26.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فتبارک الله احسن الخالقین
#پیشنهاد دانلود 👌
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
@bartaren
#کتاب قطرهای به وسعت دریا
اولین رمان پیرامون زندگی حاج قاسم سلیمانی | فروشگاه کتاب قم
#نویسنده:طاهره سادات حسینی
👇👇👇👇👇
برای خرید کتاب به آی دی زیر مراجعه کنید
@Ahmad57h
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💖عشق مجازی💖
#قسمت_هفتم
امروز یکی کتابهام رامرور کردم,خاله خانم هم توکتابخونه پرسه میزنه,کارگر گرفته تا کتابها راگردگیری وکتابخونه را تمیز کند ,خودشم مثل شیر بالاسرش ایستاده وحرکات خدیجه خانم(کارگره)راتعقیب میکنه تامبادا اسیبی به گنجینه ی فرهنگیش بزنه.
برای استراحتم ,نت راوصل کردم ورفتم صفحه ی مجازیم ,اوووووه خدای من مطلبم ۴۳تا لایک خورده وچندتا پیام هم از دختری به نام آرزو دارم
سلام
من آرزو هستم
خوشحال میشم باهم آشنا بشیم(نیلوفرآبی),
اخه اسم مستعارم نیلوفر آبی بود.
افلاین بود ,جوابش راندادم
همینجور که بقیه ی پستها رامرور میکردم,متوجه شدم چراغش روشن شد ,یعنی انلاین شد
دوباره برام نوشت,سلام نیلوفر...
من:علیک سلام,امرتون؟؟
_:عرضی نیست ,من آرزو هستم دختری ۲۰ساله,از پستهای قشنگت خوشم امد ,میخوام اگر دوست داشته باشی باهم دوست بشیم.
منم که تاحالا تجربه ی دوست مجازی نداشتم ,مخالفتی نکردم.
نسیم هستم,۲۰ساله...
یک دفعه دیدم یه عکس برام فرستاد وگفت عکس خودمه...
ازظاهرش دختر زیبا باچهره ای مهربان به چشم میامد.
_:نمی خوای خودت رانشونم بدی؟
من:حالا بزار چند روز,بگذره ,بعدا شاید بفرستم
_:Ok
آرزو از خودش گفت که دختر یک خانواده ی چهارنفره است,پدرش کارخانه دار هست وداداشش مهندس صنایع که مدیر کارخانه هم میباشد.
خودشم مثل من پشت کنکوری....
آرزو خیلی راحت حرف میزد وخیلی راحت تر خودش راتو دل من جا کرد....
منم از سیرتاپیاز زندگی خودم وخاله ام رابراش گفتم,حتی چندتاعکس کنار اشیای گران قیمت خاله ازخودم گرفتم وبراش فرستادم.
هرروز به آرزو وابسته تر میشدم واونم همچی نظری راجب من داشت,شده بودیم دوتا دوست خیلی صمیمی ,تا انجا که حتی از اب خوردن تا... .. .همه رابراش میگفتم.
روزا یک نگاه به کتاب میکردم وبدددو.میرفتم تا به چت کردن با آرزو برسم...
تا اینکه یک روز ,آرزو برام یک پیام گذاشت...پیامی تکان دهنده....
#ادامه دارد..
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
💖عشق مجازی💖
#قسمت_هشتم
صفحه را باز کردم ,آرزو اینجورنوشته بود:
سلام
نسیم عزیزم,ازت میخوام منو ببخشی ,بیش ازاین نمیتونستم این بازی راادامه بدهم ,میخوام دوتا اعتراف کنم,امیدوارم باقلب مهربونت من راببخشی...
من آرزو نیستم
سهند هستم ۲۷ساله ,تک فرزندخانواده,بقیه ی چیزا را دیگه درست گفتم.
اعتراف دومم اینه:از دل وجان عاشقت شدم,خیلی وابسته ات هستم,امیدوارم منو ببخشی وعشق پاک من رابپذیری...
عاشق دل خسته ات.....سهند...💞
تا پیامها راخوندم,یکدفعه یخ کردم,باورم نمیشد آرزو بازیم داده,باورم نمیشد اینهمه مدت من بایک پسر......😭
ولی نمیتونم انکارکنم منم به آرزو یاهمون سهند وابسته شده بودم,بااین حال براش نوشتم,
خیییلی کثیفی,اززززت متنفرم,چرا باهام بازی کردی هااا؟؟
فعلا اف لاین بود
خیلی بهم ریخته بودم,یعنی اون همه حرف,همش دروغ بود....
