سلام خدمت استاد گرامی ممنونم بابت زحمت هایی که میکشید با شروع دوره معجزه شکرگزاری همراه با شما حس و حال عالی دارم پر از شور و نشاطم و و جذب های زیادی داشتم و این پول جادویی من هست که الان عکسشو براتون فرستادم و این اسکناس روز اول دوره معجزه شکر گزاری به صورت هدیه به دست من رسیده و ب فکرم رسید این اسکناس صد دلاری را برای پول جادویی م قراردادم 😍😍😍👍 از وقتی که برای ما میزارید کمال تشکر را دارم بی نهایت دوستتون دارم💋💋💋💋❤️❤️❤️
سلام دوستان...نیمروزتون بخیر و خوشی...امیدوارم تعطیلات حسابی خوش بگذره🖐😍
دیشب یه پیام در مورد سجده طولانی و فواید اون گذاشتم...
بنظرم رسید فقط نخونیمش...عمل هم بکنیم😉
خودم امروز انجامش دادم و استارتشو زدم..موافقید همگی با هم انجام بدیم؟؟
بنده هر روز یادآوریش میکنم اونم با یه ذکر خاص...
شما میتونید همین ذکرو بگید...میتونید بدلخواه عوضش کنید...
روزی یکبار این سجده طولانی رو با هم انجامش میدیم...
مجدد پیامشو بخونید👇👇👇
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
*اعجاز درماني سجده طولانی*
گزارش يك تجربه از يك مسلمان مقيم خارج از ايران:
مادرم مبتلا به مریضی زوال عقل شده بود.
(زوال عقل ، یک بیماری است که از هر سه نفر در سنین بالا و مبتلا به آلزایمر، یک نفر را درگیر می کند !)
بسیاری از ما نیز ممکن است ناخواسته تحت تأثیر قرار بگیریم.
هر دوی این بیماری ها به دلیل ضعف ذهنی ایجاد می شوند.
حیف که من به دلیل اینکه در یک کشور خارجی هستم نتوانستم مستقیما به مادرم خدمت کنم.
من همچنین یک مشکل سینوزیت و یک مشکل آلرژی داشتم. بارها و بارها عطسه می کردم. و آبریزش سخت بینی داشتم،
تقریباً 15 سال این مشکل ثابت بود که از نوجوانی گرفتار شده بودم.
با این حال، مادرم درگذشت و من به دلیل عدم دانش و سکونت در اروپا نتوانستم کاری انجام دهم. و همیشه افسوس و پشیمانی آن خواهد بود.
فوت مادر درد و زخم عمیقی از خود برجای گذاشت که هنوز باقی مانده و خاطراتش همیشه آزرده خاطرم می کند.
روزی بطور اتفاقی کلیپی از یک پزشک مسلمان را دیدم که در آن وی گفته بود تنها راه برای درمان ضعف روانی انجام سجده طولانی است !
این اطلاعات جدید بود. به عنوان یک استدلال، او میگوید:
قلب ما خون را بسمت مغز در مقابل جاذبه، آن مقدار پمپاژ نمی کند، که در حالت سجده انجام میشود.
سپس بعد از تماشای برخی از فیلم های وی ، فهمیدم که این نیز، راه حل مشکل خودم در مورد بیماری آلرژی است.
باور کنید
1- مشکل 15 ساله آلرژی من با انجام سجده های طولانی در یک ماه حل شد.
قبلاً بحمدلله نماز می خواندم،
اما بعد از نماز سجده شکر را طولانی کردم.
الحمدلله را صدبار اما شمرده
الشكر لله را صدبار اما شمرده
استغفر الله را صدبار
همچنین برای خواندن اذکار دیگر، بخصوص 100 مرتبه تهلیل « لااله الاالله »،
خلاصه
مجموعا بعد هر نماز حداقل سجده 5 دقیقه ای انجام می شد.
این اذکار معنوی و الهی بسیاری از مشکلات دیگر جسمى مرا هم حل کرد.
و البته بركت معنوى سجده هم بود:
2- يا خون رسانی بهتر،
صورتم تازه شده و اثرات پیری از صورتم تقریباً از بین رفته بود. = توصيه براى آنها كه مرتبا در آينه نگاه مي كنند و نگران فقدان طراوت چهره شانند
3- ریزش مو به دلیل خون رسایی کاهش یافته،
4-مشکلی که در مخاط وجود داشت ، کاملا از بین رفته بود.
5- مشکلات گوش كاهش يافته
6- و مشکلات چشمی نيز کاهش یافته
7- و در عین حال طی یک سال گذشته هیچگاه سیاهی زیر چشم دیده نشد.
*سبحان الله!
این آیینی آسمانی است که یک عمل ساده «سجده براى خداوند»
بسیاری از بیماریها و بیماریهای ناشناخته مرا درمان کرده است.*
درحالیکه بزرگترین پزشکان اروپایی نتوانسته بودند آلرژی مرا درمان کنند.
8- *سلامت ریه*
باور کنید اگر بعد از نماز سجده های طولانی را شروع کنید، ریه های شما قویتر می شود،
زیرا موقعیتی در سجده وجود دارد که در آن ریه های فرد بهتر کار می کنند.
شما هم می توانید آزمایش کنید و فایده ببرید . حداقل به ریه ها قدرت می بخشد.
9- اگر من این نکات را قبلاً می دانستم ، ممکن بود مادرم را نجات داده و آلزايمر او را نيز مداوا کنم.
حالا که نتوانستم این کار را انجام دهم، حداقل شما این موارد را بدانید و از همین حالا برای پیری خود را آماده کنید و از بیماری های موجود و بیماری های پنهان آینده جلوگیری کنید.
باشد که خداوند پشتیبان و یاور شما باشد.
*اسلام دین زندگی است*
در آخر
* کلام زیبای حضرت علی (عليه السلام) را نقل می کنم :
*"اگر کسی بداند که چه نعمتهایی در سجده او را احاطه کرده است ، هرگز نمی خواهد سر از سجده الهی بردارد
♡اَللهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج♡
❌❌حتما برای عزیزانتون ارسال کنید🖐😍
🆔@baranbaranbb
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
♥️🌸♥️🌸♥️🌸 *اعجاز درماني سجده طولانی* گزارش يك تجربه از يك مسلمان مقيم خارج از ايران: مادرم مبتلا
امروز با ذکر ۱۱۰ مرتبه #الحمدالله
شروع میکنیم و آروم آروم در روزهای آتی زمانشو بیشتر میکنیم
🌹فعلا ۱۱۰ بار الحمدالله🌹
#اعتماد_کن
#آرام_باش
گاهی خدا همه پنجره ها را می بندد
و همه درها را قفل میکند !
مطمئن باش آن بیرون هوا طوفانیست
و خدا در حال مراقبت از توست …
🆔@baranbaranbb
💖💖💖
#رمان_عاشقانه_مذهبی
◾️نام رمان:بی قرار آغوش سرد◾️
(با اندکی ویرایش)
#پارت_سی_وهشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
ماشين رو جلوي در خوابگاه نگه داشتم و برگشتم عقب که خداحافظي کنم که دستم محکم خورد به آینه ، شوکا گويا خواب بود که با ضربه من ، بدجوري شوکه شد. خيلي دستپاچه شدم و با کلي سرخ و سفيد شدن ازش
عذر خواهي کردم ،برگشت به طرفم و گفت: آقاي سوادي چرا
اينقدر معذبيد؟ يه اتفاق کوچيک که اين همه عذرخواهي نمي خواد! با اين حرفش ، يه لحظه فکرم پر کشيد به
چهار سال پيش که تو خونه مادر محمد حسابي آبپاشي اش کرده بودم ، اون موقع هم همينطور آروم بود و داد و
قال نکرد . االان هم با وجود اينکه خواب بود و ترسيده بود باز آروم بود و همه عالم رو بدهکار خودش نمي دونست
. آرامش شوکا کم کم داشت به رگهاي خشکيده من تزريق مي شد و يه جور احساس سبکي داشت به من دست
مي داد.
صداي خندون سپيده منو از هپروت کشيد بيرون ، سپيده داشت ريز مي خنديد ، وقتي توجه منو به خودش ديد
گفت: چه عجب !يادتون اومد منم هستم اينجا ، شما جوري شوکا رو به رگبار معذرت خواهي بستين که انگار با
تريلي از روش رد شدين ، خوب پيش مي ياد ديگه ، حاالا چيزي نشده که. اصلا اخلاقتون به روناک نرفته ! روناک
اگه بود، يکي هم خودش از عمد مي زد به شوکا که چرا خوابي و يا مثال... . شوکا پريد وسط حرف سپيده و گفت :
سپيده جان پياده نمي شين؟ اقاي سوادي خيلي وقته ماشين رو نگه داشتن ، در ضمن مسير منم متاسفانه
طولانيه و ايشون هم خسته هستن .
سپيده سريع در ماشين رو باز کرد و رفت پايين و اومد کنار پنجره شوکا وباهاش دست داد و گفت : راستي مي
گي ها ،من اصلا حواسم نبود ، بعد رو به من کرد و گفت : واقعا شرمنده ، شوکا راست مي گه ،شما برين که دير
شد.
گفتم : نه بابا من خسته نيستم ، شما خودتون رو ناراحت نکنين ، با خوابگاه هماهنگ شدين؟ اون گفت: بله و
خداحافظي کرد. منتظر شدم تا رفت داخل و بعد حرکت کردم.
تا جايي که مي تونستم آروم رانندگي مي کردم ،دلم نمي خواست مسير به انتها برسه ،بايد زمان مي خريدم ، چند
تا سوال اساسي که داشتم رو اگه امشب نميپرسيدم تا صبح ديوانه مي شدم . داشتم دنبال بهترين کلمات براي
شروع گفتگو مي گشتم ،که شوکا در حالي که داشت به جلو نگاه مي کرد ، گفت: شما چيزي مي خواين بگين آقاي
سوادي؟
با من و من ، در حالي که شوک زدگي کاملااز لحنم معلوم گفتم: من؟ نه ! يعني آره ، يعني هم نه هم آره .اصلا
منظورم اينکه شما چرا اينقدر ساکتين ، من خوابم مي گيره ها!
شوکا برگشت به طرف من و گفت: سوالتون اين نبود نه؟
طاقت نگاه کردن تو چشماي سياهش رو نداشتم ، واسه همين به جلو خيره شدم ، ديدن چشماش ، نيرويي رو که
براي پرسيدن سواالاتم نیرویی ک لازم داشتم رو بهم تزريق کرد و حس کردم خيلي راحت تر مي تونم ازش بپرسم . براي
همين نفسم رو با هوا بيرون دادم و خيلي بي مقدمه گفتم.....
ادامه دارد.....
🔆اینجا جاده کربلا است ↙️
💢 @jadehkarbala💢
با ما همراه باشید 🌹