eitaa logo
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
1.8هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
122 فایل
💯دنیا و آخرت خوب ساختنی ست نه یافتنی!! ☀️💫ای که مرا خوانده ای؛ راه نشانم بده! اشرف ملکوتی خواه هستم🦋 #مشاور_خانواده سفیر #عشق #ثروت💰 با کلی آموزش #رایگان در حوزه های توسعه فردی و خانوادگی اینجا زندگیت #متحول میشه🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
‍ ‍ 🖍 #عاشقی به سبک "فرشته ملکی" و "منوچهر مدق" قسمت سی و یکم💌 منوچهر سال شصت و هفت مسئول پادگان بل
‍ ‍ 🖍 به سبک "فرشته ملکی"و "منوچهر مدق" قسمت سی و دوم💌 آن سال ها فشارهای اقتصادی زیاد بود. منوچهر یک پیکان خرید که بعد ار ظهرها کار کند، اما نتوانست. و سر و صدا اذیتش می کرد. پسر عموش، نادر، توی ناصر خسرو یک رستوران سنتی دارد. بعد از ظهرها از می رفت آنجا، شیر می فروخت. نمی دانستم. وقتی شنیدم، بهش توپیدم که چرا این کار را می کند گفت:«تا حالا هر چه خجالت شما را کشیده ام بس است.» پرسیدم معذب نیستی؟ گفت:«نه برای خانواده ام کار می کنم.» درس خواندن را هم شروع کرد. ثبت نام کرده بود و هر سه ماه، درس یک سال را بخواند و امتحان بدهد. از اول راهنمایی شروع کرد. با هیچ درسی مشکل نداشت، الاّ دیکته. کتاب فارسی را باز کردم. چهار پنج صفحه ورق امتحانی پر دیکته گفتم. منوچهر در بد خطی قهار بود. گفتم: حالا فکر کن درس خوانده ای. با این خط بدی که داری، معلم ها نمی توانند ورقه هایت را صحیح کنند. گفت :«یاد می گیرند» این را مطمئن بودم چون خودم یاد گرفته بودم نامه های او را بخوانم. وقت را فقط بخوانم و موش را مشت؛ و هزار کلمه ی دیگر که خودم می توانستم بخوانم. غلط ها را شمردم شصت و هشت غلط. گفتم: ای. منوچهر همان طور که ورقه ها را زیر و رو می کرد و غلط ها را نگاه گفت:«آن قدر می خوانم تا قبول شوم.» این را می دانستم منوچهر آن قدر کله شق بود که هر تصمیمی می گرفت پایش می ماند. صبح ها از ساعت چهار و نیم می رفت پارک تا هفت درس می خواند. از آن ور می رفت پادگان و بعد پیش نادر. کتاب و دفترش را هم می برد. که موقع بی کاری بخواند. امتحان که داد دیکته شد نوزده و نیم. کیف می کرد از درس خواندن. اما دکتر ها اجازه ندادند ادامه بدهد
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
‍ ‍ 🖍 #عاشقی به سبک "فرشته ملکی"و "منوچهر مدق" قسمت سی و دوم💌 آن سال ها فشارهای اقتصادی زیاد بود. م
‍ ‍ 🖍 به سبک "عاطفه ملکی" و "منوچهر مدق" قسمت سی و سوم💌 امتحان سال دوم را می داد و چند درس سال سوم را خوانده بود که سردردهای شدید گرفت. از درد می شد و از گوشش خون می زد. به خاطر ترکش هایی که توی سرش داشت و ضربه هایی که خورده بود، نباید به اعصابش فشار می آورد. بعضی از دوستانش می گفتند: چرا درس بخوانی؟ ما برایت مدرک جور می کنیم. . اگر بخواهی می فرستیمت دانشگاه. این حرف ها برایش سنگین می آمد. می گفت:« دلم می خواهد یاد بگیرم. باید توی مخم چیزی باشد که بروم دانشگاه. مدرک الکی به چه درد می خورد؟» بعد جنگ و فوت امام، ما آدماهای جنگ وارد مرحله ی جدیدی شد. نه کسی ما را می شناخت، نه ما کسی را می شناختیم. انگار برای این جور زندگی کردن ساخته نشده بودیم. خیلی چیزها عوض شد . منوچهر می گفت:«کسی که باهاش تا دیروز توی یک کاسه آبگوشت می خوردیم، حالا که می خواهیم برویم توی اتاقش ، باید از منشی و نماینده و دفتر دارش وقت قبلی بگیریم.» بحث درجه هم مطرح شد. به هر کس بر اساس تحصیلات و درصد مدت جبهه بودن درجه می دادند. منوچهر هیچ مدرکی رو نکرد. سرش را انداخته بود پایین و کار خودش را می کرد. اما گاهی کاسه ی صبرش لبریز می شد. حتی استعفا داد. که قبول نکردند . ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺حتی سپاس‌گزارترینِ ما آدمها از بخش‌هایی از زندگی نارضایتی‌هایی داریم.. بدون اینکه به محدودیت‌هاتون نگاه کنید، بنویسید که از چه بخش‌هایِ زندگی‌تون ناراضی هستید و دوست داشتید چطور زندگی کنید؟ و ببینید چرا نمی‌تونید به اون شکل زندگی کنید و برای اون نوع زندگی کردن، چطور باید روالِ زندگی‌تون را تغییر بدهید؟ 🔺این ما هستیم که با هزاران محدودیت که در ذهنمون ایجاد کردیم، شانسِ خوب زندگی کردن رو از خودمون گرفتیم.. از جلویِ زندگیِ خودت کنار بیا و ببین کجا گیر و گره داری و روی اون‌ قفل‌ها کار کن و به بدبختی خو نکن.. ❌❌از فرصت تخفیف ۲۴ ساعته استفاده کن🖐
🔴تو می‌تونی رویاهات رو زندگی کنی.. رویاهات رو تجسم کن و به جایِ حسرت خوردن، روی خودت و قفل‌های روانِت کار کن.. قفل‌هایی که باعث میشن نتونی به رویاهات برسی و اون موقعیتی که می‌خواهی رو داشته باشی.. از قوانینِ جهان درست استفاده کن و خودت رو محدود نکن! تو می‌تونی خیلی بزرگ‌تر از این‌ها زندگی کنی..
📍من اینو واقعا تجربه کردم و فکر میکنم فرایند رشد در دنیای مادی همینه 🔺"رنج ماهیتاً یکی از خلاق ترین نیروهای بالقوه است. مرتبط ساختن بزرگی شخصیت ها به میزان رنج های آنها، یک قضاوت احساسی نیست. همانگونه که تشکیل مروارید حاصل تلاش صدف در سازگار کردن خود با آزردگی ناشی از ذرات شن و ماسه است." رولو_می از رنجهات گنج بساز...🖐 🆔@baranbaranbb
🍁ریشه همه چیز از خودمون و عزت نفس شروع میشه💯 🌿سر گور کشیشی درکلیسای « وست مينستر » نوشته شده است: « كودک كه بودم می‌خواستم دنيا را تغيير دهم.بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلی بزرگ است، من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. 🌾در سالخوردگی كه حتی شهرم را نيز بزرگ ديدم، تصميم گرفتم خانواده‌ام را متحول كنم. اينک كه در آستانه‌ی مرگ هستم، می‌فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد می‌توانستم دنيا را هم تغيير دهم !!! » 🆔@baranbaranbb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس آقاجانمون 🖐🌹 🟢 آیت الله (ره) به شاگردان خود توصیه می کردند: 🔵 هر که از خانه بیرون می آیید، یک سلام به علیه السلام عرض کرده و یک حاجت♥️ بخواهید. 🌸🍃 🌹زمینه ساز ظهور باشیم 🖐🌹 •~🌼🍃🌼~• ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ 🆔 @baranbaranbb🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