🖤🖤🖤🖤🖤
چه روز سختی ست امروز و چه مصیبت عظیمی بر سر بچه های زهرای مرضیه فرو افتاده ....
امسال ،ایام فاطمیه برایم جور دیگری بود، گرچه هر سال در این ایام و این روز دلم سخت می گرفت و بیم آن میرفت، که قلبم از حرکت بایستد ، اما به واقع درک نمی کردم عمق قضیه را...
امسال که درد بی مادری همراه قصه ی غصه ی مادر شده ، فاطمیه برایم جور دیگریست...
کاش برای روضه خوانها می گفتید که جلوی سادات و جلوی یتیمان مادر از دست داده، از درد بی مادری نگویید و اگر می گویید ،آن را باز نکنید.
وقتی روضه خوان می گفت : یتیمان زهرا سلام الله علیها دور پیکر بی جان مادر را گرفته بودند و علیِ مظلوم با این غم عظمی می بایست حواسش به جوجه های بی مادرش هم باشد،یاد خودم و صحنه ی بی مادری ام و پدر دلسوخته ام می افتادم .
وقتی که حسن کوچک خود را روی پیکر مطهر مادر می انداخت و علیِ غریب اورا بلند می کرد و بلافاصله حسین خود را می انداخت و مادر را صدا می کرد و جوابی نمی شنید ،یاد ناله های خودم بالای پیکر بی جان مادر می افتادم و مادری که جوابم نمی داد😭
اما من کجا و آن بزرگواران کجا!!! درد بی مادری من کجا و درد بی مادری آنان کجا!!! چه قیاس بی جایی کردم.
آخر وقتی حسین علیه السلام ، چشمش به میخ درب که با رنگخون ، رنگگرفته بود، می افتاد و صدای مادر میزد و وقتی زینبین با نگاه بر درب نیم سوخته یاد آن قصه ی هولناک می افتادند...وقتی حسن با یاد آوری آن تازیانه ها و غلاف شمشیر مادرش را یاد می کرد ، دلِ عالم خلقت برایشان آب می شد...
آخر غم من کجا و غصه ی مادر عالم کجا؟
ولی غم بی مادری در ایام غصه ی مادر ،بدجور خود را به رُخ انسان می کشد😭😭
خدا به داد دل حسنین و زیبنین کوچک برسد که باید مادری هجده ساله را به خاک بسپرند...
خدا به داد دل حیدر کرار برسد که چگونه این غم بزرگ را تحمل نمود .
پدرِمن که نه هجوم لشکر دشمن را به خانه دید و نه تازیانه خوردن همسرش را به چشم دید و نه ضرب سیلی ای صورت همسرش را کبود کرد ، هر چه از اطرافیان دید همه محبت بود ،با این حال اولین باری که بر سر مزار مادرم حاضر شد، طاقتش طاق شد و او هم پرواز کرد...
خدا به داد دل پدر عالم خلقت برسد که زهرایش رفت و چه جانسوز رفت ، از امشب دیگر علی روضه خوان چاه های مدینه است😭😭
حیدر کرار باید سر در چاه کند و دردِ دل بگوید ، آخر داخل خانه نمی شود، غم بی مادری برای کودکانی کوچک ،گران است وای به حال اینکه شاهد گریه های حیدارنه هم باشند...
سر مزار فاطمه هم نمی شود رفت ، چون مزار دختر پیامبر صل الله علیه واله باید پنهان بماند تا سندی باشد بر مظلومیت آل محمد .....پس علی باید سالها سر در چاه کند و با آن واگویه نماید...😭😭
و وای من ....وای من از دلِ مولای نازنینم که هزار و اندی سال است در انتظار انتقام، خون دل می خورد...
وای من ،که به خاطر اعمال چون منی ، اجازه ی ظهور نمی یابد تا مرهم گذارد بر این درد کهنه و این زخم سربسته.....
