عیادت ابوبکر و عمر از حضرت زهرا(س)
#تاریخ_شیرین_اسلام
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه افراد با سلیقه کانال 😃🙌
ساخت جاشمعی خاص با شیشه های سس و خیارشور و...☺️👌
خلاق باشید خب❤️😍
#خلاقیت
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#خلاقیت
#ترفند
فقط کافیه به کمک تکه پارچه ها ,
چوب لباسی های شکسته رو ترمیم و ساده را تزیین کنی😍
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
رمان #دمشق_شهرعشق
نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت31 💠 احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم
#دمشق_شهرعشق
#قسمت32
نیروهای امنیتی #سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه همپیالههای خودش به شانهام مانده بود، یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر #عاشقانههایش باورم نمیشد و او از اشکهایم #پشیمانیام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازهای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!»
💠 دیگر از چهرهاش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش میترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه میچکید. در این ماشین هنوز عطر مردی میآمد که بیدریغ به ما #محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون میبارید.
در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر #قاتل جانم شده بود که دلم میخواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمیدانستم مرا به کجا میکشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!»
💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازهای روی صندلی مانده که نگاهش را پردهای از اشک گرفت و بیهیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لبهایم از #ترس میلرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت33
موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از #درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم میلرزید :«اگه میدونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمیکشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!»
💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک #دمشق میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. میترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند.
سعد میترسید فرار کنم که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست.
💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر #زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریههایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش #مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از زینبیه دمشق میگفت و نذری که در حرم #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای #نذر مادر ماند و من تمام این #اعتقادات را دشمن آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
💠 سالها بود #خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر #مبارزه برای همین آزادی، در چاه بیانتهایی گرفتار شده بودم که دیگر #امید رهایی نبود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
🔺 مرحوم شیخ رجبعلی خیاط:
◀️ امام زمان علیه السلام دنبال رفیق میگرده...
◀️خوب شو؛
◀️خودش میاد و پیدات میکنه...
#محبت_مهدوی
#تلنگر_مهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
سلام و عرض ادب
یه خبر خوب دارم براتون🤩
این هفته مبحث دخالت اطرافیان
آماده شده
ان شاءالله از پس فردا بعد از تموم شدن
اقتدار مردانه میخواد شروع بشه😍
پس با ما همراه باشید🤗
#نکته👌🌹
#شب_بخیر
❤️ امام صادق عليهالسلام :
حكايت دنيا، حكايت آب درياست كه هرچه تشنه از آن بيشتر بنوشد، تشنه تر میشود تا سرانجام، او را بكُشد.
📗 کافی، ج2، ص136
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
ای آخرین نگارِ
دل آرای فاطمه
آقـ💔ـای من
برای رضای خدا بیا
آقا به حقِ چادرِ
خاکی مادرتـ💔ـ
آقا به حق داغِ دلِ
مرتضـ💔ـی بیا
#سلام
#روزتون_مهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#ایده_متن_همسرانه 😍💕
در سرم نیسٺ
بہ جز حال و هواے
ٺو👩🏻و عشق❤️
شادم😌ازاین ڪہ
همہ حال و هوایم
تو💑شدی
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزمـ❤
بفرست برای حضرت یارت☺️
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
💛💚💛
#حفظ_اقتدار_مرد ۲۰ (قسمت پایانی)
ببینید یک نکتهای رو بگم:
خانومایی که شاغلن مردکُش هستن. اصلا بدون اینکه خودشون تصمیمی گرفته باشنا!!
👈ببینید... یه سوال:
مرد دوست داره "توئه زن و همه نیاز هات" بر پایهی چی باشید؟
آفرین، بر پایهی #مرد..
🔸خانومی که شاغل هست و برای خودش درآمد داره بازبان بیزبانی به مرد چی میگه...
👈میگه من قسمتی از نیازهام بر پایهی توست. قسمت دیگهش بر پایهی چیه؟
درآمد خودم. بخصوص اگه این موضوع رو توی سر مرد هم بزنه.
مثلا چی بگه؟ :
#ادامه_درپست_بعدی...
@banoye_khaass
- بگه فکر کردی تو داری منو اداره میکنی؟
- بیا تو نباش... مگه من میفتم؟
- من رو پای خودم ایستادم.
🔺این جملات بالا یعنی :
خاک بر سر تویِ مرد و همهی تامین کنندگیهات.
🔻مطمئنا شما هم دیدین!! ... وقتی زن درآمد داره، مرد چیکار میکنه؟
👈اول از درآمد زن شروع میکنه مخارج رو کم کردن!!!
🔻مثلا خانمِ صاحبِدرآمد میگه:
- علی یکم پول بده میخوام برای مامانم از اینجا سوغات بخرم..
مرد در جواب میگه:
+ پولاتو چیکار کردی؟ از پولای خودت بخر.
- بعد میگه علی یک روسری دیدم ..
+ خب حالا تو از پول خودت بخر بعد بهت میدم.
- حتی بعضا میگه: قبض گاز اومده علی، اخطار قطع اومده ها...
+ داری تو بدی؟ من بعدا بهت میدم!
🔘بنظرتون چرا اینطور میکنه؟؟
تا برسونتت به یک جایی که توئه زن بگی :
علی یک هزاری هم برام نمونده...!!!
حالا اینجاست که تو و نیازهات برمیگردین بر پایهی خود مرد.
#ادامه_درپست_بعدی...
@banoye_khaass