eitaa logo
فروشگاه برکت
3.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
236 ویدیو
4 فایل
🌸 اولین وبزرگترین شبکه عرضه محصولات محلی تولیدطلاب ومومنین انقلابی درکشور که باهدف عرضه محصولات باکیفیت باقیمتی منصفانه وتقویت بنیه اقتصادی جبهه متدینین انقلابی شکل گرفته. ☘ارتباط: @barkat313_admin ☘خرید آنلاین: barkat313.ir 💯 #با_برکت_سالم_زندگی_کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه برکت
❤️ #معصومه_خانوم جوجه خریده. یکی نیست بهش بگه: "آقاجوووون! فسقلی! تو خودت هنوز جوجه‌ای" ۳ تا جوجه‌ی
🌸 / فقرا اجازه دارن . : "معصومه! جوجه‌هات بزرگ شدن." : "آره." : "می‌خوام بخورم‌شون." : "نه؛ اجازه نمی‌دم." : "اگه مامان جون بخواد؟" : "نه." : "اگه آقا جون بخواد؟" : "نه." . : "اگه فقرا بخوان؟" : "🤔...؛ ." . : "من ... یک ... فقیرم." . 🌐 @barkat313
❤️ عضو جدید خانواده‌ی . . 🔶 اسم: . 🔷 سن: ۲۲ هفته و ۴ روز. 🔶 نسبت: داداشِ ، ، و . . 👈 وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد 😂 . 🎁 از الآن بهتون گفتم که تا سه ماه و نیم دیگه، که می‌خواد به دنیا بیاد، فرصت کافی داشته باشین که خوووووب فکراتونو بکنین که چه کادویی می‌خواین بِهِم بدین. بهههله.
فروشگاه برکت
❤️ عضو جدید خانواده‌ی #برکت. . 🔶 اسم: #آقا_محمد_حسن. 🔷 سن: ۲۲ هفته و ۴ روز. 🔶 نسبت: داداشِ #آقا_محمد
❤️ بابام داره پدر می‌شه. . به مناسبت داداش‌دار شدنش شیرینی گرفته. جعبه‌ی شیرینی رو اَزَش گرفت تا بازِش کنه. : خیییلی خوووش مزه‌س. : تو که هنوز نمی‌دونی توش چیه که می‌گی خوش مزه‌س. بذار دَرِش باز بشه بفهمیم چیه، بعد بگو خوش مز‌ه‌س. [با حسرت]: فقط خدا کنه خامه‌ای باشه. . [به شوخی]: آخخخخ جووون؛ بابام داره پدر می‌شه.😁 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ #داستانک / هیئتِ خون . چون سه‌شنبه‌ها، صبح زود، ارسال کالا به انبار تهران داریم معمولا شب‌های سه‌شنبه تا دیر وقت درگیر آماده سازی محصولات هستیم. . #برکت بودم که #آقا_محمد_مهدی زنگ زد. + بله؟ - سلام آقاجون. + سلاااااام آقا. - می‌شه امشب برم هیئت. + الآن؟ - آره. + شب درسی؟ - نیاز دارم. + نیاز؟ - #هیئت_خونم_کم_شده. . . ساعت ۲۳/۳۰ دقیقه که کارا تموم شد رفتم دنبالش. این فیلم جلسه‌س.
🌸 / خرج غیر ضرور . مادرا خیلی مهربونن. حاضِرَن همه چیزِشونو بِدَن تا یِ لبخندِ کوچولو بیاد رو لبِ بچه‌هاشون. . بچه‌ها برا افطاری دستور پیراشکی داده بودن. با اون حالش چون بچه‌ها روزه می‌گیرن، برای این که دم افطار چیزی جلوشون بذاره که دوست داشته باشن و ی لقمه غذا بخورن، ی لیست نوشتو داد دست ؛ یعنی حالا که دستور پیراشکی می‌دین، چون فقط دستور دادنو، خوردن ممکنه برا سلامتی‌تون ضرر داشته باشه، اینا رو برو بگیرو بیار تا تو هم توی ثوابِ درست کردَنِش شریک باشی. . : آقاجون! سویچ کجاست؟ - تو جیب شلوارُم. + کارت‌تون کجاست؟ - تو جیب پیرَنُم. . رفت که بگیرَتِ‌شون. . دم افطار، که همه دور سفره جمع بودیم، دو تا ظرف سس، یِ سسِ کچاپو یِ سسِ مایونز، و ... آورد، گذاشت سر سفره، کنارِ پیراشکیا. منم به شوخی گفتم: کااارت منووو خاااالی کررردی دییییگه؟ + اینا رو با کارت شما ... نخریدم آقا جون. - پس با ... چی ... خریدی؟ + با کارت خودم. - چرا؟!!! + آخه اینا خرج ضروری نبودو برای دل خودم خریده بودم. - 😊 (👉این که داره زیر پوستی می‌خنده تا کسی خنده‌شو نبینه منم که از رعایت‌های پسرم خوشم اومده.😍) . 🌐 @barkat313
فروشگاه برکت
❤️ #فاطمه_خانوم
🌸 / بدو تا برسی . 1⃣ در بیش‌ترِ شب‌های ماه رمضون، بعد از افطار، می‌رفت دفتر حضرت آقا، پای درسِ اخلاقِ آیت الله مصباح یزدی. بعدشم هیئت. بعدشم تا نزدیک سحر سرِ مزارِ شهدای گلزارِ علی بن جعفر(علیه‌السلام) برای پاک‌سازی و زیباسازی سنگ مزار شهدا. شبی که می‌خواستم بِهِش برسونم که حواست به درساتم باشه و ... گفتم: + آقاجون! شهدا چه نیازی دارن به این کارها. شما باید راه اونا رو ادامه بدی. اونا رفتن برای حفظ اسلام، مکتب و انقلاب؛ و شما باید در این بُرهه با خوب درس خوندنت در این راه قدم برداری. - آقاجون! اونا به من نیاز ندارن. من به اونا نیاز دارم. . 2⃣ اون شب که رفته بودیم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها)، و در حقیقت رفته بودیم برای وداع، (برای تشریف فرمایی می‌خواستیم بریم مشهد. الآنم مشهدیم و نائب الزیاره‌تون)، در برگشت از حرم از جلوی مزار گذشتیم. شهید مبارک تا مدتها شهید گمنام بود و بعد از مدتی هویتش مشخص شده بود. وقتی با ماشین از جلوی مزار شهید رد شدیم گفت: "آقا جون! خوب بود برای وداع با شهید هم می‌رفتیم." تا این حرفو زدو و منم توی ذهنم، برای چند صدم ثانیه، دو دو تا چهارتا کردمو، بِرَمو نَرَم کردم، حدود دویست سیصد متر از مزار شهید رد شده بودیم. با خودم گفتم هر چند بچه‌ها خستَنو، خانومم حال نداره، ولی برای این که حرف شهید نشه‌ئو، به ارزش‌های ذهنیش ارزش قائل شده باشیمو ... ماشینو کشیدم کنارو، زدم رو دنده عقبو، ویژژژژژژژژژژژژ، تا خود مزار شهید دنده عقب رفتیمو، اومدیم پایینو، برای چند لحظه رفتیم سر مزار شهیدو با شهید وداع کردیم. . . 👈 این بود که فهمیدم منِ طلبه‌ی مُعَمّمِ درس خونده‌ی بچه حزب‌اللهیِ بسیجیِ ولایتیِ انقلابیِ ... تا به بچه‌های دهه هشتادیم برسم حالا حالاها باید بدوم. . مواظب باشیم عقب نیفتیم. . 🌐 @barkat313
فروشگاه برکت
❤️ اولین زیارت #آقا_محمد_حسن السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)
🌸 / بی‌تابی . دیروز صبح، برای رسیدگی به برخی امور، با ، به سمت قم حرکت کردیم. . دیگه نمی‌گم که هنوز، پس از گذشتِ حدود ۲۴ ساعت از حرکت، به قم نرسیدیم. . و باز نمی‌گم که بین راه، رفتیم از یک مجموعه‌ی اقتصادی که چند جوانِ مومنِ ولایی راه انداخته بودن و محصولات تولیدی روستاشونو به تمام ایران ارسال می‌کردن، بازدید کردیمو از بیانات گهربارمون در زمینه‌ی اقتصاد و تجارت الکترونیک مستفیض‌شون کردیم. و البته اصلا نمی‌گم که از بس خوبیم حق مشاوره هم اَزَشون نگرفتیم. . و نمی‌گم که نماز ظهر و عصر رو با دوستان رفتیم توی مسجد جامع شهرشون خوندیم. مسجدی که ۲۰ سال پیش، که هنوز این شهر شهر نبود، در دو تابستون متمادی، در هر تابستون ۴۰ روز نماز صبحامونو توش خونده بودیمو بعد از قرائت زیارت عاشورا به سمت بالای تپه‌ای حرکت می‌کردیم که حدود ۵۰ شهید روستا بر روی اون به خاک سپرده شده بودنو بعد از قرائت دعای عهد می‌رفتیم کوچه باغ پیماییو ... . و نمی‌گم که بعد از نمازم رفتیم بازدید از حوزه‌ی علمیه‌ی بزرگی که با مدیریتِ یکی از دوستانِ هم‌بحثِ فاضل‌مون در دست احداث بود. . اینم که دیگه اصلا نمی‌گم که بعد از بازدید از حوزه، چون ظهر شده بود، خودمونو تِلِپ کردیم منزل‌شونو چلوکبابی زدیم به بدن. البته تِلِپوندَنِ‌مون. . البته ناگفته نمونه، اینم بِهِتون نمی‌گم که بِهِشون گفتم که: "حواااس‌تون باشه که مااا این نهاااارااا رو اصصصلا قبول نداریییم هاااااا؛ دفعه بعد باید از غذاهای محلی‌تون برامون درست کنین." اونا هم گفتن: "چَش؛ قدم‌تا رو چِش حاج آقا." خیلی آدمای خوبی بودن. . و باز نمی‌گم که هر جا بین راه خوابم گرفته چرتیدمو حتی شب، که رسیدیم سرخه، رفتیم وسط چمناو یِ پتو پهن کردیمو تا صبح خوابیدیمو از هواش لذت بردیم. . اینا رو بِهِتون نگفتم تا ندونید که ما همچین آدمایی هستیم که سفر ۱۱ ساعته رو ۲۴ ساعته می‌ریم. بعدش خودمونو برای این دیر رسیدن توجیه می‌کنیم که "هااااا؛ سفر که فقط رفتن و رسیدن نیست. خود "راه" هم جزء سفرِ خووووو" و از این حرفا. . این یِ جنبه از جوانب متعدد شخصیتی ما که نگفتم تا ندونید. حالا می‌خوام یِ جنبه‌ی دیگه‌ی شخصیتی‌مونم براتون رو کنم که بدونین با کی طرفین. . برای نماز مغرب رفتیم دامغان. خانومم زنگ زد. + دی‌ری‌رینگ ... دی‌ری‌رینگ. + ... (صحبتای ایشون سانسور شده) - ... (وقتی صحبتای ایشون سانسور شده انتظار داشتی جوابای من سانسور نشه!!! واقعا که.) . - برای من بی‌تابی نمی‌کنه؟😁 + با اون خداحافظی گرررمی که شما کردین چراااا؛ خییییلی بی‌تابی می‌کنه!!! (آخه اون ساعتی که ما راه افتادیم همه‌ی بچه‌ها خواب بودنو منم بعد از خداحافظی با خانم، مثل این بی‌عاطفه‌ها، اومدم بیرون.) . منم با گرفتن ژست شهدایی گفتم: - اولا نخواستم این لحظات آخر با بوسیدن بچه‌ها دلبستگیم به اونا بیش‌تر بشه و پاهام در راهی که توش قدم گذاشتم سست بشه و بلغزه. + و اون وَخ دوما؟ - دوما؛ الآن که رو موقع رفتن نبوسیدم این‌طور بی‌تابی می‌کنه، وای به حال وقتی می‌بوسیدمش. اون وقت که حتما خودشو می‌کشت طفل معصوم. آخه تو راضی می‌شی؟! + اگر این زبونو نداشتی چکار می‌کردی؟ - تایپ.🤣 . 🌐 @barkat313
🍳 نهار آقاجون پز . ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تا همسران‌تان از سفر بر نگشته‌اند هر چه دل‌تان می‌خواهد بخورید و بیاشامید؛ باشد که رستگار شوید. . 👈زندگی مجردی منو
🌸 فکری و ساختنی «» «» حرفه‌ای‌ترین بازی مهندسی سازه در دنیا این بازی توسط یکی از دوستان فاضل طلبه‌مون با دقت فراوان طراحی و ساخته شده و از جهت کیفیت مواد اولیه‌ی به کار رفته باید بگم واقعا جنس مواد عالیه. اولش شک داشتم که آیا این اسباب بازی رو وارد «» بکنم یا نه؟ اما ... اما وقتی یکی از اون‌ها رو برامون فرستادن و دیدم که چطور ۸ ساله، ۶ ساله، ۲/۵ ساله‌مون و حتی بالاتر ۲۰ ساله و باز بالاتر بگم ۴۷ ساله جذب بازی شدن با خودم گفتم خوبه که این بازی رو بیارم توی «برکت» تا تمام دوستان برکتی هم بتونن با تهیه‌ی اون رو در کنار خانواده تجربه کنن. 👈 این کالا رو از طریق لینک زیر می‌تونین در سبد خریدتون قرار بدین: https://basalam.com/barkat/product/2921795?ref=aGG