نت راخاموش کردم,ذهنم کارنمیکرد ,نمیدونستم چکار کنم؟
………
بی قرار بودم,حتی غذاهم نتونستم بخورم,خاله خانم هم متوجه گرفتگیم شده بود,اما هرچه پرسید,گفتم :چیزیم نیست,یه کم چشام درد میکنه,چون گاهی اوقات چشام تیرمیکشید....
نت راروشن کردم ,دوباره برام پیام گذاشته بود.
عشقم
عمرم
نفسم
نسیم عزیزم,هرچی دوست داری بد وبیراه بگو ,درکت میکنم ,میدونم کاربدی کردم اما به جان عزیزت چاره ی دیگه ای نداشتم,اگر همون اول خودم رامعرفی میکردم,حتما بلاکم میکردی,اما من باخوندن پستهات یه جوری عاشقت شده بودم ,دوست داشتم به هرطریقی ,داشته باشمت.
نیتم خیره ,من قصد ازدواج دارم.....
خانممم
گلم
تمام زندگیم...
این عشق پاک رابپذیر....
#ادامه دارد ...
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فتبارک الله احسن الخالقین
#پیشنهاد دانلود 👌
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
@bartaren
javane_movafagh_14.mp3
11.95M
#جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السلام
#جلسه چهاردهم
#یاد مرگ 2
واعظ استاد عالی 🎤
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
💖عشق مجازی💖
#قسمت_نهم
چندروزی ,علی رغم میل درونی ام هیچ جوابی به پیامهاش ندادم.
تااینکه امروز,برام نوشته بود
عزیز دلم,قربون اون چشای قشنگت بشم من,الهی سهند قربون اون دل مهربونت بشه که از دست من گرفته.
جوابم رابده ,نزار تو این آتش هجران وبی خبری بسوزم.
جان مادرت,جان خاله خانمت ,جوابم را بده لااقل دعوام بکن......
راستش از قربون صدقه هاش دلم غنج میرفت...خودمم دلم تنگ شده بود وپس طاقت ازکف دادم و....
سلام
از دستت خیلی ناراحتم,دلم میخواست سر به تنت نباشه,اما چون نیتت خیره واینقد منت کشی کردی بخشیدمت ,فقط به یک شرط...
سهند:قربون گل خودم بشم من .....هرشرطی باشه ,روجفت چشام قبوله...
من:میخوام مثل بقیه ی خواستگارها تودنیای واقعی ببینمت نه دنیای مجازی,هرچه زودتر قرار خواستگا ی رابگذار تا همه چی شکل رسمی به خودش بگیرد ,من از رابطه های پنهانی خوشم نمیاد ,دوست دارم بزرگترا هم درجریان باشند.
سهند:وااای خدای من چه راحت جواب بله راگرفتم...
من که از خدامه هرچه زودتر ازنزدیک ببینمت و...
اما الان بابام برای یه قرارداد رفته خارج از کشور,مامانم هم باهاش رفته ,برای همین موقعیتش نیست اما هر زمان که برگشتند ,فورا اقدام میکنم.
من که یک بار گول حرفاش راخورده بودم ,بازهم درس,نگرفتم واینبارهم از روی سادگیم حرفهای قشنگش راباور کردم .
ولی نمیدانستم چه دامها برایم چیده این مار خوش خط وخال....
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
💖عشق مجازی💖
#قسمت_دهم
روزها برام پرازهیجان شده بود از صبح علی الطلوع تا اخرشب وگاهی نیمه های شب ,خودم بودم وموبایلم,
همش هم درچت کردن باسهند خلاصه میشد.
تواین مدت پنج ,شش باری رفتم خونه ی خودمون سرزدم ,تقریبا هفته ای یکبار,امشب شب جمعه بود ,فریده دخترعموم که قبلا همدم خاله خانم بود زنگ زده بود وگفته بود که ,شوهرش رفته جایی وتنهاست واز انجا که دلش برای خاله خانم تنگ شده,امشب رامیاد تاکنارخاله باشه,خاله هم مرا مرخص کرد تا امشب راکنارخانواده ام باشم.
بااینکه چندین هفته بودازخونه دوربودم وفرصت این نبود شب خونه ی خودمون باشم,همش احساس بی قراری میکردم.
نمیدونستم چمه,هیچی خونه ی بابا برام جذابیت نداشت.تاجایی که مادر هم متوجه این بی قراریم شده بود وگفت:نسیم جان چندوقت رفتی خونه ی خاله ,با خونه ی بابات غریبه شدی؟
اما مادر نمیدونست که این درد عشق است گریبان گیرم شده,اخه توخونه ی بابا خبری ازوای فا نبود که به سهندپیام بدهم از طرفی شماره ای هم ازش نداشتم تابایک زنگ,دل بی قرارم را آرام کنم....
بالاخره باهر مشقتی بود شب به صبح پیوند خورد,پاشدم نماز صبحم راخوندم ,چای دم کردم وصبحانه هم اماده...
وقتی مامان اومد ومیز پروپیمون صبحانه رادید گفت افرین ,میبینم خاله خانم کلی خونه داری یادت داده,الان وقتشه که عروست کنم هاااا
باخجالت گفتم:ان شاالله یه داماد پولداررررر نصیبت بشه😊
به خانه ی خاله رسیدم ,اهسته دررابازکردم وبی سروصدا داخل شدم,دیدم خاله تواشپزخانه داره نهار ظهرش را که عموما یا اب پز بود ویاکبابی,اماده میکرد.
سلام کردم ویه بوسه ازلپای توپلش گرفتم وبه سرعت رفتم اتاقم.
لباسها درآوردم ونت را روشن کردم...
چقدددد پیام از سهند داشتم.
نفس
جیگر
خانمم
هنوز نیامدی؟؟
زود انلاین بشو ,یه مطلب مهم را باید بهت بگم
ومن بی خبراز نقشه ای شوم ,مشغول جواب دادن شدم...
#ادامه دارد.....
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
💦⛈💦⛈💦
❤️ عشق پایدار ❤️
👇👇👇👇
#رفتن به قسمت اول
https://eitaa.com/bartaren/162
❣❣❣❣❣
💖 عشق مجازی 💖
👇👇👇👇
#رفتن به قسمت اول
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/bartaren/635
💦⛈💦⛈💦⛈
⛈
#اثبات ولایت امیرالمومنین علی ع طبق کتب اهل سنت:
کنم شکرخداوند جلی را
ستوده درکتابش او,علی را
به (مستدرک)عیان شددرروایت
که قران باعلی هست تاقیامت
به(تفسیرکبیرفخررازیست)
ولی با اللهش درعشق بازیست
علی در جای احمد,آرمیده
به مدحش ازسما,آیه رسیده
(سیوطی)آیه ی(اطعام)رابازمیکرد
در اوصاف علی وفاطمه آواز میکرد
ببین منظور(حاقه)اینچنین است
علی گوش سمیع عالمین است
به(تفسیرابن جریر ودرمنثور)
حدیث فوق امده,نور علی نور
(سیوطی)شأن(خیرالبریه)را نمایاند
علی وشیعیان را مومنین خواند
(هدایتگر)که(حاکم)بازگفته است
تماما درعلی معنانهفته است
دراین عالم چه کس بخشیده خاتم دررکوعش؟؟
به خاک افتاده,دنیا درشکوهش
همو درکل تفسیرها(علی)بودوعلی بود
بگویم فاش,اومعشوق خداوندجلی بود
علی نفس پیمبرشد به قران
گواهش,شصت ویک آل عمران
تودانی سرره آیه ی(ابلاغ)چه بوداست؟
صراط حق ومقصودش که بوده است؟
(سیوطی)خودبیان کرد راه چاره
بود (مولا علی)سرره اشاره
مراد(آیه ی تطهیر)زهرا وعلی بود
واین موضوع عیان در(ترمزی)بود
توگر یابی غدیرو(آیه ی اکمال دین را)
شناسی راه حق وامیرالمومنین را
علی محبوب ترین خلق خدابود
(انس)خودشاهد این ماجرا بود
علی ,مصداق هارون بعد موسی
دراین مورد نگر,بخاری,ترمزی را
به نقل ازبخاری,ابن ماجه,حنبل وترمزی,بسیاردیگر
منافق بود ان کو ندارد دروجودش عشق حیدر
کلام حق وامر الله منجلی است
ولی او علی است وعلی است وعلی است....
به امید هدایت تمام هدایت جویان دنیا....
#شاعر_حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
💖عشق مجازی💖
#قسمت_یازدهم
سلام گلم
ممنون
الان رسیدم ,هنوز عرقم خشک نشده
بگووو خبر مهمت چیه؟؟
خودم فکرمیکردم حتما پدرومادرش ازخارج برگشتن ومیخوادمژده ی خواستگاری رابهم بده
اما سهندجواب داد...