خداوندا به جان زهرای مرضیه ، به حق ان مادر هجده ساله که جانش را بر سر حمایت از ولایت زمانش فدا نمود ،تا درسی باشد برای تمام زهراپویان...خداوندا اگر وجود من ،مانع ظهور است ، جانم را بگیر اما.....حجتت را برسان😭
«یارب الزهرا ، بحق الزهرا، اشف صدرالزهرا بالظهور الحجة»
اگر این مطلب را خواندی و دلت شکست ، صلواتی بفرست به روح تمام پدر و مادرهای اسیر خاک
@bartaren
🖤🖤🖤🖤
با سلام، امروز به احترام حضرت مادر پارت رمان روایت دلدادگی ارائه نمی شود و هم اینک یک بخش از داستان سقیفه خدمتتان عرضه می داریم و اگر عمری بود ،تا پایان وقت امروز ،باز هم قسمتی دیگر از داستان سقیفه را برای شما بزرگواران خواهم نوشتم و ارسال خواهم نمود....
با تشکر......حسینی
#رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 داستان «سقیفه» قسمت:سی و دوم هنگامی که روشنگری ابوذر به اوج خود رسید ، عمر که سخت خشمگین
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
داستان «سقیفه»
قسمت:سی و سوم
مولا علی علیه السلام فرمودند: اگر بیعت نکنم ، چه می کنید ؟
عمر جواب داد: به خدا قسم گردنت را می زنم!
علی علیه السلام ،سه بار این سؤال را تکرار کرد ،تا حجت بر آنان تمام کند و هر بار، همان جواب را شنید.
علی علیه السلام در حالیکه ریسمان به گردن مبارکش بود ، رو به سوی مزار پیامبر صل الله علیه واله نمود و ندا داد: ای پسرمادرم ،ای برادر! این قوم مرا خوار کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند .
و سپس دستش را در حالیکه کف دست را بسته بود ،دراز کرد و ابوبکر هم دستش را به دست مبارک مولایمان زد و به همین مقدار کفایت نمود.
و این شد بیعتی که هم اکنون، علمای اهل سنت از آن دم میزنند و برای حقانیت مذهبشان به آن استناد می کنند ....
آهای مردم فهیم؛
آهای حقیقت جویان ،پاک طینت ؛
می دانم که شما هم به مذهب اجداد و نیاکانتان هستید ، همانگونه که ما اینچنین هستیم ...
اما تحقیق در دین و شناخت حقیقت مذهب یکی از واجباتی ست که بر گردن ما گذاشته شده ، در مذهب خود تحقیق کن و در کتابهای بزرگان مذهبت ،جستجو کن تا فردا در سرایی دیگر پشیمان نشوید. اگر بعد از تحقیق با دلیل و مستند به تو ثابت شد که مذهبت حق است بر آن بمان ولی اگر متوجه شدی که عالم و آدم و حتی پیشنیان تو بر حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، شهادت دادند....به راهی پا بگذار که نجات یافتگان امت پا گذارده اند..
آری از مطلب دور نشویم ، بعد از بیعت اجباری امیرالمؤمنین ، سلمان ،ابوذر و مقداد رحمة الله علیه و زبیر هم با زور و به ضرب تازیانه و کتک ،نزد ابوبکر بردند و از آنها بیعت گرفتند.
پس از بیعت اجباری آنان ، سخنانی بین عمر و آنان رد و بدل شد ،که اصالت عمرو جایگاه او را در آن دنیا، از زبان پیامبرصل الله علیه واله ، روایت می کرد که ما از آوردن این سخنان در اینجا خود داری می کنیم، ان شاالله با ظهور مولایمان، پور زهرا و حیدر و طلوع آفتاب عشق، پرده از تمام واقعیت ها برداشته خواهد شد.
حال که علی علیه السلام بیعت نموده بود ، جمعیت مهاجم اطرافش به کناری رفتند و ریسمان از دست و گردن ابوتراب باز کردند.
علیِ مظلوم در حالیکه دست حسنین را در دست گرفته بود با چهره ای غمگین، از مسجد خارج شد...
با ورود به کوچه ، ناگهان حسن کوچک به یاد صحنهٔ ساعتی پیش افتاد و انگار تصویرها جلوی چشمش، جان می گرفت ، مادر را می دید که دست به پهلو گرفته و خود را بین پدر و جمعیت قرار داده بود و تازیانه را میدید که بالا رفته بود و هوا را میشکافت تا بر جسم مادرجوانش بنشیند، حسن همانطور که بغض گلویش را فرو میداد ،نگاهش به زمین کشیده شده و ردّ خونی را که تا جلوی درب خانه شان کشیده شده بود گرفت ،ناگاه بغضش شکست و همانطور که اشکش روان بود آرام گفت : این ...این رد خون مادرمان است!!
