شب جمعه است و اموات چشمانتظارند...
هدیه برای این عزیزان فراموش نشه...
#شب_زیارت
روزها را میشمارم...
تا #شب_جمعه!
#مفاتیح را ورق میزنم...
میرسم به #زیارت!
رجب و شعبان ندارد...
همهاش نشانی از تو دارند!
حکایت این عشق...
از کودکی است!
پس قبول کن ماجرای این دلبستگی...
سَرِ دارز دارد!
دست خودم نیست که!
پس قبول کن هرشبِ جمعه...
هر لحظهی من...
هر شبِ من...
با یاد کربلا سپری میشود!
پس قبول کن...
جز تو...
هوای کسی در سَرَم نیست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | قرائت زیارت عاشورا توسط حاج قاسم سلیمانی
4_5818946701938920699.mp3
14.31M
شب جمعه بود،
دلش هوایی زیارت،
قدمهایش راهی کربلا...
ناگهان مرد تنومندی جلوی راهش را گرفت.
پرسید: کجا میروی؟
گفت: عاشق حسینم. میروم کربلا.
مرد گفت:
«عاشق؟!
عاشق از دور هم که سلام کند باید جواب بیاید!
اگر عاشق هستی، از همینجا سلام کن ببینم»
دلش لرزید...
#حکایت
#زیارت
#تا_همیشه_سلام
اعمال روزها و شب های #هفته
🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #جمعه
👉🏻 1da.ir/tYO2Vq
چشمهایم را میبندم، سرم را بالا میگیرم، همین طور که رو به قبله ایستادهام و بر شانههای منتظر زمان تکیه دادهام، زیر لب، زمزمهی سبز سلامت را برایت میخوانم و بار دیگر پیش از آن که آفتاب طلوع کند و آب پاکی را بر چشمهایم بریزد، ندبه سر میدهم که:
«أیْنَ الشُّمُوس الطَّالِعَه أَیْنَ أَبْنَاءُ المُنِیرَه»
و اشکهای خیس التماس را بر سجادهی سبز دعا مینشانم تا دعای ندبه را با هم بخوانیم. دقیقه دقیقههای سحر را بیدار ماندم و چشمم به قبله بود و منتظرم بودم تا شاید صدایی به وسعت تمام بیکرانگیها، از بلندترین نقطهی زمین برخیزد و پیش از طلوع آفتاب، صبح امید را نوید دهد.
امّا چند ثانیه، تنها چند ثانیه بیشتر فرصت باقی نمانده بود که آفتاب، بار دیگر، در تیرگی کسوف قرن طلوع کرد... . و چند ثانیه هم گذشت و تو نیامدی و من بار دیگر با خود عهد بستم جمعهی دیگر بیایم و همین جا بایستم و این بار، ندبههایم را برایت عریضه کنم؛ شاید دانههای اشکم بر صفحههای کاغذ، ضجههای زخمی زمین را برایت به تصویر بکشد! شاید نالههایم را به گوش تو برساند!
این روزها، غربت آدمها، رسم کهنهای شده؛ هر شب چهارشنبه، فوج فوج آدمند که میآیند تا غربت نفسگیر گلوشان را در چاه مراد جمکرانت عریضه کنند.
تنها نوید حضور توست که این شعلههای مذاب انتظار را خاموش میکند.
میگویند، غروب از ریشهی غربت است؛ شاید برای همین است، وقتی که غروبهای جمعه، زیر آسمان غم گرفته میایستم و دعای سمات را با آسمان درد دل میکنم، غربت عجیبی تمام وجودم را میگیرد؛ انگار تمام عالم یک طرف و من طرف دیگر و ایستادهام؛
چون غریبهای که چشمش به دنبال آشنایی میگردد اما هر چه نگاه میکند، چیزی نمیبیند؛ جز غریبههای دیگری که آنها نیز چشم انتظار آشنایی ایستادهاند.
دیگر خیلی دیر شده است. دقیقهها، ثانیهها را میجوند، ساعتها دقیقهها را...
روزها، ساعتها را و سالها...
آه، خدای من! تا جمعهی ظهور، زنده میمانم؟
جهت مشارکت در طرح ملی قربانی اول ماه کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815
التماس دعای فرج...