eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 صدایت که ڪردم "جانم" گفتی مانده‌ام با این صد سالی که به عمرم اضافه شد، چه کنم؟! https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
سلام و احترام. مخاطبین عزیز و بزرگوار خاص و ویژه ببینید👇 https://farsnews.ir/baghdadi/1737462600171026930
🌹قصه گو قصه می گوید..❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
@nightstory57.mp3
7.83M
ا﷽ 🍃کپلی و خارهای گل سرخ ༺🌹჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکــــرد: بدون اجازه جایی نریم😊 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل هفتم 🍃برگ۸۴ پیر مرد سراپای عبدالله را برانداز کرد .گفت: 《از پیرمرد رنجوری کمک می‌خواهی که خود در راه رفتن احتیاج به کمک دیگران دارد؟!》 《فقط نشانی از مسلم بن عقیل می‌خواهم همین!》 پیرمرد با شنیدن نام مسلم، سرتکان داد و رو به آسمان کرد و گفت: «استغفر الله ربی و اتوب الیه... خدایا از یک عمر غفلت به نزد تو توبه می‌کنم. 》 بعد رو به عبدالله گفت: 《خدا را شکر می‌گویم که امروز حق را بر من آشکار کرد و دریافتم که یزید بن معاویه امیرمؤمنان است و خلیفه‌ی برحق رسول خدا... و ما بیهوده در کار خداوند وارد می‌شویم و بر گناهان خود می‌افزاییم.» پیرمرد در حالی که استغفار می‌کرد،از عبدالله دور شد. عبدالله بـه دنبال او رفت. گفت: 《اقلا نشانی از مسلم به من بده!» 《او همان جاست که باید باشد.》 سخن گفتن با پیر مرد، بیهوده بود او را رها کرد و به راه خود ادامه داد. در گذر بعدی دو زن را دید که در حال گفتگو با یکدیگر، از پشت سر به او نزدیک شدند و از کنارش عبور کردند: 《خداوند مردان ما را به آتش دوزخ عقوبت کند که یاری دهنده‌ی خویش را یاری نکردند.》 《کاش خداوند رحم های مادرانشان را کور می‌کرد که امروز با مسلم چنین نامردمی نکنند.》 عبدالله سریع تر رفت و از زنان سؤال کرد: 《آیا شما نشانی از مسلم دارید؟》 《آری از همین راه برو! و در انتها به سمت راست برو تا به جایی که باید، برسی. مراقب سربازان عبیدالله باش!》 گروهی از مردم در وسط میدان گاه بزرگ جمع شده بودند و به دور پیکر بی سری که به چوبه‌ای آویخته و خون آلود بود، ناله و شیون می‌کردند. عبدالله وارد میدان شد و صحنه را دید و هراسان و ناباور جلو رفت و در مقابل پیکر بی‌جان مسلم ایستاد؛ که چون سر نداشت شناخته نمی‌شد. عبدالله پرسید: 《این مرد کیست که این چنین خوار کشته شده است؟» 《همان است که ما به یاری خویش فرا خواندیمش، ولی در مقابل دشمنش او را تنها گذاشتیم.》 《او مسلم بن عقیل، فرستاده‌ی حسین است که برای یاری ما آمد،اما خود به تهلکه افتاد ،بی‌آنکه کسی او را یاری کند.》 اشک در چشمان عبدالله جمع شد.گفت: «وای بر شما! وای بر شما که فرستاده‌ی حسین را می‌کشید،آن گاه بر پیکرش زاری می‌کنید و بر سر می‌زنید!شما بنی اسرائیل را سربلند کردید.» ناله‌ی مردم بیش‌تر شد. در همین حال، از دو گذر سوی میدان، سوارانی به سوی مردم آمدند و خواستند آنها را متفرق کنند. گروهی دیگر با سماجت ماندند. عبدالله صدای شریح قاضی را شناخت که از سوی دیگر گذر به جماعت نزدیک می‌شد. شریح گفت: 《رها کنید مردم را !بگذارید بنالند و زاری کنند. در کوفه هیچ کس را نمی‌یابم که به قدر مسلم بن عقیل، مستحق شیون و زاری باشد!》 عبدالله رو به شریح گفت: 《شریح، تو قاضی کوفه هستی و حق این است که قاضی جایگاه حق و باطل را به مردم نشان دهد. چرا مسلم بن عقیل که به تقوی و ایمان شهرت داشت، در شهر مؤمنان این چنین کشته شد؟!» و همه در سکوت او را نگریستند. شریح گفت: 《به خدا سوگند که تو راست گفتی، من در مقامی هستم که بایدمردم را به حق فرابخوانم و از باطل روی گردان کنم.》 بعد رو به مردم گفت: 《شجاعت و ایمان مسلم را کسی بر زبان می‌آورد که خود از مردان شجاع و با تقوای لشکریان اسلام است.پس حق دارد که از مرگ مردی چون مسلم بن عقیل سؤال کند. ای مردم! مراقب باشید که باطل بر شما حق جلوه نکند؛ که تباه می‌شوید و قهر خداوند را بر خود روا می‌دارید!مسلم بن عقیل نیز از جمله کسانی بود که آغاز را در پایان؛ و راستی را در کجی جست. شایسته تر بود که مسلم به فرمان امام مسلمین گردن می‌نهاد و از تفرقه و جدایی میان مسلماناندست می‌کشید و به گفته‌ی پیامبر خدا عمل می‌نمود. مسلم بر امام خویش خروج کرد و از اجتماع مسلمانان بیرون رفت و این چنین بود که مستحق مجازات شد.》 عبدالله خشماگین گفت: 《آیا ابن زیاد در جایگاهی است که فرستاده‌ی فرزند رسول خدا را این چنین مجازات کند؟!》 شریح رو به عبدالله گفت: 《راهی است که خود برگزید و تاوانش را پرداخت!» بعد رو به جماعت گفت: 《بدانید که مسلم بن عقیل را امیر عبیدالله نکشت. مسلم را کسانی کشتند که او را به کوفه فراخواندند و به سرکشی از امیر مؤمنان، یزید بن معاویه ترغیبش کردند و او را وا داشتند تا بر امیر عبیدالله تیغ بکشد و مخالفان امیر را گرد خویش جمع کند.》 سربازان عبیدالله شروع به متفرق کردن مردم کردند. عبدالله فریاد زد: 《به خدا سوگند!این مردم به جور یزید مستحق ترند، تا به عدالت حسین بن علی!》 جماعت شیون سر دادند و سربازان به سمت عبدالله رفتند. مردم با دیدن این وضع ،فرار کردند و عبدالله خواست با آنان درگیر شود،اما خیلی زود منصرف شد و گریز را برگزید.》 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃 ساعتی دقیق تر از ساعت خدا نیست آنقدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقعش اتفاق می افتد نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر...❤️ شبتون خوش با قلبی آرام..😘 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7