حسین که کوچکتر از او بود و تازه از هول و هراس واقعه ی مسجد بیرون آمده بود ، دستش را از دست پدر بیرون کشید و همانطور که به طرف درب خانه می دوید ، با گریه بلند بلند می گفت : درب خانه را آتش زدند ، مادرم پشت درب بود ، خودم دیدم با فشار درب ، میخ گداخته به سینه ی مادرم فرورفت ، فکر کنم مادرم سوخته باشد....باید خود را به خانه برسانم....پدر ، من میترسم ....نکند مادر.....نکند مادر هم مانند پدربزرگمان پرواز کرده باشد؟!
و علیِ مظلوم ، مظلوم تر از همیشه ،بر مظلومه ی عالم می گریست و خود را به درب نیم سوخته که هنوز از آن دود به آسمان بلند می شد، رسانید...
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
Ostad_Raefipour_Negah_Tamadoni_Be_Maktab_Haj_Ghasem_1400_10_13_Kerman.mp3
21.89M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📝 «نگاه تمدنی به مکتب حاج قاسم»
📅 ۱۳ دیماه ۱۴۰۰ - کرمان
🎧 کیفیت 48kbps
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 داستان «سقیفه» قسمت:سی و سوم مولا علی علیه السلام فرمودند: اگر بیعت نکنم ، چه می کنید ؟ عم
🖤🌹🖤🌹🖤🌹
داستان«سقیفه»
قسمت :سی و چهارم
حسین علیه السلام ،هراسان وارد خانه شد . فاطمه سلام الله علیها که چشم بر درب نیم سوخته داشت ،با ورود میوهٔ دلش به خانه ، بوی یارش ،عطر ولایت زمانش را حس کرد، گرچه نمی توانست اما دست به دیوار گرفت و از جا برخاست، باید به استقبال ولیّ خدا برود ، تا علیِ مظلوم با دیدن حال نزار همسرش به دردهایی که برجان او افتاده پی نبرد.
باید با پای خود به استقبال امیرالمؤمنین برود تا علی با چشم خود ببیند ،فاطمه اش سالم سالم است ، گرچه درد پهلو و پرپر شدن محسن شش ماهه و سینه ی سوخته امانش را بریده بود، اما باید ظاهراً خود را سرحال می گرفت تا دردی دیگر به دردهای علی، نیافزاید.
هنوز علی علیه السلام به درب خانه نرسیده بود که فاطمه با رویی که سعی می کرد نیم آن را که اثر سیلی بر آن مشهود بود با روسری سرش بپوشاند جلو آمد و با لحن مهربان همیشگی اش فرمود: سلام علی جانم، جانم فدای جان تو و جان من ،سپر بلاهای جان تو ،یا ابالحسن همواره با شما خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی بسر بری با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی باز هم با تو خواهم بود.
و علیِ تنها ،می دانست که کلام زهرایش راست ترین سخن روی زمین است و آن هنگام که لشکر دشمنان به خانه اش هجوم آورد ،این زهرا بود که جانش را سپر بلای ولیّ زمانش نمود ، وقتی پیغام زهرا به علی رسید که فرموده بود : به خدا قسم که هم اکنون از این ظلمی که بر ما روا داشته اید پناهنده ی مزار پدرم می شوم ، گیسو پریشان می کنم و گریبان چاک میدهم و در نزد پدرم دست به دعا بلند می کنم و همهٔ شما را نفرین می کنم....
علیِ مهربان دانست که اگر زهراسلام الله علیها ،دست به دعا بردارد ، بی شک این دنیا کن فیکون خواهد شد ، آخر مدار زمین بر گرد زهرایش می چرخد...پس هراسان به سلمان فرمان داد تا خود را به زهرای مرضیه برساند و بگوید که علی فرموده: فاطمه ،به خانه باز گرد و از ناله و نفرین ،خودداری کنید...
و زهرا سلام الله علیها ، همان کرد که امامش فرمود ، دست روی دلش گذارد و به خواسته ی مردش سر تعظیم فرو آورد.
علی که دلگیر از زمانه ای بی وفا بود و حالا جلوی رویش وفادارترین و ولایی ترین موجود روی زمین ایستاده بود ، دو طرف بازوی زهراسلام الله را گرفت و میخواست بوسه بر دامان این یار مهربان زند، بازوی ورم کردهٔ فاطمه، نالهٔ علی را بلند کرد ، از ناله پدر ، کودکان هم گرد این دوموجود آسمانی جمع شدند و صحنه ای بوجود آمد که نالهٔ عرشیان را در افلاک در آورد.....
چند روزی از واقعه ی مسجد و بیعت زورکی ابوبکر ،می گذشت که قاصدان خبری دیگر آوردند، خبری که طاقت زهرا را طاق نمود و او را از خانه نشینی به در آورد و با حالی نزار، خطبه خوانی قهار، در مسجد پیامبر صل الله علیه واله شد....
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🖤🖤🖤🖤🖤
سخنی با مخاطبین:
با سلام ، همانطور که شاهدید ،داستان سقیفه را به یاری خدا شروع کردیم و می توانیم آن را با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که در قسمت های آتی به آن میپردازیم ، این داستان را پایان دهیم ،
اما با توجه به اینکه ، این داستان مستند است و همگام با وقایع کتاب(اسرار آل محمدصل الله علیه واله) به قلم سلیم بن قیس هلالی به پیش میرود و کتاب فوق ، کتابی بسیار ارزشمند است که به تأیید چهار امام شیعه رسیده است و نویسنده این کتاب، خود در زمان وقایعی که نقل شده ،حضور داشته و این کتاب را مخفیانه نوشته و به دست امینی دیگر سپرده و این کتاب نسل به نسل ،دست به دست شده تا به دست ما برسد و امام صادق علیه السلام درباره ی این کتاب می فرماید : «هرکه از پیروان ما اگر کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد، چیزی از مسائل امامت ما نزد او نیست و از وسائل ولایت ما بی اطلاع است، این کتاب الفبای شیعه و رازی از اسرار آل محمد صل الله علیه واله است.»
حال اگر خواستار این هستید که داستان سقیفه را با شهادت مادرمان زهرا سلام الله علیها ،به اتمام نرسانیم و داستان را ادامه دهیم و واقعیت های بی شماری را درباره ی ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فرزندانش ،برملا سازیم ، لطفا داخل گروه کانال ،نظر خودتان را اعلام فرمایید... لینک گروه👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
با تشکر......حسینی
🖤🖤🖤🖤🖤
#از کرونا تابهشت
#قسمت۸۹🎬:
نزدیک غروب بود که صدای حزین مولا در بلندگو پیچید:
سلام برفرزند پیامبر خاتم
سلام برفرزند سرور جانشینان
سلام برفرزند فاطمه زهراس
سلام بر ان اغشته به خون
سلام برانکه حرمت خیمه گاهش دریده شد
سلام برغریب غریبان
سلام برمقتول دشمنان
سلام برلبهای خشکیده
سلام بر جسم های عریان وبرهنه
سلام بران بدنهای
لاغرونحیف
سلام بر اعضای قطعه قطعه شده
سلام برسرهای بالای نیزه
و....
خدای من ,نزدیک غروب عاشورا,همان دمی که زمانی امام مظلوممان را درصحرای کربلا ,سربریدند,انگار که اماممان به عینه داشت میدید..
این حرم امن الهی گویی کربلای دیگری شده بود وامام
وهمه ی یارانش ضجه میزدند,ناگاه فریادی بلند شد(یالثارات الحسین)همه باهم تکرار کردیم یا لثارات الحسین ....ودرپی ان برای عرض ارادت وتسلیت, بار دیگر با فریاد (لبیک یامهدی)
مولا را چونان نگین انگشتری در برگرفتیم...اری اینک زمان انتقام فرا رسیده...دیگر شیعه مظلوم نیست,دیگر شیعه پدر دارد...دیگر دوران یتیمی به سرامده...
درحال وهوای خود غرق بودیم که ندای ملکوتی اذان مغرب در صحن حرم پیچید وبا دلی سرشار از ارادت روبه سوی کعبه پشت سر امام عزیزمان ,یوسف تازه از سفر برگشته به نماز عشق ایستادیم...
#ادامه دارد...
🖊به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren