eitaa logo
برگ طلایی
20.2هزار دنبال‌کننده
147 عکس
15 ویدیو
0 فایل
تولد دوباره به قلم :آرزو بانو نویسنده رمان "یلدای ستاره "و "تولد دوباره" عشق حقیقی (در حال نگارش) جمعه ها و تعطیلات برگ نداریم تعرفه تبلیغات👈https://eitaa.com/joinchat/657064842Ca78c6aabe7
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🍁💫🍁💫🍁💫🍁💫🍁💫🍁💫 🍁💫🍁💫🍁💫🍁💫 🍁💫🍁💫🍁💫 عشق حقیقی دستم رو روی بازوم گذاشتم ،چهره‌م رو از درد توی هم کشیدم و لب زدم از بس شما غر میزنی ،این نرده ی لعنتی رفت تو گوشتم‌ سرش رو به طرف دستم برگردوند ،سرش رو متاسف تکون داد طوری که میخواد اثری از دلسوزی توی لحنش نباشه گفت این آه منِ مادر ،هی دارم میگم بیا برو یه لباس درست و حسابی تنت کن ،انگار نه انگار ،حرف خودش رو میزنه ،حالا پاشو برو لباست رو عوض کن ،این که پاره شد بازوم رو محکم گرفتم ،آخی گفتم و لب زدم حالا که اینطور شد ،فقط همین رو میپوشم سرم رو برگردوندم و در حالیکه بازوم رو نگاه میکردم ادامه دادم دستم داره درد میکنه اول حواسش به لباسمه خیلی درد میکنه به حالت قهر گفتم نه، الکی دارم ادا در میارم نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت و گفت خیلی خب پاشو برو پیش عمه‌ت بگو بندازتش زیر چرخ، زودتر میشه تا من بخوام با دست بدوزمش ،الان عموت اینا می‌رسند پوف کلافه ای کشیدم و غرغرکنان به طرف پله ها قدم برداشتم ،پله هارو بالا رفتم و پشت در هال ایستادم ،بازوم رو ماساژی دادم و قبل از اینکه در بزنم در هال باز شد و عمه در حالیکه با گوشی صحبت می‌کرد به داخل خونه اشاره کرد حورا زود باش ،دیر میشه با صدای زن عمو از پایین نفسم رو حرصی بیرون دادم ،عمه دست دراز کرد و بی خبر از زخمی بودن بازوم دستش رو روی بازوم گذاشت و گفت الان اومد پیش خودم بعد رو بهم ادامه داد خب چرا وایسادی بیا تو عمه صدای آخم بلند شد و کفری از آمار دادن لحظه به لحظه ی عمه گفتم عمه دستم درد میکنه ، ول کن بازوم رو همین که نگاهش به بازوم افتاد ،نگران گفت الهی بمیرم دستت چی شده ،لباست چرا پاره شده بازوم رو گرفتم و گفتم آی آی آی آی به گوشیش اشاره کردم اگه آمار دادنتون تموم شد ،میگم بهتون دستش چی شده عمه؟حالش خوبه ؟ صدای نگران امیرصدرا از پشت تلفن باعث شد بی اختیار گره ی ابروهام تنگ تر بشه ╔═🍁════╗    @barge_talaei ╚════🍁═╝ ✍آرزو بانو بر اساس واقعیت کپی حرام ❌