نسیم دیروز یکی ازدوستام را دیدم میدونی چی میگفت؟
من:نه ,علم غیب که ندارم,چی میگفت؟؟
سهند:میگفت بایه دختره دوست شده وادای عاشقا را درآورده دختره گول خورده براش عکس فرستاده,الانم با همون عکسا کلی از دختره اخاذی کرده...
من:چقددد نامررررد,سهند بااین دوستات قطع رابطه کن خوب,خوشم نمیاد فاز منفی میدن...
سهند دیشب خیلی دلتنگت شدم .....
سهند:میخوای یه کاری کنم دیگه دلتنگم نشی....
من که فکرمیکردم الان مژده ی خواستگاری رامیده گفتم:آره دیووونه.....
گفت میخوام مثل همون دوستم رفتارکنم ,اونموقع دلتنگم نمیشی هیچ ,سایه ام هم باتیرمیزنی
پشتم یخ کرد ,خدامرگم بده این چی داشت میگفت😱
نوشتم:شوخیت بی مزه بود,خبرت رابگو لووس...
سهند:اتفاقا اصلا شوخی نبود دختره ی ساده ی الاغ...
چشام تیرکشید ,همه جا سیاه شده بود,این چی میگفت؟؟؟
ولی سهند ادامه داد...
یادته وقتی دوستت آرزو بودم کلی عکس برام فرستادی؟؟
برام کاری نداره بایک فتوشاپ بیاندازمت کناریک پسر وعکس راپخش کنم تو کل دنیا...توی تمام شبکه های مجازی ...وتا توبیای ثابت کنی گول خوردی واین عکس فتوشاپه ,آبروت رفته.
من:توغلط میکنی پسره ی بی شرف روباه صفت و....
هرچی از دهنم درمیامد براش,نوشتم ونشون دادم نمیترسم از تهدیدش,امادرواقع کل بدنم رعشه گرفته بود.
جواب داد:درکت میکنم,من نامردم نامرد ,اما چه کنم جیبم خالیست وقراره باپولهای خاله خانم تو پربشه....
یه پیشنهاددارم ,اگر به پیشنهادم پاسخ مثبت بدهی,به شرافتم قسم هرچی عکس ازت دارم حذف میکنم...
من:شراففففت؟توی بی شرف دم از چیز دیگری بزن ,نامرد راچه به شرافت!!!
سهند:خوددانی,برخلاف همیشه صادقانه حرف زدم وتودرموقعیت انتخاب نیستی,مجبوری ....مجبور...میفهمی؟؟!!
گفتم:من هیچی ندارم که توبه نوایی برسی,به کاهدون زدی
گفت:توراکه میدونم ازمنم آس وپاس تری,اما خاله خانم خیلی چیزا داره...
گفتم:من نه دزدم ونه خیانت کار
سهند:مجبوری هردو راانجام بدی
والسلام ,دختره ی ابله....
فردا
انلاین باش ,پیشنهادم رامیگم....
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
💖عشق مجازی💖
#قسمت_دوازدهم
دیشب تا صبح از ترس واسترس خواب نرفتم,یعنی این روباه صفت چی ازم میخواست؟
تا خودصبح گریه کردم,تازه یاد خداافتادم,گفتم خدایا خودت میدونی من دختر بدی نیستم,یه نمازم قضا نشده,یه روزه ام دوروپس نشده,ناخوداگاه تو دام افتادم ,خدایا دستم رابگیر,یاساترالعورات ,آبروم راحفظ کن😭😭
چشام تیرمیکشید,سرم از درد میترکید...
خاله خانم اومد تواتاق تاحال وروزم وچشمای گود افتادم رادید زد توسرش وگفت خاک به سرم چت شده دختر؟
لبخند بی جانی زدم وگفتم:هیچی نیست خاله,همون چشم درد همیشگی ست
خاله:یه نوبت ازچشم پزشک میگیرم عصرمیری دکتر فهمیدی؟!
گفتم :چشم
اه حوصله نداشتم این بین دلسوزی خاله راکم داشتم که خداراشکر اینم جورشد😢
انلاین شدم,دستام میلرزید,یعنی الان چی میخواست؟
سهند:به به بالاخره انلاین شدی,خودت رااذیت نکن دخترک ساده,راه برون رفت ازاین معضل راحته...
