eitaa logo
برادر شهیدم♡
445 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
84 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز سالروز شهادت فرمانده و علمدار لشگر خط‌شکن ۱۴‌ امام حسین (علیه السلام) است؛ رضوان الله علیه. مستند "علمدار" از مجموعه سوم روایت فتح که توسط شهید آوینی ساخته شده، بی‌تردید از ارزشمندترین یادبودهای شهید خرازی است. 🗣علی صمدزاده 🇮🇷 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 خاطره‌ای شنیدنی از سفر سردار شهید حاج حسین خرازی به مشهد مقدس به روایت احمدرضا واعظ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فرمانده ها شلوغ میکردن سر به سر حاج حسین میذاشتن باز ساکت بود کاظمی گفت؛ حاجی! حالا همین جا صبحونه مونو می خوریم، یه ساعتی می خوابیم، بعد هم هرکسی بره دنبال کار خودش! گفت؛ من باید برم خط. با بچه های مهندسی قرار گذاشتم زاهدی بلند شد رفت بیرون سوار ماشین حاج حسین شد، فرو کردش توی گل. چهار چرخ ماشین توی گل بود! گفت؛ حالا اگه میتونی برو! لبخندش از روی صورتش پاک شد. بدون اینکه حرفی بزنه، رفت سوار شد. دنده عقب گرفت، ماشین از توی گل درآمد رفت...فقط نگاهش میکردیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فكرش را بكن. دور تا دور، همه فرمانده لشكر، نشسته‌اند. من فقط فرمانده گردان بودم آن وسط. همه حرفشان را زدند. مأموريت من را هم گفتند. حاج حسين رو كرد به من. گفت: «خب تو چى میگى؟» گفتم: «چه عرض كنم؟» گفت: «يعنى چى چه عرض كنم؟ میگم نظرت چيه، چه طور میخواى عمل كنى؟» گفتم: «حاجى! من میگم اين يگان كنار ما يا زودتر، يا هم زمان با گردان ما عمل كنه بهتره.» ديگران گفته بودند من با فاصله، زودتر بزنم به خط. يكى گفت: «تو چى كار دارى به اين حرفا. تو كارى رو كه بهت میگيم بكن.» ساكت شدم، سرم را انداختم پايين. حاجى دست گذاشت روى شانه‌ام گفت «نه! چرا؟ اتفاقا نظرش خيلى هم درسته. اين میخواد بره اون جا عمليات كنه، نه ما.» رو كرد به من. گفت: «خب، میگفتى. چى كار كنيم بهتره؟» 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ حاج حسین را ببین، او را از «آستین‌ خالی» دست راستش بشناس! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
در کردستان به باغ انگوری رسیدیم و دو تاحبه انگور از آن را خوردیم. بعد از آن حسین بسیار ناراحت شد و گفت: اجازه صاحب باغ را چه کنم؟ در آن روز یک صد تومانی را به آن شاخه انگور با نخ گره زدیم و زیر آن برای صاحب باغ نوشتیم: دو حبه از انگورها را خوردیم، راضی باش. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🔹 حاج حسین خرازی فوق‌العاده با قرآن مأنوس بود و ادبیات قرآنی داشت، اوقات شهید خرازی بیشتر با افرادی سپری می‌شد که سررشته قرآنی داشتند. 🔹 شهید خرازی بسیار خوش اخلاق بود و هرگاه نام کوچک کسی را نمی‌دانست آن را " آقای گل" صدا می‌زد و تکه کلامش گل بود. 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💠 💠 اذان را که داد بلا فاصله رفتیمـ برای نماز جماعت، نماز مغرب رو خوندیمـ به جماعت و تمومـ شد. یکی از بچه ها اومد و خبری داد به ! . از من که امامـ جماعت بودمـ عذر خواهی کرد و گفت ؛نماز عشاء رو باید فرادا بخونمـ و برمـ قرارگاه . وقتی شروع کرد به خوندن چهرش رو دیدمـ در حالت قنوت بود و در حالی که قطرات روی گونه هاش می غلتید دعای حضرت نوح(ع)رو میخوند و . معناش این بود: خدایا از تو میخواهمـ که همه ی کفار را از تمامـ بلاد زمین محو و نابود سازی... 🌹 🌹 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
یکی از رزمندگان می گفت: سال ۶۴ توفیق تشرف به حج تمتع یافتم. یک شب از فرط خستگی روی کوه مروه خوابم برد. در عالم رویا جمعی از رزمندگان شهید و زنده را دیدم که محرم به لباس احرام در حال طواف بودند. بین آنها شهید حسین خرازی را دیدم. از او پرسیدم: تو کجا؟ اینجا کجا؟ با تبسمی گفت: با آخرین پرواز آمدم و با اولین پرواز هم برمی گردم. وقتی به اصفهان برگشتم به دیدن حسین رفتم و جریان خواب را برایش گفتم. خوشحال شد و گفت: ان شاءالله سال آینده مشرف می شوم. از آنجا که او را در خواب جزء شهدا دیده بودم کمی نگرانش بودم. او سال بعد به مکه مشرف شد و بعد از حج به شهادت رسید. 🎙 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💢 لقمه حرام 🔹 سفره وسط سنگر پهن، قابلمه و بشقابها پر. - مهمون نمی‌خوایید؟ (چشمهایش براق، لبانش خندان) این همه غذا، منتظر کس دیگه ای هستید؟ - نه حاجی، تعدادمون رو به جای ۱۲ نفر گفتیم ۲۱ نفر. (پیشانیش پر از خط، صورتش برافروخته) - برپا! همه بیرون... 🔹 زمین پر از سنگریزه، آفتاب داغ، ۱۲ نفر، سینه‌خیز، بعد هم کلاغ پر. 🔹از پا که افتادند گفت: آزاد! خیلی سبک شدیدها. اون همه گوشت و دنبه‌ حروم عرق شد و ریخت پائین. با لقمه‌ حروم که نمی‌شه برای خدا جنگید. ❤️ ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
‌ ❇️ یادمون‌ باشه! که هر چی برای خُدا کوچیکی و‌افتادگی کنیم خدا‌ در‌ نظر‌ بقیه بزرگمون‌ میکنه... ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
چه تصویر زیبایی از تو در ذهن‌ها شکل می‌گیرد فرمانده لشکر حسین (ع) باشی آن هم بدون دست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