eitaa logo
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
1.8هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
120 فایل
💯دنیا و آخرت خوب ساختنی ست نه یافتنی!! ☀️💫ای که مرا خوانده ای؛ راه نشانم بده! اشرف ملکوتی خواه هستم🦋 #مشاور_خانواده سفیر #عشق #ثروت💰 با کلی آموزش #رایگان در حوزه های توسعه فردی و خانوادگی اینجا زندگیت #متحول میشه🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹علامه مجلسی(ره): ✨شب جمعه مشغول مطالعه بودم که به این دعا رسیدم؛ بعد از یک هفته خواستم مجددا آنرا بخوانم که در حالت مکاشفه شنیدم که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم!!! @baranbaranbb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و درود به خواهران عزیزم.. لطفا عزیزانی که در جلسه اول ذهنیت ثروتمند شرکت کردند یا وویسشو گوش دادند نظراتشونو برای بنده ارسال کنند... بنظرتون مطالب چطور بود؟🤔 کلا جلسه چطور بود؟!😉 سپاسگزارم🌹🖐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و باز هم یکی دیگه از آقایون محترم کانال که لطف کردند و بدرخواست بنده لبیک گفتند و متنی از تغییرات خودشون و همسر نازنین شون ارسال کردند... خوندم این پیام اشک شوق بر چشمان بنده جاری کرد... الحمدالله😍 👇👇👇👇
سلام و درود خدمت استاد عزیز سرکار خانم اشرف ملکوتی خواه (سفیر عشق)❤️ بنده در طی این دو سال که خانمم در کلاس های حضوری شما و دوره های تخصصی و آموزشی شما شرکت میکنند ، بسیار پیشرفت داشته ام ، با وجود اینکه خودم در هیچ کدام از دوره ها و کلاس ها حضور نداشته ام ، اما به خاطره حضور فقط و فقط همسرم در این راه بر من و زندگی من و کیفیت زندگی من بسیار تاثیر گذار بوده و ... خدا را سپاس گذارم که خودم و همسرم به مسیر زیبای مثبت اندیشی هدایت شده ایم و طعم واقعی زندگی را این روزها میچشیم ... دستاورد من از کانال بسیار عالی و اثر گذار (باران عشق ) .. جذب یک زندگی عالی ، روابط زناشویی عالی ، صبر ، آرامش همیشگی و پایدار ، جذب های مالی پیاپی ، توکل قوی ، و دید بهتر نسبت به زندگی و انسان ها و از آن مهم تر نسبت به خدای خویش بوده است ... ✨ خدایی که من در باور خویش داشتم ،بسیار با خدایی که اکنون از طریق این آموزه ها میشناسم فرق دارد ، خدای چند سال پیش من خدای ترسناک ، و ... بوده که حاضر به گفتن آن نیستم ، ولی اکنون چند سالی است که خدای پیدا کرده ام بسیار قدرتمند ، رئوف ، مهربان ، بخشنده ، روزی رسان ، بزرگ ، خدایی که عشق مطلق است ... ❤️ از روابط عشقی ، احساسی بین خودم و همسرم برایتان بگویم که چطور به زیبایی ، و آرامش و اوج دوست داشتن و علاقه رسیده است که حاضر نیستم با هیچ کدام از لحظه های دیگر از زندگی ، که تا کنون با همسرم داشته ام عوض کنم ، چرا که این روزها ، عشق واقعی ، دوست داشتن واقعی و آرامش واقعی را تجربه میکنم و این لطف خداوند به من و همسرم بوده است از دانسته هایم بگویم که چگونه ، به واسطه ی حضور همسرم در آموزه های عالی شما در حوزه ی سطح دانایی و تفکر من و ذهن من ، دیدگاه من و.... همه و همه در سطح بالاتری نسبت به قبل قرار گرفته ام و آگاهی های من نسبت به قبل بیشتر شده است سرکار خانم ملکوتی خواه ،خواهر عزیز من شمارا فرشته ای از جانب پروردگارم میدانم ،که آمده ای با دانسته های خود تحولی در زندگی من ایجاد کنی تا من راه و روش بهتر زندگی کردن و بهتر بندگی کردن ، را از شما بیاموزم و هرچه بهترین هست را تجربه کنم شما روشنایی بخش تاریکی جان هستید و ظلمت اندیشه را نور می‌بخشید. چگونه سپاس گویم مهربانی و لطف شما را که سرشار از عشق و یقین است. چگونه سپاس گویم تأثیر علم‌آموزی شما را که چراغ روشن هدایت را بر کلبهٔ محقر