🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃
🌺 🌹﷽🌹
🍃
🌺
🍃
کاش تاری تنیده در گوشهی حرم بودم
که در مسیر نگاه آن صاحب کرم بودم
🔹🔸🔹🔸
#تمدیدپذیرشحوزههایعلمیهخواهران
#شهرستانآبیک
⬅️حوزه علمیه خواهران زینبیه (س)
شهرستان آبیک،استان قزوین
در سال تحصیلی ۱۴۰۲_۱۴۰۱
از میان علاقمندان در مقطع
✅سیکل
✅دیپلم سطح۲(کارشناسی)
✅سطح۳(کارشناسی ارشد)
رشته مشاوره خانواده با رویکرداسلامی طلبه می پذیرد.
⬅️جهت اطلاعاعات بیشتر با شماره های ذیل تماس حاصل نمایید
02832822686
۰۹۳۶۷۱۴۹۵۹۱،واتساپ،بله،ایتا
⬅️امکانات:خوابگاه،مهدکودکتحصیلرایگان
⬅️ مراجعه ی حضوری ،بلوار امام خمینی(ره)
روبه روی درمانگاه بیاضیان
#پذیرش1402_1401
#حوزهعلمیهخواهران
#مدرسهعلمیهزینبیهسشهرستانآبیک
💠💠💠💠💠💠
بانوی خاص🌹
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت4 🌱 سارا صندلی آورد و کنار دوست مشترکشان گذاشت و گفت: –سوگندجان تو
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس 🌸
#پارت5 🌸
آخرین کلاس که تمام شد پالتوام را از روی تکیه گاه صندلی برداشتم و زود از کلاس بیرون زدم. باید زودتر به سر کارم می رفتم.
بعداز دانشگاه تو یه شرکت فروش میلگرد کار می کردم،براشون مشتری پیدا می کردم، می رفتم جاهایی که می خواستند ساختمون بسازند، شماره تماسشان را پیدا می کردم زنگ می زدم،شرکت رامعرفی می کردم تا میلگردهایشان را از ما بخرند.
خریدهای خانه همیشه با من بودوحقوقم راحت کفاف همه ی هزینه های خودم و مادرم را می رساند. البته مادرم خودش حقوق پدرم را داشت، ولی خوب من هم گاهی در مخارج کمکش می کردم.
کنار ماشین که رسیدم باران شروع شد، سریع پشت فرمان نشستم و روشنش کردم و راه افتادم، هوا سرد تر شده بود.
به خیابون اصلی که رسیدم، راحیل را دیدم که منتظر تاکسی بود.
جدی و با ابهت ایستاده بودکنار خیابان، متانت و وقارش به باران دهن کجی می کرد. به من برخورد که هم کلاسیم کنار خیابان ایستاده.
جلو پایش ترمز زدم و شیشه راپایین کشیدم و سرم را کج کردم تا صدایم به او برسد.
نمی دانستم چه صدایش کنم فامیلی اش را بلد نبودم،فکر کردم شاید خوشش نیاید اسم کوچکش را صدا کنم، برای همین بی مقدمه گفتم:
–لطفا سوار شید من می رسونمتون، به خاطر بارندگی، حالا حالا ماشین گیرتون نمیاد.
سرش را پایین آوردتا بتوند من را ببیند، با دیدنم گفت:
–نه ممنون شما بفرمایید.مترو نزدیکه دیگه با مترومیرم.
حالا از من اصرار و از او انکار.
نمی دانم چرا ولی دلم می خواست سوارش کنم،انگار یک نبرد بود که من می خواستم پیروز میدان باشم.
پیاده شدم و ماشین را دور زدم با فاصله کنارش ایستادم و خیلی جدی گفتم:
–خانم مم...ببخشید من اسمتون رو نمی دونم.
همانطور که از حرکت من تعجب کرده بود، به چشم هایم نگاه کردوآروم گفت:
– رحمانی هستم.
ــ خانم رحمانی لطفا تعارف رو بزارید کنار.
می خواستم بگویم شماهم مثل خواهرم، ولی به جایش گفتم:
–فکر کنید منم راننده تاکسی هستم، بعد اخم هایم راتوهم کردم و گفتم به اندازه ی راننده تاکسی نمی تونید بهم اعتماد کنید؟
سرش را انداخت پایین و گفت:
–این حرفا چیه، من فقط...
نذاشتم حرفش را تمام کند، در عقب ماشین را باز کردم و گفتم:
– لطفا بفرمایید،در حد یه همکلاسی که قبولم دارید.
با تردید دوباره نگاهی بهم انداخت و تشکر کرد و رفت نشست.
من هم امدم پشت فرمون نشستم و حرکت کردم. آهنگ عاشقانه ایی در حال پخش بود، از آینه نگاهی به او انداختم سرش تو گوشی اش بود، سرش را بلند کرد و گفت:
–ببخشید که مزاحمتون شدم،لطفا ایستگاه بعدی مترو نگه دارید، با مترو می رم.
صدای پخش را کم کردم تا راحت تر صدایش را بشنوم، نه خانم رحمانی می رسونمتون.
خیلی جدی گفت:
–تا همین جا هم لطف کردید، ممنونم.
بیشتر اصرارنکردم صورت خوشی نداشت. گفتم:
–هر جور راحتید، دوباره صدای پخش رو زیاد کردم.
نگاهی با اخم از تو آینه نثارم کرد و گفت:
–همون صداش کم باشه بهتره.
ــ اصلا خاموشش می کنم، به خاطر شما صداش رو زیاد کردم، گفتم شاید بخواهید گوش کنید.
ــ من این جور موسیقی هارو گوش نمی کنم.
دوباره به خودم جرات دادم و گفتم:
– پس چه جورش رو گوش می کنید؟
به رو به رو زل زدو گفت:
–این سبک موسیقی ها آدما رو از حقیقت زندگی دور می کنه.
لطفا همینجا نگه دارید، رسیدیم.بعدهم کلی تشکر کردو پیاده شد.
همانطورکه رفتنش را نگاه می کردم به حرفهایش فکر می کردم.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته👌🌹
🔰 دخترم! میدانی ریشهی آدم چیست؟
ریشهی تو، فهم تو، علاقهی تو و انتخاب توست.
❞ عینصاد
📚 #نامه_های_بلوغ
#️⃣ #جمله_کوتاه
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
#سلامفرماندهجان🌸
هر صبح،
به شوق عهد دوباره با شما
چشمم را باز می کنم
عهد می کنم با شما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم
#سلاممنتظرانظهور
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
#مهارت_های_تربیت_فرزند
#بی_خوابی_در_کودکان
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
قسمت1⃣
⬅️بسیاری از کودکان مانند بزرگسالانی که دچار بی خوابی هستند برای به خواب رفتن و نیز در طول مدت خواب مشکل دارند😢
🔰علائم بی خوابی در کودکان علاوه بر خواب آلوده بودن در طول روز، می تواند شامل مواردی هم چون🤔
⬅️تحریک پذیری
نوسانات خلقی
بیش فعالی
افسردگی
پرخاشگری
حواس پرتی و مشکلات حافظه باشد😔
🔰علت بی خوابی می تواند شامل موارد زیر باشد👇
❌عادات خواب نادرست
❌مصرف کافئین
❌استرس
❌انسداد تنفس در خواب (خروپف)
❌عوارض جانبی داروها
❌آسم (سرفه)
❌اگزما (خارش)
❌افسردگی
❌اضطراب
❌سندرم پاهای بی قرار
#ادامه_دارد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#تشویق👏
🔰کودک را تشویق به رفتارهای مناسب مانند پذیرایی، خوشامدگویی در جمع دوستان و خانواده کنید👌
⬅️ اما در این زمینه اصرار نداشته باشید بلکه بهتر است خواسته کودک را نیز درنظر بگیرید. زمانیکه فعالیتهای مناسب انجام میدهد از او قدردانی کنید تا به اهمیت و ارزش رفتار مناسب پی ببرد🤔
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس 🌸 #پارت5 🌸 آخرین کلاس که تمام شد پالتوام را از روی تکیه گاه صندلی برداشتم
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس 🌸
#پارت6 🌱
حرفش را در ذهنم تکرار کردم، منظورش چه بود آدمهارا از حقیقت زندگی دور می کند.
ای بابا این دخترچرا حرف زدنش هم بابقیه فرق دارد، خیلی دلم می خواست بیشتر باهم حرف بزنیم.
هفته ی بعد روزی که تاریخ تحلیلی داشتیم، همان درسی که راحیل جزوه از سارا گرفته بود، راحیل باز غیبت داشت.
از سارا دلیلش راپرسیدم گفت:
–نمی دونم هفته ی پیش هم نیومده بود.
باخودم فکر کردم برای این که بیشتر نزدیکش شوم فردا جزوه ام رابرایش می آورم تاازآن خط وخطوطهای منحنی برایم بکشد.
فردا زودترسر کلاس حاضرشدم و منتظر نشستم، بچه ها تک تک وارد کلاس می شدند.
پس چرا نیامد؟
بالاخره امد، نمی دانم چرا همین که وارد شد،نتوانستم نگاهم رو ازصورتش بردارم، به نظرم حجابش زیبایی اش را بیشتر می کرد، سرش پایین بود، تا رسید به ردیف جلوی من، بلند شدم و با لبخندگفتم:
–سلام خانم رحمانی.
سرش را بلند نکرد جوابم را داد، حتی یک لبخندناقابل هم نزد.
وارفتم، یه روی خوش به ما نشان می دادی به کجای دنیابرمی خورد.
کم نیاوردم، جزوه ام رو از کیفم درآوردم و مقابلش گرفتم و گفتم:
–خانم رحمانی این جزوه دیروزه، نیومده بودید، گفتم براتون بیارم.
باتردید نگاهم کردو گفت:
–چرا زحمت کشیدید از بچه ها می گرفتم،
ــ یه لبخند نشوندم روی لبهام و گفتم:
–زحمتی نبود،خواستم جزوه من باشه دستتون که زیر مطالب مهم رو هم بی زحمت برام خط بکشید.
جزوه رو گرفت و گفت:
–ممنون، فردا براتون میارم.
ــ اصلا عجله ایی نیست.
رفت و سرجایش نشست.
حداقل یک لبخند میزدی، دلم خوش باشد که خود شیرینی ام را تایید کردی.
یادم نمی آیدبرای کس دیگه ایی جزوه آورده باشم. حالا خودم هم نمی دانم چرا کارهایم بی اختیارشده.
سر جایم که نشستم دیدم سارا از آن سر کلاس زل زده به ما، جلو که آمدزیرلبی گفت:
–به به می بینم که جزوه ردو بدل می کنی، با خونسردی گفتم:
–اشکالی داره؟
–نه، فقط، نه به اون دفعه که شاکی شدی جزوه ات رو دادم...
نذاشتم حرفش را تمام کند.
– اون بار نمی دونستم هم کلاسی خودمونه.
گردنش را بالاوپایین کردو گفت:
–اوووه بله، و رفت نشست.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🔹️روایت شیخ عباس قمی از شفاعت فاطمه معصومه(س)
🍃🌺🍃🌺🍃
یکی از نکات جالبی که برای زیارت حضرت معصومه(س) وجود دارد این است که نه فقط امام رضا(ع)، بلکه امام صادق(ع) و امام جواد(ع) نیز به بیان ثواب زیارت حضرت (س) پرداختهاند.
هر سه بزرگوار پاداش زیارت حضرت فاطمه معصومه(س) را بهشت دانستهاند و چنین فرمودند:
🍀امام رضا(ع) فرمود: «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ کسی که فاطمه معصومه را زیارت کند بهشت برای او خواهد بود».
📚کاملالزیارات، ص536، ح 826
🍀امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ کسی که قبر عمهام را در قم زیارت کند، بهشت برای او است».
📚کاملالزیارات، ص536، ح 827
🍀امام صادق (ع) نیز فرمود: کسى که حضرت (س) را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت مىرود.
📚بحارالأنوار، ج 48، ص307
#ولادت_حضرت_معصومه(س)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#نکته👌🌹
💫امیر مومنین علیه السلام:
🔰هر گاه رسول خدا را به #ولادت_دختری مژده می دادند،می فرمودند:#ریحانه و دسته گل است و روزی او بر خداست😍
سنن النبی،ص۸۰
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌱ای امید دل شکستهی ما
بیتو سخت است زندگی مولا
#سلام
#روزتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#مهارت_های_تربیت_فرزند
#بی_خوابی_در_کودکان
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
قسمت2⃣
🔰درمان های غیر دارویی برای مقابله با بی خوابی در کودک که ناشی از شرایط پزشکی دیگری نیست، می تواند شامل موارد زیر باشد🤔
✅محدود کردن زمان وقت گذراندن در رختخواب فقط برای خوابیدن، که شامل کتاب خواندن، انجام تکایف مدرسه یا تماشای تلویزیون در رختخواب می شود👌
✅داشتن یک برنامه بسیار دقیق از زمانی که کودک شما به رختخواب می رود و از خواب بیدار می شود، شامل آخر هفته ها و تعطیلات🧐
✅متوقف کردن فعالیت های تحریک کننده 30 تا 60 دقیقه قبل از زمان خواب ، مانند بازی های ویدیویی، تماشای تلویزیون، پیام دادن یا صحبت کردن با تلفن🤓
⬅️اگر کودک شما در طی 10 تا 20 دقیقه به خواب نرفت، او را از رختخواب خارج کنید و کاری آرام مانند کتاب خواندن انجام دهید📖
#پایان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#قدردانی_از_کودک😍
⬅️کودکانی که در خانواده هایی بزرگ می شوند که خوبی های شان مورد قدردانی قرار میگیرد احساس خوبی درباره خود دارند👌
⬅️چنین کودکانی بیشتر از بقیه کودکان از عهده مبارزه با زندگی برمی آید و به هدف های بالاتری در زندگی می رسد☺️
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
📜 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموند:
شخص که یک فرزند دختر داشته باشد و آن دختر را به نیکی تربیت نموده و به نیکی آموزش دهد و از نعمتهایی که خداوند به او کرامت فرموده بر آن دختر ارزانی دارد. این کار موجب دوری است از آتش شده و به منزله سپری از عذاب جهنم است.
📚میزان الحکمه؛ ج ۱۱،ص ۴۸۸۱
#فرزنددختر
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس 🌸 #پارت6 🌱 حرفش را در ذهنم تکرار کردم، منظورش چه بود آدمهارا از حقیقت زند
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس 🌸
#پارت7 🌸
*راحیل*
آرام آرام جزوه را ورق می زدم و به صفحاتش نگاه می کردم.
چقد تمیزو مرتب نوشته بود، از یک پسر کمی بعید بود.
این یعنی بچه درس خون است...
بارها سر کلاس حواسم راباکارهایش پرت می کرد. شخصیتش برایم جالب بود. جالبی بود.
فقط از آن بُعد شخصییتش که با دخترا راحت شوخی می کرد بدم می آمد، اولش از این که با ساراو دیگران خیلی راحت بود حرص می خوردم.
ولی بعد دلم را تنبیهه کردم که دیگر حق ندارد نگاهش کند اینجوری حساسیتم هم نسبت به او کمتر میشد.
امان از این دل، امان ازدلی که بتواندسوارت شود، جوری با تبحرسواری می گیرد که اصلا متوجه نمیشوی درحال سواری دادن هستی.
خداروشکرخوب توانسته بودم ازگُرده ام پایین بکشمش وراحت زندگی می کردم که این سارا خدا بگویم چه بلایی سرش بیاوردجزوه اش را به من داد، بدون این که بگویدمال چه کسی است.
ای خدای کلک من، این جوری آدم هارا توی تورت می اندازی؟ تا ببینی چه کارمی کنند.
خدایا بدون کمک خودت که من هیج کس نیستم.
درس را مرور کردم و مطالب مهم را علامت گذاشتم و بعد به دفتر خودم انتقال دادم.
جزوه را گذاشتم توی کیفم تا فردا یادم باشدتحویلش دهم.
فکر کردم به او بگویم که کلا من روزهای دوشنبه نمی توانم بیایم واو سه شنبه ی هر هفته جزوه اش را برایم بیاورد، در عوض من هم مطالب مهم را برایش مشخص می کنم که مختصرتر بخواند.
ولی بعدلبم راگازگرفتم وباخودم گفتم:
–این جوروقتهاچه فکرهایی به سرم میزند، وقتی من افکاراورا قبول ندارم پس بهتراست که رفتارم کنترل شده باشد،
البته نمی توانم همه ی دوشنبه ها را نروم، چون با استاد که صحبت کردم گفت حداقل چند جلسه رابایدحاضرباشم.
استاد خوبیست وقتی برایش توضیح دادم که باید از یک بچه مراقبت کنم قبول کرد.
وارد کلاس که شدم،آقا آرش دستش زیر چونه اش بود و زل زده بود به صندلی خالی که من همیشه رویش می نشستم. کارهایش جدیدا عجیب شده بود، کمتر سرو صدا می کرد کلا ساکت تر شده بودو دیگر سر به سر بچه ها نمی گذاشت. بخصوص با دخترا دیگر مثل قبل گرم نمی گرفت، این را سارا برایم گفت.
حالا که حواسش نبود، درچهره اش دقیق شدم،جای برادری قیافه ی جذاب و زیبایی داشت، چشم و ابروی مشگی و پوست میشه گفت سبزه، ولی نه سبزه ی تند، موهای مشگی و پر پشت، خیلی مرتب لباس می پوشید، نگاهم را ازصورتش گرفتم وجزوه را از کیفم درآوردم و با فاصله مقابلش گرفتم، نخیر مثل این که در هپروت غرق شده است.
ــ سلام آقای... فامیلی اش یادم نبود، همه اسم کوچکش را صدا می زدند. برای همین زود گفتم، آقا آرش.
سرش رابه طرفم چرخاند با دیدنم سریع از جایش بلند شدو با خوشحالی گفت:
–عه سلام، حال شما خوبه؟
ببخشیدمتوجه امدنتون نشدم.
نگاهم رابه جزوه دادم که اوادامه داد:
–حالا عجله ایی نبود، زل زدم به دستش که دراز شده بود واسه گرفتن جزوه و گفتم:
–آخه یه درس بیشتر نبود، وقتی ازم نمی گرفت، می دونستم داره نگاهم می کنه، جزوه راروی دسته ی صندلی گذاشتم وتشکرکردم.
–جلسه بعدم براتون میارم.
او از کجا می دانست من جلسه بعد هم نمی آیم؟
–ممنون زحمت نکشید،چند جلسه در میون از سارا می گیرم، با تعجب گفت:
–پس یعنی کلا دوشنبه ها نمی یایید دانشگاه؟
"یه دستی زدن هم بلداست. حالا این چه کارر به این کارها دارد.."
وقتی تردید من را دید، گفت:
–البته قصد فضولی نداشتم فقط...
نذاشتم حرفش را تمام کند،
–نه نمی تونم بیام،البته استاد گفتن حداقل باید چند جلسه رو حضور داشته باشم، تا ببینم چی می شه.
همانجور با تعجب نگاهم می کرد، دیگر توضیحی ندادم و رفتم نشستم.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته👌🌹
💚امام باقر عليه السلام :
ما عُبِدَ اللّه ُ بشيءٍ أحَبَّ إلى اللّه ِ مِن إدْخالِ السُّرورِ على المؤمنِ .
خداوند با چيزى محبوبتر از #شاد_كردن_مؤمن پرستيده نشده است👌
📚 الكافي : (۲/۱۸۸/۲)
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
داستان عشق را تکمیل کن آقا بیا
بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه ها
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