
🔹زیاد أمر و نهی نمیکنه،مثلأ نمیگه:اینو بیار،اونو ببر
🔸تهدید نمیکنه و نمیگه:اگه اینکار رو نکنی نه من نه تو
🔹سرکوفت نمیزنه و مثلا نمیگه: اگه خرجی ای که برای تو کردم، واسه هرکس کرده بودم، برده م میشد.
🔸فحش نمیده،
🔹برچسب نمیزنه [خیلی کندی]
🔸مقایسه نمیکنه، مثلا نمیگه: ای کاش، یه زن مثل مادرم گیرم میومد،
🔹رابطه با فامیل همسرشو محدود نمیکنه و نمیگه: از این به بعد حق نداری خونه ی مادرت بری،
🔸بازجویی اقتصادی نداره [تازه که پولت دادم چی کارش کردی؟]
#ادامه_درپست_بعدی..
🔰غربیا میگن: عشق بین زن و مرده که میتونه یه زندگی خوب رو برا ما رقم بزنه. اگه ما هم عشق بین زن و مرد رو تنها عامل خوشبختی بدونیم پس فرق ما با اونا چیه؟
⚠️ فرق ما با اونا اینه که، اونا مدل خونواده رو #مثلثی در نظر میگیرن، اما ما #هرمی.
✅ تو مدل همسرداری صحیح، مرد مقتدر اول برای رضای خدا و بعد برای رضایت همسرش کار انجام میده و زن هم همینطور.
❣خانم فاطمه زهراء (س)❣
✨ای ابوالحسن! من از خدایم شرم میکنم که از تو چیزی بخواهم که در توان تو نیست.✨
👈 برای خدمت هایی که بهم میکنن، پر از انتظار و توقع نمیشن و اصلأ منت نمیذارن. بی منت، بی توقع و بی قید و شرط، فقط برای رضای خدا محبت میکنن، چون با خدا معامله کردن.
🔻پس اگه مردی با همسرش خوب رفتار کنه و از خدا بخواد تا این خوبی رو تو صندوق رستگاری سرمایه گذاری کنه، اینجا دیگه اگه همسرش جواب خوبی های اونو نده، احساس زیان نمیکنه، چون مطمئنه که أجر خوبیهاش پیش خدا محفوظه.
💕امام حسین ع : سپاس خدایی که...
هیچ امانتی در نزد او از بین نمیرود.💕
🔰حالا اگه در رأس هرم زندگی ما #خدا نباشه، ممکنه بخاطر خوبیهایی که میکنیم، منت بذاریم یا مدام منتظر باشیم به ازای هر خوبی که میکنیم یه خوبی بگیریم و اگه چنین دریافتی به ما نرسه، دیگه خوبی خودمون رو ادامه نمیدیم و #احساس_ضرر میکنیم.
#ادامه_دارد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
شهید #امین_کریمی_چنبلو
عاشقانه مذهبی
همراهمان باشید چند روزی با عاشقانه زندگی #امین_کریمی_چنبلو
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_عاشقانه_مذهبی #امین_کریمی_چنبلو #قسمت_بیست_و_دوم #اوردن_امی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#امین_کریمی_چنبلو
#قسمت_بیست_وسوم
#صحبت_های_من_وامین_درخواب
💟در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده.
🔹گفت «من باید زود برگردم و نمیتوانم زیاد حرف بزنم.»
🔸گفتم «باشه حرف نزن. من از حضرت زینب (سلام الله علیها) و از خدا خواستهام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی. پس زیاد حرف نزن دلم میخواهد بیشتر پیش من بمانی.»
🔹گفت «یک خودکار بده تا بنویسم.»
🔸گفتم «تو به من نگفته بودی میروی شهید میشوی، گفتی میروی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی.» 🔹خندید و گفت «من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم. اسمم جزء لیست شهدا بود... »
میخواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم، 🔸گفتم «در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و میدانی که دردی بزرگتر از این برای من نبود، چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟» (همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را میشنیدم به شوهرم میگفتم انشاءالله هیچوقت هیچکس چنین مصیبتی نبیند. حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم.)
امین یک برگه از جیباش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن، اسم خداوند و ... نوشته شده بود. خودکار را از من گرفت. نوشت "همسر مهربانم،" دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول را روی کاغذ نوشت. 🔹بعد گفت «آره میدانم خیلی سخت است. ما در این دنیا آبرو داریم. خودم در این دنیا شفاعتت میکنم.»
انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت...
🔸گفتم «در این دنیا چی؟»
🔹گفت «من نباید زیاد حرف بزنم...»
با این حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند.
احساس میکردم بیشتر دلش میخواهد حرف بزند تا بنویسد.
🔹گفت «در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست.» یک دفعه از خواب پریدم! اذان صبح بود...
بعد آن خواب، آرام شدم.
🔸 با خودم میگفتم اگر شوهرم به مرگ عادی میمُرد چه میکردم؟ الآن میدانم شهیده و شهید زنده است و همیشه کنارم میماند، صدایم را میشنود.
🍃 آن دنیا هم دستش باز است و شفاعتم میکند. چه بهتر از اینکه در آن دنیا چنین مجوزی دارم.
🍃چه چیزی از این میتواند بالاتر باشد؟ آرام و قرار گرفتم...
🍃شوهر من به آرزویش رسیده بود و همین مرا آرام میکرد.
🍃 از طرفی اگر امین به مرگ طبیعی میمُرد باید برایش ناراحتی میکردم. خصوصاً اینکه در آن صورت نمیدانستم وضعیتاش خوب است یا نه!
💟 اما اکنون میدانم خوش است و من به خوشی او خوشم و فقط ناراحتیام از این است که امینم در کنارم نیست...
💠دیگران هم بعد از شهادتش خواب او را دیدند. یکی از افراد میگفت خواب دیدم تشییع شهید در سوریه برگزار شد و به جای اینکه تابوت او در دست مردم باشد، پیکر امین با لباس سفید و شال سیاه عزای اباعبدالله بر گردن، در دستانشان بود.
میگفت دیدم یک دختر بچه 3 تا 4 ساله در جلوی تشییعکنندگان به صورتی که صورتش رو به شهید بود، برخلاف مسیر حرکت دیگران حرکت میکرد و شعر میخواند.
میگفت از شهید پرسیدم «این دختر بچه کیست؟»
🔯 امین لبخند زد و گفت «این دختر از خاندان اهل بیت است!»
انگار که به پیشواز شهید آمده بود.
میگفت دیدم مردم مشایعت کننده هم به جای اینکه گریه کنند، کل میکشیدند و شادی میکردند!
💠شخص دیگری هم خواب دیده بود امین مداح امام حسین (علیه السلام) شده است!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#امین_کریمی_چنبلو
#قسمت_بیست_وچهارم
#من_زندهام
💟هیچ چیز قشنگتر از این نیست که امین شهید شده و نمرده است.
خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید زنده است.هنوز هم هروقت به هر علتی نگران میشوم، شب به خوابم میآید و جوابم را میدهد.
حتی در بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین هستم!
اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) خواب دیدم آمده و میگوید
🔹 «بعد از 80-90 روز مأموریت آمدهام یک سر به خانمم بزنم.»
🔸 گفتم میگویند «تو شهید شدی.»
🔹گفت «نه، من زندهام. آخر بعضیها زنده میمانند و بعضیها میمیرند.»
🔸گفتم «زندهای؟»
🔹گفت «آره، من زندهام.»
🔸گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانوادهها بگویم.»
خندید...
✳با خودم فکر میکردم شاید اگر امینم روز پانزدهم برمیگشت، شهید نمیشد.
این فکر و خیال آزارم میداد!
بعد شهادت امین، دوستانش میگفتند «اصلاً قرار به برگشت نبود! برنامه این بود که 2 ماه آنجا بمانیم!»
⭐همراهانش50 روز بعد از شهادت امین برگشتند. حرفها را که شنیدم مطمئن شدم امین تاریخ شهادتش را به من گفته بود.
🍃 امین همیشه به مادرش میگفت «مادر شهید آینده!»
و خطاب به من ادامه میداد
«تو هم که همسر شهیدی ان شاءالله!».
همه از دستش ناراحت میشدیم.
با خنده میگفت «بالاخره که چی؟ باید افتخار کنید اگر اینطور شود.»
✔این حرفها را حتی آن زمان که هیچ برنامهای برای رفتن به سوریه نداشت غالباً با شوخی و خنده تکرار میکرد.
✴من هیچ وقت تشییع جنازه نمیرفتم!
حتی اگر این تشییع مربوط به اقوام بود یا حتی شهید.
فقط با دوستانم تشییع شهدای گمنام را شرکت میکردیم.
واقعیت این بود که همیشه از غصه و ناراحتی دوری میکردم، شاید هم فرار!
💖پدر و مادرم قبل از ازدواج اجازه نمیدادند در هیچ مراسم تشییعی شرکت کنم.
از نظر آنها چنین مراسمهای در روحیه یک دختر اثر بد میگذاشت.
به عبارتی هیچ وقت مستقیم با غم و غصه ارتباط نداشتم.
❌حتی یکبار که با امین به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفته بودیم، چند میت را که برای طواف آورده بودند دیدم.
از شدت ناراحتی، رنگ از صورتم پرید و خیره خیره جنازهها را نگاه میکردم.
🍃امین تا متوجه شد، دستم را گرفت و مرا دور کرد.
هرچه گفتم بگذار حداقل ببینم چطور جنازه را میبرند، گفت «نه! بیا این طرف...»
👌حتی اگر تلویزیون شبکه غمگین نشان میداد کانال را عوض میکرد چون میدید با دیدن صحنههای غمناک کاملاً به هم میریزم و پکر میشوم.
حتی گاهی گریه میکردم!
امین هم همیشه سعی میکرد مرا شاد نگه دارد.
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#نکته👌🌹
❤️ امام علی علیه السلام فرمودند:
🔹 بين شما و موعظه، حجابى از #غفلت و (غرور) است🤔
📚 حکمت 282 نهج البلاغه
#شبتون_حسینی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مهدی اگر از دلشدگانت بوديم
چون ديده ی نرگس نگرانت بوديم
با اين همه روسياهی و بارگناه
ای ڪاش ڪہ از منتظرانت بوديم
#اللهمعجللولیکالفرج
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