وجودم فروزان ساخته است. به پاس اینکه عاشقانه به رویشمان کمر بسته‌اید مقامتان را ارج می‌نهیم و سلامتی و طول عمر و همواره استاد بودن را از خداوند متعال برایتان آرزومندیم. شاگرد همیشگی شما ... سید امید جعفری 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖💖💖 ◾️نام رمان:بی قرار آغوش سرد◾️ (با اندکی ویرایش) بسم الله الرحمن الرحیم با صداي خفه اي گفتم بله من خلبانم . پشتش را به من کرد و گفت بيا تا راه پرواز رو ياد بگيري و خودش روي اولين مبل نشست . من و شمعون هم روبروي اون قرار گرفتيم ، که شفيقه مستخدم را صدا کرد و سفارش قهوه داد و رو به من کرد و گفت : چون وقت کمه بهتره سريع وارد بازي بشيم و گفت تو انگليسي بلدي نه؟ گفتم : من مسلطم . نفس راحتي کشيد به انگليسي ادامه داد ، حالا بهتر شد چون فارسي حرف زدن انرژي زيادي از من مي گيره . هنوز عادت نکردم و ادامه داد من شفيقه سعد هستم ، دختري دورگه از مادري انگليسي و پدري لبناني . همه عمرم به جز اين پنج سال آخر رو انگلستان بودم .براي تفريح به زادگاه پدرم برگشتم و اونجا با محمد آشنا شدم . پسري زبيا و جذاب مهربان ، من هر چقدر تلاش مي کردم به اون نزديک بشم اون بيشتر فرار مي کرد . تا بالاخره گفت : که اون يه مجاهده و نمي تونه به من دل ببنده چون ممکنه هر لحظه کشته بشه . من که هر روز بيشتر عاشقش مي شدم قبول نکردم و ازش خواستم با من ازدواج کنه اون به هيچ وجه قبول نمي کرد . اما قدرت عشق من قوي تر بود و بالاخره محمد مال من شد هر روز عشق ما بيشتر مي شد و من بيشتر با اخلاق و سلوک اون آشنا مي شدم ، اما اين موضوع زياد طول نکشيد . چون طبق پيش بيني اون ، مزدوران موساد کشتنش . وقتي به اينجاي صحبتش رسيد ، بغض کرد و چشمهاي فريبنده اش رو پرده اي ابريشم در بر گرفت . اشکش رو پاک کرد و ادامه داد از روز مرگ محمد من تبديل به آدم مرده شده بودم و دائما گريه مي کردم ، تا اينکه شمعون دوست محمد پيش من اومد و از من خواست به خاطر گرفتن انتقام خون محمد باهاشون همکاري کنم . منم قبول کردم .حالا حدود يک ساله که با نظامي هاي کله گنده اسرائيلي دوستي مي کنم و خدا رو شکر ابزار مناسب رو هم دارم و خبرها رو به مقاومت مي رسونم . اينا رو گفتم که بدوني انگيزه ما فقط نظامي نيست اکثر ماها يه انگيزه هاي محکمتري هم داريم . شفيقه نفس رو با صدا بيرون داد و گفت : تو اين عمليات براي ورود به پايگاه نظامي تو بايد به عنوان برادر من وارد جريان بشي و همراه من باشي ، تا تو اون روز بخصوص ، بتوني خودت رو به هواپيما برسوني . بعد نگاه خريدارانه اي به من کرد گفت :خوبه چهره ات زياد شرقي نيست . رنگ چشمات هم روشنه ، اميدوارم اين بار هم موفق بشيم . براي اينکه بتونيم همه حرکات حرفا و گذشته مون رو يکي کنيم تا روز عمليات تو پيش من مي موني . شمعون ديگه اينجا نمي ياد . فقط باهاش تماس تلفني خواهيم داشت .حالااگه سوالي نداري دنبال من بيا تا اتاقت رو بهت نشون بدم . به دنبال اون بلند شدم و همزمان از شمعون خداحافظي کردم و راه افتادم . خونه خيلي زيبايي بود . شفيقه منو به طبقه دوم برد و در دومين اتاق رو باز کرد . اتاق نسبتا بزرگي بود با پرده هاي مخمل قرمز ، پنجره هاي بلند و ديوار هاي سنگي مثل خونه هاي قديمي کشور چک ، ساخته شده بود .شفيقه وارد اتاق شد و به طرف در کوچکي که سمت چپ اتاق بود رفت و اونو باز کرد و گفت اين سرويس بهداشتي اتاقته که با اتاق من مشترکه . متوجه تعجب من شد و با خنده گفت : نگفتم که با هم استفاده کنيم .مي تونيم نوبتي استفاده کنيم و به طرف کمد رفت بازش کرد و گفت خوب مرد پرواز اين هم لباسات . حالا مي توني استراحت کني براي شام صدات مي کنم و از درخارج شد. ادامه دارد.... @baranbaranbb با ما همراه باشید 🌹