eitaa logo
بانوی خاص🌹
412 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
18 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
👌🌹 ✨هر که بخاطر خدا از چیزی بگذرد ، خداوند بهتر از آن را نصیبش می کند ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ رضایت تـ❤️ـو.... همه آرزوي من است .... بخند ... لبخند تـ❤️ـو ؛ تنها شاخه گلی است ... که تمام زمین را به یک اشاره ؛ گلباران می کند .... سلام مهـ❤️ـربانترین ... اللهم عجل لولیک الفرج ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 |👥| 🥀 ۵ وظایف زوجین در مدیریت تصمیمات زندگی شما رابطه و زندگی زناشویی رو یک مثلث در نظر بگیرید، در این مثلث دو واژه می‌نویسم به اسم"دختر" به اضافه "پسر"! 📌پسر در بالای مثلث نوشته میشه و دختر در پایین. حالا چرا پسر رو بالا نوشتم؟ همینجوری نیست، دلیل داره. 👈چون مدیریت این مثلث با پسره. شما بحث‌های اقتدار رو می‌دونید... تکیه‌گاهی مرد و اینها. پس وقتی میگیم مدیریت، می‌فهمیم که مدیریت یعنی چی، می‌فهمیم که مدیریت اینجا ریاست نیست! ⛔️می‌فهمیم که مدیریت اینجا : - تعیین می‌کنم! - تکلیف میکنم! - تشخیص میدم! - درست میدونم و این چیزا نیست! اینا ست ... مدیریت نیست. اینا از اساس غلطه. یک مردی که بخواد مدیریت کنه چه ویژگی‌هایی داره؟ الان به این نکته توجه بکنید: چه کسی مدیره؟؟ 👈 کسی که نیاز سنجی درستی داشته باشه. بنده الان دارم این جلسه رو براتون آماده میکنم، بیام بگم عنوان بحث این انتخاب شده: ➖ عوارض و علایم اختلال ایدز! شما می‌مونید؟؟ از کانال میری بیرون ... میگی ایدز به من چه ربطی داره؟ پس چی درست نیست؟؟👈 نیاز سنجی!! اگه می‌بینی پشت‌سرهم چند جلسه (که خیلی واقعا خسته کننده هست☺️) می‌خونی و دنبال می‌کنی ... این مال اینه که مفاهیم، به نیازت چسبندگی کاملی داره!!! حتی اگه کارِ از پیش تنظیم‌شده‌ای داشته باشی، بخوای بری میگی نه! بذار باشم اینم بخونم. چون این به نیازم مرتبط‌تر از اونه. پس خیلی مهمه : 👈 کسی می‌تونه درست مدیریت کنه که توانایی داشته باشه! @banoye_khaass
➖تو زندگی مشترک نیازسنجی درست چیه؟ دو دسته نیاز داره مدیر: ۱. نیاز دختر (همسر) ۲. نیاز زندگی ۱. نیازهای دختر(همسر): خب من با این خانوم ازدواج کردم، حالا نباید از نیازهاش خبر داشته باشم؟ ⚠️بعد خانوم میاد میگه آقای دکتر اصلا نمی‌دونه من چی میخوامممممم!!! لجمممم میگیره ... اصلا نمیفهمه احساس من چیه!! - اصلا می‌دونی از چی حرص میخورم؟؟ اینکه مامانم منو میفهمه حتی دوستامَمممم منو می‌فهمن! این یک تقلای کوچیک نکرده منو بفهمه !! - ببینه من از چی خوشم میاد... اگه مثلا منو آورده بیرون حتی اینو که من خوراکی چی دوست دارم رو هم نمی‌دونه!!!!؟ - می‌خوایم بریم یه جایی، کجا ببره منو؟ نمی‌دونه!! من از این لجم میگیره که اصلا بی خبر از . 👈حالا یه سوال خیلی مهم: آیا همه آنچه که مرد باید مدیریت کنه، نیاز همسره؟ ممکنه آقاهه بگه یه مدیریت به ما چسبوندین الان که شدیم برده‌ی تنظیمِ نیازهای این! پس کو مدیریت؟؟؟ قسمت عمده مدیریت در اینجاست : ۲. 👈نیاز زندگی 🔰ما یه مثلث تشکیل دادیم این مثلث به دو کیفیت احتیاج داره: - یکی اینکه ارتفاع بگیره. بزرگ بشه، زیاد بشه و - دوم هم اینکه تقویت بشه. سست نباشه، زودنشکنه، سریع فرو نریزه این زندگی باید : - هم بلند باشه - هم تقویت بشه! قوام پیدا کنه. 👈 اینا میشه نیازهای زندگی. @banoye_khaass
📌یعنی ممکنه که این دو دسته نیاز [نیاز دختر | نیاز زندگی] روبه روی هم قرار بگیرن؟؟ آره ...✔️ خانومی ازدواج کرده بود، اومده بود پیش من مشاوره، که آقای دکتر شوهرم کارش رو به من ترجیح میده ! گفتم: یه توضیحی بدید از این مسأله تون 🙍‍♀️: ایشون صبح میره تا ۴ بعدازظهر هر روز 👤: یعنی محل کسب‌شون مأموریتِ اداری هست؟ 🙍‍♀️: آره 👤: خب خانوم ایشون مأموریت اداری داره، به شوق و علاقه خودش نمیره که ... شکنجه هم بشه باید بره ... مأموریت کاری رو پذیرفته، زمان و اوضاع کاریشه دیگه. میگی بیاد بیرون؟؟ 🙍‍♀️: نه اونطوری که بیکار میشه 👤: خب داره کار میکنه دیگه پس شکایتت چیه؟ 🙍‍♀️: پس من چی میشم؟؟؟! ⚠️نیاز خودشو دیده، اما ندیده که زندگی (و امکاناتش) از همین طریق داره تقویت میشه و ارتفاع میگیره. اگه قرار باشه بیاد بغلِ دلِ تو، که این زندگیه چجوری بالا بره؟ 🙍‍♀️: آقای دکتر همش به فکر پس اندازه. 👤: خب پس انداز میکنه که این امکانات اولیه زندگی رو درست کنه ! 🙍‍♀️: خب من سفر شمال یا خارج می‌خوام اون چی میشه؟؟ تو نیاز خودتو دیدی، ندیدی که این زندگی باید جون بگیره؟ اگه راه افتادیم هر چه که درمیاد رو بجای اینکه برای رشد و توسعه زندگی‌مون بذاریم، رفتیم مصرفش کردیم و هی بهره‌ها ولذت‌هامون رو بردیم... همین جا آدمای عاقل و باشکوه صد میلیون نمی ریزن برای یه شب. که بگن عجبببب عروسیییی ای!!! نگاه میکنه که میتونست با همین پول ... ادامه دارد ... ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
هر وقت عشقتو ناراحت کردی یه دقیقه از خودت بپرس میتونی نبودش رو تحمل کنی؟ اگه جواب آره بود بازم به کارت ادامه بده اگه نه که برو عذرخواهی کن ازش! ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
رمان نویسنده : ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت49 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُر
💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
✍️ از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا