eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
هوروش بند 🎵نبین الان خستم.mp3
6.74M
اگه روح بودی...💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹دخیل هفتم 🍃برگ ۴۴ بچه‌ها از پلک‌هایش به چشمانش سرک می‌کشیدند؛در گوش‌هایش می‌خندیدند و در سرش می‌جنبیدند. بچه‌هایی که هرگز ندیده بود؛ در هر ساعت از روز و شب که دلشان می‌خواست، به خواب و بیداریش می‌آمدند . مردان همه بیدارند و به انتظار دیدن خانواده‌هایشان در روز ملاقات به در و پنجره نگاه می‌کنند.ساعت هنوز ۱۰ نشده است که زهره با بسته‌ای نقل بیدمشک، بالای سر حاجی می‌ایستد؛ و دنبال بهانه‌ای برای حرف زدن درباره‌ی حوریه می‌گردد. _ ماشاالله حالتون خوبه دایی، گفتم حالا که زن دایی می‌خواد بره عمل ،من به جاش بیام به حاج آقا دایی سر بزنم. _من راضی نیستم زهره خانوم،این همه راه به خاطر من بیای و دخترت رو تنها بزاری. _ طوری نیست دایی، با بچه‌های همسایه بازی می‌کند تا من برگردم.سر پلاستیک را باز می‌کند و جلوی مرد می‌گیرد. هر چقدر سر می‌چرخاند، از دختر خبری نیست. یکی از دوستان مجید با عصایش سر می‌رسد و زن بهانه‌ای پیدا می‌کند تا به آنها نقل تعارف کند و به هوای دیدن حوریه، در اتاق‌ها بچرخد و به همه نقل بدهد. اما حوریه هیچ جا نیست. زهره هنوز سرک می‌کشد که بهجت خانم را می‌بیند. _خسته نباشین !بفرمایین دهنتون رو شیرین کنی. _ ممنون .خوب می‌کنی زود به زود به حاجی سر می‌زنی. بنده‌ی خدا اولاد که نداره بیاد دیدنش. شما هم اگه نباشی، دلش می‌پوسه. _ خانم وفایی رو ندیدم .نیومده؟ _ صبح زنگ زد که حال مادرش ناخوشه براش مرخصی رد کنن. کارش داشتی؟ زهره گیج می‌شود حواسش می‌رفت پی دختر و مادرش؛ و تازه یادش می‌افتد جواب زن را بدهد. _ نه، می‌خواستم اونم دهنشو شیرین کنه. کامش تلخ شده بود. اگر شوهرش می‌دانست او برای چه مدام به آسایشگاه می‌رود؛ حتماً عصبانی می‌شد. حوریه هم عصبانی است و با عصبانیت به حمید نگاه می‌کند. _اصلاً وقتی دهن باز کردی، فکر کردی داری چه بلایی سر مادر میاری؟ پسر در میان سالن بیمارستان می‌چرخد و اصلاً به دخترک چشم آبی توجهی نمی‌کند که به دیوار چسبیده و به زور او را به سکوت دعوت می‌کند.تلاش تصویر سکوت هنوز سر جای خودش است؛ اما مرد صدایش را بالا می‌برد. _ آسمون که زمین نیومده،۲۰ روز دیگه شما تخلیه کنین. دو سه روز دیگه بقیه‌ی پولم می‌رسه. _ تا ۲۰ روز میشه خونه پیدا کرد؟ با کدوم پول؟
این بار پرستار است که می‌آید و برعکس دخترک، با خشم خواهر و برادر را به سکوت دعوت می‌کند. حوریه با نسخه‌ی مادر راهش را به طرف حیاط بیمارستان در پیش می‌گیرد. حمید هم دنبال دختر می‌دود و نسخه را از دستش می‌کشد. _این همه دختر بزرگ کرده برای چی؟ یکی دو هفته بره خونه‌ی یکی، تا منم یه خونه براش پیدا کنم .تو هم برو خونه‌ی همون خواستگارت که مادر میگه ۸ روز هفته، جلوی در خونس . دل دختر خون می‌شود. نگاهش به برادرش می‌دوزد که دارد از در سالن بیرون می‌رود. چرا هیچ نمی‌گویی حوریه چرا می‌گذاری حمید راه زندگیت را انتخاب کند اگر صبح به آن زودی مثل کلاغی بد خبر پیدایش نمی‌شد مادر قلبش نمی‌گرفت اگر روز اول جلویش کوتاه نمی‌آمدی و مادر حق را به پسر ته تغاریش نمی‌داد؛آنطور نمی‌شد.》 تلفن دختر که زنگ می‌زند؛دستش به‌ طرف کیفش می‌رود و شماره‌ی مرکز را می‌بیند. بهجت خانم حال مادرش را می‌پرسد. می‌گوید باز زهره سراغش را گرفته و به نظر او خبری در راه است. خبر در راه است؛خبر،آمدن دکار قلب است که حوریه را به حرف می‌گیرد و می‌گوید خطر سکته رفع شده است. تا حمید با کیسه‌ی دارو برنگردد و و آمپول ها در سِرم مادر سرایز نشود،نفس حوریه سرجایش نمی‌آید. ماسک اکسیژن روی صورت زن است و دختر نمی‌داند که مادر زیر لب چه چیزی زمزمه می‌کند. نمازخانه ی بیمارستان پاستور پُر از زمزمه‌های حوریه است. پُر از نجوای نیاز او که در سرش می‌چرخد و بر زبانش جاری می‌شود؛و دل دختر رابه درد می آورد. پُر از ذکرهایی است که به شماره‌ی دانه‌های تسبیح فیروزه‌ بر زبان حوریه می‌آید. تا دکتر اجازه‌ی مرخصی می‌دهد،حوریه با شتاب تاکسی می‌گیرد. هر لحظه که به خانه نزدیک تر می‌شوند؛ضعف مادر کمتر و کمتر می‌شود؛و دلشوره بیشتر و بیشتر. _حرص نخور مادر. خودم یه فکری می‌کنم. مادر کنار حوضدست و صورتش را می‌شوید. پیراهن گلدارش را عوض می‌کند و در رختخوابش دراز می‌کشد. حوریه آب هندوانه می‌گیرد و کنار او می‌گذارد. _نمی‌تونم بخورم. _ جان من بخور! از صبح چیزی نخوردی؛حالت بد میشه. زن سرخی لیوان را می‌چشد و شیرینی آن با کاری که پسرش کرده است؛ در دهانش تلخ می‌شود. دختر پنکه را روشن می‌کند و مادر را به زور وادار می‌کند کمی بخوابد تا او برای شامش ،سوپ جوجه درست کند.تلفن را هم برمی‌دارد و به آشپزخانه می‌برد، تا صدایش مادر را از خواب بیدار نکند. هنوز یخ مرغی که از یخچال برداشته، آب نشده است که صدای تلفن در می‌آید. _ حال مادر چطوره؟ _ اگر مادر برات مهم بود، اینطور حرصش نمی‌دادی. _ دوباره شروع نکن، شرایط منم درک کن. تا کی باید انتظار بکشم تا تو مثلاً شوهر کنی و مادر سهم ما رو بده. حوریه دیگر هیچ یک از حرف‌های برادرش را نمی‌فهمد و گوشی را روی تلفن می‌گذارد و فقط صدای او در سرش می‌ماند. مرغ هنوز نیم پز نشده است که با صدای تلفن بلند می‌شود .صبوره دلش گرفته است؛ دوباره از دست پرویز دوستان خوش گذرانش که شب قبل به خانه آورده، دلش گرفته است. _پول منم بزارین روی سهم خودتون و یه خونه‌ی کوچیک هر جای مشهد که شد، بخرین. من دلم پیش پرویز نیست. یهو دیدی از اینجا بُریدم و بی‌پناه موندم. فکر نکنم با پول هر سهمون بتونیم یه خونه تو جنوب شهر و سیس آباد هم بخریم .مادر یه خونه‌ای می‌خواد که هم حیاط داشته باشه و هم نزدیک حرم باشه تا هر وقت دلش خواست بتونه بره حرم. مادر دارد در ایوان نماز می‌خواند. حوریه چراغ حیاط را روشن می‌کند و سفره را همراه با داروهای مادر کنارش می‌گذارد که دوباره جیغ تلفن بلند می‌شود. _آخه زهره خانم چرا دست از سر ما برنمی‌داری؟ _ باور کن فقط زنگ زدم حال عذرا خانم رو بپرسم. صبح شنیدم حالش بد شده. حرف زن تمامی ندارد؛ دوباره ماجرا را می‌کشد طرف عمویش و می‌گوید رسول دلش پیش او مانده است. چقدر حوریه دلش می‌خواد ادب را کنار بگذارد و سر زن داد بکشد که مرد اصلاً سرش را بلند کرده که او را ببیند و دلش جایی، جا بماند. انگار به زور دنبال مادر پیرش راه افتاده بود و از خجالت سر بلند نمی‌کرد. _ بدت نیاد ها؛ اما هرچی بگذره وضعت بدتر میشه. بعد این، دیگه سر و کله‌ی پیرمردها هم پیدا میشه. _ یعنی چی ؟ _یعنی مرد هرچی بزرگتر باشه؛ بچه‌هاشم بزرگترن و بیشتر اذیت می‌کنن. اما باور کن این بچه‌ها اونقده آروم هستن که نگو. آمنه خودش یه پا خانوم شده و به هرکاری می‌رسه. حوریه نمی‌داند بعد از آن همه التماس و قسم خوردن زهره، چرا و چطور می‌گوید ذهنش آشفته است و باید کمی فکر بکند؟ اما مگر فکر کردن می‌خواهد؟ چرا هیچ یک از دعاهایش برآورده نمی‌شود؟ چرا دلشوره رهایش نمی‌کند و مدام به دل و اندرونش چنگ می‌زند؟ _ یه ماه پیش اومدم خواستگاری. حالا تازه الان می‌خوای فکر کنی! باشه فکر کن. ان شاءالله امام رضا به دلت بندازه من رو ناامید نکنی. انشالله جد بچه‌ها دل اونا رو هم شاد کنه.🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣پناه قلبم امام زمانم ❣ اگر سلام به شما نبود آفتاب هر روز صبح به چه امیدی سر در آسمان می‌کشید با سلام به امام ‌زمانمان روزمان را پر برکت کنیم💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣دعای عهد ❣ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَالْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ . اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَبِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَمُلْکِکَ الْقَدِیمِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَبِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَاحَیّاً حِینَ لَاحَیَّ، یَا مُحْیِیَ الْمَوْتیٰ، وَمُمِیتَ الْأَحْیاءِ، یَا حَیُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْهِ وَعَلَیٰ آبائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ فِی مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّی وَعَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ الله وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَأَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّینَ عَنْهُ، والْمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِینَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِینَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِینَ إِلیٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَیٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَالْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ. وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَأَحْیِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ:﴿ ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّیٰ بِاسْمِ رَسُولِکَ، حَتَّیٰ لَایَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُحَقِّقَهُ؛ وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ، وَناصِراً لِمَنْ لَایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَمُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَسُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ. اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَیٰ دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...💚 الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صاحِبَ الزَّمانِ🌹 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
زیارتنامه امام زمان(علیه السلام) در روز جمعه 🌺. بسم الله الرحمن الرحیم. 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ فِى أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِى خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ الَّذِى يَهْتَدِى بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِىُّ النَّاصِحُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ، عَجَّلَ اللّٰهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ، أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولَاكَ وَأُخْرَاكَ، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ تَعَالَىٰ بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَأَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلَىٰ يَدَيْكَ ؛وَأَسْأَلُ اللّٰهَ أَنْ يُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ يَجْعَلَنِى مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَالتَّابِعِينَ وَالنَّاصِرِينَ لَكَ عَلَىٰ أَعْدائِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِى جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ . يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ، هٰذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، وَالْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرِينَ بِسَيْفِكَ، وَأَنَا يَا مَوْلاىَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ، وَأَنْتَ يَا مَوْلاىَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجَارَةِ، فَأَضِفْنِى وَأَجِرْنِى صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.....💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃دمی با قرآن 💠 وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا( 111) بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَلَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ( 1) 💠 و بگو:ستايش مخصوص خدايى است كه فرزندى نگرفته و در پادشاهى شريكى ندارد، و چنان نيست كه از سر خوارى و بى كفايتى سرپرستى داشته باشد، و او را چنان كه بايد بزرگ بدار(١١١) به نام خداوند بخشنده ومهربان ستايش مخصوص خدايى است كه اين كتاب را بر بنده اش فرو فرستاده و در آن هيچ گونه كژى قرار نداده است(١) https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7