#ارسالی_اعضاء
#خاطرات_همدلی
مهربان دستدست نکن.😊
دل به سخاوت یکدله کن. خانواده هایی منتظر قلبهایی سخاوتمندهستند،
دستهایت را به نظاره نشستهاند تا گره از کار فروبستهشان بگشایی.
پس بگشای دستانت را و دریاب ضعیفان را.
🍃🌸💜🌸🍃
#ارسالی_اعضاء
#خاطرات_همدلی
چه چیز بالاتر از آنکه خدا شما را دوست می دارد؟
شما را میگویم؛ شما که دستانتان لبریز مهربانی است.
شما که تاب نگاه هاي منتظر خانواده هاي نیازمند را ندارید.
شما که محبت خود را ارزانی سفره هاي مردم محروم میکنید.
شما که آفریننده نیکوکاری هستید.
🍃🌸💜🌸🍃
#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان
چشم من بر راه است؛
تا بیایی روزی
همچو نوری ز میان خورشید
و بتابی به دل تاریکم ...
جمعه ها منتظرم؛
تا بیایی آخر
چشم خود فرش کنم
تو نهی پای برآن
و من از شوق ببالم بر خود
و به شکرانه آن جان به فدای تو کنم ...
#تعجیلدرظهورامامزمانصلوات
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیده
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#ازجهنم_تابهشت #قسمت108 با شنيدن صداي اميرحسين دوباره درد و سوزش فراموش ميشه و دوباره باهم چشم تو
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت109
تو دلم فقط قوربون صدقه لفظ قلم حرف زدن و نگران شدنش ميرفتم و به خودم فحش ميدادم كه چرا باعث اذيت و نگرانيش شدم.
_ نه. چيزي نشده ببخشيد اگه باعث نگرانيتون شدم.
"اي واي. اره جون خودت. چيزي نشده. همش دروغ بگو فقط "
اميرحسين_ خب خداروشكر. پس من ديگه رفع زحمت ميكنم.
_ اختيار داريد. ممنون كه اومديد. راستش.....راستش.....
اميرحسين_ راستش؟
_ هيچي
اميرحسين_ هيچي؟
_ اره
اميرحسين_ راستش؟
_ دلم براتون تنگ شده بود.
بدون اينكه منتظر عكس العملي از جانب اميرحسين باشم ميگم خداحافظ و با حالت دو سريع ميرم تو خونه. در رو ميبندم و پشت در ميشينم. دستم رو ميزارم رو قلبم كه تند تند خودش رو به اين ور و اون ور ميكوبيد. "واااااي داشتم گند ميزدما. "
اين چند روزه از ترس آرمان گوشیم رو خاموش کرده بودم ، هرچقدر هم که با تلفن خونه به عمو زنگ میزدم خاموش بود. سریع به اتاق میرم ، گوشیم رو از کشوی دراور بر میدارم و روشنش میکنم. 25 تا تماس بی پاسخ از امیرحسین و 5 تا شماره ناشناس. گوشی رو قفل میکنم و روی میز میذارم ، به سمت پذیرایی میرم که صدای زنگ باعث میشه برگردم. همون شماره ناشناس
"نکنه امیرحسین باشه"
دایره سبز رنگ رو به قرمز میرسونم و گوشی رو کنار گوشم میگیرم.
_ بله؟
با پیچیدن صدای نفرت انگیز آرمان تو گوشی ، سریع تماس رو قطع میکنم و چند دقیقه فقط به صفحه گوشی خیره میشم.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#حدیث👌🌹
#شب_بخیر
🌸امام صادق علیهالسلام به زُراره فرمودند:
اگر زمان غیبت را درک کردی، این دعا را
همیشه داشته باش:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى
حُجَّتَكَ ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى»
خدايا حجّتت را به من بشناسان، زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دين خود گمراه میشوم.
🤲🌹
📚بحارالانوار، جلد ۵۲، صفحه ۱۴۶
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🌱ای مقصد شعرهای بارانی من...
🌱مقصود ترانه های طوفانی من...
🌱چندیست دلم گرفته از دوری تو...
🌱برگرد عزیز! ماه کنعانی من...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام
#روزتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#متن_ویژه_همسرانه💕
يه مدل دوستت دارم هست
که گفته نميشه ، فهميده ميشه...
بهش ميگن دوستت دارم واقعی!
[ خسرو شکيبایی]
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#حفظ_اقتدار_مرد
🔰یه دسته از خانمها هم هستند که نمی طلبند،
به دو دلیل :
➖ یکی اینکه میگن:
"خودش باید بفهمه"، من نمیرم غرورمو بشکونم.
خانمی میگفت :
خودش نباید بفهمه از کی منو خونه مامان نبرده؟
اون نباید بفهمه عید بعدش چیزی بیاره؟
اون نباید بفهمه تعطیلاته باید یک سفری ببره؟
اون نباید بفهمه خستم یک ماشینی بگیره؟
گرسنم یک چیزی بخره؟
اصلا درخواستشون رو نمیگن... انتظار دارن خودش بفهمه.
#ادامه_درپست_بعدی..
@banoye_khaass
➖خانمهایی هم هستن که نمیطلبند به دلیل اینکه :
می بینن نداره یا اینکه نمیکنه، خب بیخود برا چی خودمون رو خراب کنیم؟
حالا چون نمی طلبند پس آروم هستن؟ نخیر!
روی حالت و رفتارشون داره اثر میذاره، با این اثرشون دارن مرد رو پایمال میکنن،
دیدید؟!!
+ گاهی آقاعه میگه تو چته؟
- زن: هیچی ..
+ حالا ناراحتی ولش کن ..
- نه هیچی ..
+ هممم !!
یعنی خانم چه بطلبه چه نطلبه محصول چیه؟
•°پایمال کردن مرد°•.
💯👌✔️این میشه اون مشکل عمده زن ... که داره فوج فوج به سمتش مصیبت میاد.
اون انتظار و گمانهایی که میکرد دیگه تو زندگی یافت نمیشه .
راه درست کجاست؟ آیا اصلا مسیری هست که ما بریم و این اتفاق، اتفاق نیفته؟
ادامه دارد....
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#هر_روز_یک_نکته_کوتاه
#خانمها_بخوانند
💠هیچ گاه غرور همسر خود را نشکن، همواره به او وانمود کن که قدرت اداره امور را دارد، این کار به او امید مضاعف به زندگی می دهد
(توصیه به خانم ها).
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🌸 #امام_علی علیهالسلام:
🔅 با همسرت خوشرفتار باش تا زندگیات باصفا باشد.
📚 من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۲
#حدیث
#روایات_تربیتی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
مداحی آنلاین - کوچه پس کوچه های مدینه رو آب و جارو کردن - سیدرضا نریمانی.mp3
6.6M
🌸 #میلاد_حضرت_زینب (س)
💐کوچه پس کوچه های، مدینه رو آب و جارو کردم
💐همه ی زمین آماده اند، که یه بند دورت بگردند
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👏 #سرود
👌 #پیشنهاد_ویژه
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#ازجهنم_تابهشت #قسمت109 تو دلم فقط قوربون صدقه لفظ قلم حرف زدن و نگران شدنش ميرفتم و به خودم فحش م
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت110
شماره امیرحسین رو میگیرم ، بعد از دوتا بوق صدای شادش تو گوشی میپیچه _جان دلم؟
دلم قنج میره برای این جان دل گفتنش. با صدایی که به خاطر گریه فوق العاده گرفته بود میگم_ سلام. میتونید بیاید اینجا؟
با نگرانی سریع میپرسه_ چی شده؟ گریه کردی؟
چیزی نمیگم که با دادی که پشت گوشی میزنه سریع به خودم میام
امیرحسین _ حانیه میگم چی شده؟ چرا چیزی نمیگی؟
_ امیر . فقط بیا. فقط بیا. آدرس رو برات میفرستم.
تلفن رو قطع میکنم و دوباره هق هق گریم بلند میشه. پاهام قدرت راه رفتن نداشتن ، نمیتونستم جایی برم تنها کاری که از دستم برمیومد ارسال آدرس برای امیرحسین بود ، آدرس رو میفرستم و گوشیم رو دوباره خاموش میکنم . سرم رو روی زانوم میگذارم و به اشکام آزادی میدم. حدود ده دقیقه میگذره سرم رو بالا میارم که با چشمای سرخ امیرحسین که کنار پام زانو زده بود و بهم خیره شده بود مواجه میشم.
امیرحسین _ چی شده که عشق من انقدر بی قراره؟
"هواییم نکن مرد. همینجوری هم نمیتونم با دوریت کنار بیام. "
_ منو میبری خونه؟
امیرحسین _ اره. اره. حتما.
برای اولین بار دست امیرحسین رو میگیرم ، چاره دیگه ای ندارم. گرماش تا قلبم رسوخ میکنه اما قلبم رو گرم نمیکنه میسوزونه ، میسوزونه از این جدایی.
🌸🌸🌸❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌸🌸🌸
تورا ديدن ولي از تو گذشتن درد دارد.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت111
🌸🌸به روايت حانيه ………
چشمام رو باز میکنم ، جلوی در خونه بودیم و امیرحسین داشت زنگ میزد .
کلافه دستی تو موهاش میکشه و به سمت ماشین برمیگرده با دیدن چشم های باز من لبخند زورکی میزنه و میگه نیستن ، کسی در رو باز نمیکنه. بی هیچ حرفی دستم رو تو کیفم میبرم تا کلید رو پیدا کنم. با لمس جسم فلزی سرد به یاد تصمیمی که گرفتم میوفتم ، تمام وجودم یخ میزنه و دوباره تمام بدنم به شروع به لرزیدن میکنه. در یک تصمیم آنی و با لحنی که سعی در کنترل لرزشش داشتم رو به امیرحسین میگم_ میشه..... میشه.... باهم حرف بزنیم ؟
امیرحسین _ الان حالتون خوب نیست ، بریم خونه ما یکم استراحت کنید بعد که بهتر شدید حرف میزنیم ، اتفاقا منم کارتون دارم.
با جدیت میگم_ همین الان.
امیرحسین تعجب میکنه و باشه ای رو آروم زمزمه میکنه. ماشین رو دور میزنه و از سمت راننده سوار میشه.
_ برید یه پارک نزدیک لطفا.
امیرحسین _ چشم.
حرکت میکنه. مسیر در سکوت کامل توام با استرس و نگرانی میگذره. به اولین پارکی که میرسیم ، پارک میکنه، پیاده میشه و در رو برای من هم باز میکنه.
امیرحسین _ میتونید بیاید.
هنوزهم راه رفتن برام سخت بود ، پاهام بی حس بودن اما نمیتونستم بیش از این وابسته بشم ، به تکون دادن سر اکتفا میکنم ، دستم رو به در میگیرم و سعی میکنم که بدون تلو تلو خوردن رو پاهام بایستم. به سمت اولین نیمکت حرکت میکنم و امیرحسین هم دنبالم میاد ، نگرانی کاملا تو چهرش معلوم بود ، دیگه خبری از لبخندی که هروقت باهم بودیم زینت همیشگی چهرش بود خبری نبود.
کنارم روی نیمکت میشینه، فاصلمون کمتر از دفعه های گذشته بود . بی مقدمه با صدایی که میلرزید میگم_ ما به درد هم نمیخوریم.
دنیا رو سرم آوار میشه ، صدا ها گنگ میشن و همه جا تار. اما تمام سعی خودم رو میکنم که ظاهرم ، بی قراری درونم رو فریاد نزنه.
به سمت امیرحسین برمیگردم ، متعجب به زمین خیره شده ، یه دفعه با صورتی که از خشم سرخ شده بود و صدایی که سعی تو کنترلش داشت میگه_ میشه از این شوخیا نکنید ، در این حد جنبم بالا نیست.
_ من ، من ، شوخی نمیکنم.
امیرحسین _ میشه واضح حرف بزنید ؟
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