گفتم:بگو, حوصله ی روباهان راندارم...
گفت:ای به چشششم
یه تابلو فرش خاله خانمت داشت,تویکی ازعکسا فرستادی....اون رابده به من وبرای همیشه از دنیات گم میشم....
خدای کن کم اشتها هم نیست,اون تابلو میلیاردها میارزه,بعدشم خاله خانم میگفت:نگه داشتم بدهم به عروسم ,اخه خیلی گرانبهاست ویه جورمیراث خانوادگیه,حتی خاله حاضرنشده بود به موزه هدیه اش کنه,اخه من چه طور ببرمش ,بی شک خاله میفهمید.
نوشتم:بیین نامرد دزددد,این یک قلم نمیشه,خاله این تابلو رادوست داره وگذاشتتش توپذیرایی ,توچشم هست,امکان نداره غیب بشه وخاله نفهمه,اون موقع اگه ازمن بپرسه کجاست چی بگم هااااا؟؟😡😡
سهند:نگران نباش خانم کوچلو ,فکر اونشم کردم,من بی گداربه اب نمیزنم...
یکی کپی همون تابلو حتی قابش هم مثل همونه ,تهیه کردم ,عصریه جا قرارمیذاریم میرسونم بدستت,شب که پیرزنه خوابه اون رابزار جا تابلو اصلی وتابلو اصلی را فردابدستم برسان وتمام....
گفتم:نمیدونم باید فکرکنم
سهند:دخترک ابله وقت فکرکردن ندادمت,حکم کردم باید اینکار رابکنی,پس نه خودت رااذیت کن ونه من را,عصر تابلو رامیدم......
ادرس یه کافی شاپ راداد وافلاین شد
.....
خدای من الان چکارکنم..
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
4_5963190408321173145.mp3
3.4M
#داستان شخصی که در روز غدیر ولایت حضرت علی (ع) را نپذیرفت!
🎙 حجت الاسلام استاد عالی
#رسانه غدیر باشیم ✨
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
💖عشق مجازی💖
#قسمت_سیزدهم
عصربه بهانه ی دکتر ازخونه اومدم بیرون,ولی باید یک سرهم به دکتره میزدم ,جواب خاله خانم رابایدمیدادم,اول رفتم چشم پزشک ,هنوز یک ساعتی به قرارم مونده بود,منشی دکتر تافهمید ازطرف خاله خانم هستم (انگارمیشناختش) فرستادم داخل,دکتره بعدازکلی معاینه وپشت چندین تا دستگاه نشستن,گفت:چشم هاتون ضعیف نیست,فشارچشمتون هم خوبه اما فکرکنم مشکل عصبی باشه ,یک معرفی نامه مینویسم براتون تابرین ,دکترمغزواعصاب
پیش خودم گفتم:غیب گفتی والااا,بااین فشارعصبی که این یکروزه بهم وارد شده,سکته نکردم جای شکردارد.
سریع رفتم همون کافی شاپ,نقشه ها داشتم برای اقا سهند مکاررر
فقط دلم میخواست ببینمش اونموقع باکولی بازی ابروی نداشتش رامیبردم...
یه ده دقیقه ای نشستم ,یه پسرک هفت ,هشت ساله امد کنارم...ببخشید خانم شما نسیم خانم هستید؟؟
بله امرتون
این تابلو.رایه اقا دادن به شما بدهم...
گفتم کی بود؟؟
پسرک:من نمیدونم,۵۰۰۰تومان دادبه من تا بدم به شما...
خدای من عجب زبله ,حتی خودشم به من نشون نداد
اینقدعصبی بودم ,کارد میزدی خونم درنمیومد...
دوباره چشام وسرم تیرکشید...
وااای خدای من ....چه دردی.....😔
رسیدم خونه,تابلو جعلیه راگذاشتم داخل سییلو روحیاط تا دیده نشه ,
خاله
توهال بود,سلام کردم,برگشت گفت:عه عزیزم اومدی,دکترچی گفت
گفتم :هیچی گفت عصبیه...باید بری دکتر مغزواعصاب..
خاله گفت پس زودتر برو نسیم جان ,من یه دکتر اشنا میشناسم,جراحه, از دوستان کوروشه,فردا زنگ میزنم بهش ببینم چی میگه
گفتم :باش خاله ,من یه کم حال ندارم اجازه میدی برم اتاقم؟
خاله:اره عزیزم برو دخترگلم
#ادامه دارد...
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren