بانوی خاص🌹
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت3 🌱 به خودم جرات دادم و به طرفش رفتم وگفتم: –ببخشید یه سوالی داشت
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت4 🌱
سارا صندلی آورد و کنار دوست مشترکشان گذاشت و گفت:
–سوگندجان تو میای اینجا بشینی و من برم جای تو؟
و به صندلی خالی اشاره کرد.
آن دختر که حالا فهمیدم اسمش سوگنداست. گفت:
–حالا چه فرقی داره بشین دیگه.
–بیا دیگه، جون من.
سوگند یه ای بابایی گفت و بلند شدو جایش را به ساراداد.
سارا تا نشست سرش را کرد زیر گوش راحیل وخیلی آروم شروع به حرف زدن کرد.
گاهی خودش بلند بلند می خندید، ولی راحیل آرام می خندیدوخودش را کنترل می کردو هی به سارا با اشاره می گفت که آروم تر.
خیلی دلم می خواست بدانم چه میگویند ولی خیلی آرام حرف می زدند، بخصوص راحیل، صدایش از ته چاه درمی آمد.
باامدن استاد همه حواسشان پیشش رفت.
او تمام مدت حواسش به استاد بودومن حواسم به او.
برام سوال شد، اوکه اینقدرحواسش هست سر کلاس، پس جزوه واسه چی می خواست؟
بعد از کلاس، بلند شدم که بیرون بروم. اوهم بلند شد تابا دوست هایش برود. ایستادم تا اول آنهابروند، همین که خواست از جلویم رد بشود، پایین چادرش به پایه ی صندلی جلویی من، گیرکرد. چند بار آرام کشید که آزادش کنه ولی نشد، فوری گفتم:
–صبرکنید یه وقت پاره می شه سریع خم شدم ببینم کجا گیر کرده، دیدم یک میخ از پایه بیرون زده وچادرش به نوک میخ گیر کرده، چادرش را آزاد کردم و گفتم:
–به میخ صندلی گیر کرده بود.
سرم را بالا آوردم که عکس العملش را ببینم، از خجالت سرخ شده بود.
بادست پاچگی گفت:
–ممنونم،لطف کردید، و خیلی زود رفت.
کنارمحوطه ی سر سبز دانشگاه با بچه ها قدم می زدیم که دیدم سارا و راحیل و سوگند به طرف محوطه می آیند،با سر به بهارکه کمی آن طرف ترایستاده بود اشاره کردم و گفتم:
–ازشون بپرس ببین میان بریم کافی شاپ.
سعید نگاهی متعجبش رابه من دوخت و گفت:
–آرش اون دوتا گروه خونیشون به ما نمیخوره ها، و اشاره کرد به راحیل و سوگند.
اهمیتی به حرفش ندادم.
نزدیک که شدندبهار پرسید:
–بچه ها میایین بریم کافی شاپ؟
سارا برگشت و با راحیل و سوگند پچ و پچی کرد و از هم جدا شدند سارا پیش ماآمد و گفت:
–من میام.
نمیدانم چرا ولی خیلی دلم می خواست راحیل هم بیایدولی او رفت.
به سارا گفتم:
–چرا نیومدند؟
–چه میدونم رفتن دیگه.
سعید گفت:
–سارا این دوستهات اصلا اجتماعی نیستن ها.
سارا اخمی کردو گفت:
–لابد الان می آمدند با تو چاق سلامتی می کردند خیلی اجتماعی بودند، نه؟
ــ نه، ولی کلا خودشون روخیلی می گیرن بابا.
ــ اصلا اینطور نیست.اتفاقا خیلی مهربون و، شوخ طبع و اجتماعین، فقط یه خط قرمزایی واسه خودشون دارند دیگه.
حرفای سارا من رو تو فکر برد، به این فکر می کردم که این خط قرمزاچقد آزار دهنده است، او حتی به همکلاسی های پسرش سلامم نمی کند، سلام چیه حتی نگاه هم نمی کند، چطوری می تواند؟
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته👌🌹
💫امام كاظم عليه السلام:
✨يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا عَمِلَ عَمَلاً أن يَستَحيِيَ مِنَ اللّه ِ
🌻سزاوار است خردمند، هنگامى كه دست به كارى مى زند، از خداوند شرم كند.💯
📚 تحف العقول صفحه ۳۹۸
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
و من ...
میخواهم همه ی قانون ها را بشکنم !
آن قدر حلوا حلوا می گویم،
تا دهانم شیرینم شود ...
سلام شیرینی روزگار من ....
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
همسر علامه طباطبایی!. 🔸فرض کنید دختر یک خانواده ی ثرو
"زن زندگی"
همسر علامه، همیشه به دخترش نجمه سادات می گفت:
❇️ «مردها تحمل شان کم است. اگر زن، زندگی را یک جوری اداره کند که مرد فکرش آزاد باشد، آن وقت می تواند پیشرفت کند. کارش را بهتر انجام بدهد.»
🔺 الان نور الدین مریض است، نافش چرک کرده، هیزمشان برای اجاق تمام شده، بچه ها لباس زمستانی ندارند، اما آقا جون هیچ کدام این ها را نمی داند. مادر نمی گذارد بفهمد.
می گوید: «حاج آقا روحش لطیف است. با تلنگری به هم می ریزد».
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"📽..
❍ چرا #روانشناسی مخالفِ انتخاب دوست از جنس مخالف است؟!
✧ بخشی از مشکلات دوستی با جنسمخالف
🎙دکتر مهدی دوایی
✦✧✦✧✦✧
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🔴 #سیاست_همسرداری
💠 در هنگام #شوخی_کردن با همسر، مطمئن باشید که همسرتان نسبت به آن موضوع حساسیت ندارد!
💠 نباید به گونهای باشد که باعث تحقیر شدن همسرتان گردد و به شخصیت وی لطمهای وارد کند.
💠 اگر همسرتان احساس کند که حتی در شوخیهایتان هوای دلش را دارید عاشقتان میشود.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃
🌺 🌹﷽🌹
🍃
🌺
🍃
کاش تاری تنیده در گوشهی حرم بودم
که در مسیر نگاه آن صاحب کرم بودم
🔹🔸🔹🔸
#تمدیدپذیرشحوزههایعلمیهخواهران
#شهرستانآبیک
⬅️حوزه علمیه خواهران زینبیه (س)
شهرستان آبیک،استان قزوین
در سال تحصیلی ۱۴۰۲_۱۴۰۱
از میان علاقمندان در مقطع
✅سیکل
✅دیپلم سطح۲(کارشناسی)
✅سطح۳(کارشناسی ارشد)
رشته مشاوره خانواده با رویکرداسلامی طلبه می پذیرد.
⬅️جهت اطلاعاعات بیشتر با شماره های ذیل تماس حاصل نمایید
02832822686
۰۹۳۶۷۱۴۹۵۹۱،واتساپ،بله،ایتا
⬅️امکانات:خوابگاه،مهدکودکتحصیلرایگان
⬅️ مراجعه ی حضوری ،بلوار امام خمینی(ره)
روبه روی درمانگاه بیاضیان
#پذیرش1402_1401
#حوزهعلمیهخواهران
#مدرسهعلمیهزینبیهسشهرستانآبیک
💠💠💠💠💠💠