🔸در محضـــر شهیـــــد....
✍برای نماز ڪه می ایستاد ، شانه هایش را باز می ڪرد و سینه اش رو میداد جلو
🌼یک بار بهش گفتم:
چـرا سر نمـاز اینطوری می کنی؟؟»
گفت: «وقتی نماز میخوانی #مقابل
ارشد ترین ذات ایستاده ای.
پس باید خبــر دار بایستی و سینه
ات صاف باشد
با خودم می خندیدم ڪه دڪتر فڪر
می ڪند خدا هم تیمسار است.
#شهید_مصطفی_چمران
#خاطرات_شهدا
بصیـــــــــرت
🎥 #شهید_مهدی_نوروزی که بود؟؟؟ 🔹پلیسی که یکی از سرکرده های عبدالمالک ریگی را در زاهدان بدون نقاب در
#معرفی_شهدا
#شهید_مهدی_نوروزی
🔹نام پدر: بیژن
🔹فرمانده عملیات ویژه سامرا
🔹لقب: اسد السامراء شیر سامرا
🔹تاریخ تولد: ۱۳۶۱/۳/۱۵
🔹محل تولد: کرمانشاه
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۱/۲۰
🔹محل شهادت: العوینات در حومهی سامرا
#سالروز_شهادت_شهید_مهدی_نوروزی
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا #شهید_مهدی_نوروزی 🔹نام پدر: بیژن 🔹فرمانده عملیات ویژه سامرا 🔹لقب: اسد السامراء شیر سا
#زندگینامه
🕊🌷شهید مهدی نوروزی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۱ مصادف با نیمه شعبان به دنیا آمد. چندین مرتبه جهت مبارزه با وهابیت تکفیری به عراق اعزام شد و هنگامیکه فرماندهان سپاه قدس نبوغ نظامی و شجاعت کمنظیر او را دیدند، بهعنوان فرمانده چند عملیات انتخابش کردند که هیچکدام با شکست مواجه نشد و در آخر بهعنوان فرمانده عملیات ویژه سامرا منصوب شد و در همین مقام به فیض شهادتــــ🌷ــــ نائل آمد.
🌹وی در روز #شهادت امام صادق (ع) برای سومین بار راهی میدان جهاد شد و در ۲۰ دیماه ۱۳۹۳ مصادف با روز میلاد رسول گرامی اسلام و رئیس مکتب شیعه جام شهادتــــــ🌷ـ را نوشید.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا #شهید_مهدی_نوروزی 🔹نام پدر: بیژن 🔹فرمانده عملیات ویژه سامرا 🔹لقب: اسد السامراء شیر سا
#وصیتنامه🌷🕊
🕊🌷شهید مهدی نوروزی چند صباحی قبل از شهادتش در سامرا، تنها فرزند و کودک شیرخواره خود «محمدهادی نوروزی» را در آغوش گرفته و #وصیت خود با او را میان خانواده و در مقابل دوربین بیان میکند. فیلم و متن این وصایا و دعاهای پدرانه شهید مدافع حرمین سامرا در آستانه اربعین شهید برای نخستین بار منتشر شد
🔰«اگر ما یک روزی شهیــ🌷ـد شدیم و آقا محمدهادی این فیلم را دید
ان شاءالله منتقم خون امام حسین (علیهالسلام) است. ان شاءالله آمده است انتقام حضرت زهرا (سلامالله علیها) را بگیرد
🔰ان شاءالله یار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یار رهبر و یار آقای سید علی خامنهای باشد. ان شاءالله همیشه مدافع نظام باشد. مدافع انقلاب باشد. تهدید بزرگی برای دشمنان نظام، انقلاب و اهلبیت (علیهالسلام) باشد. وجودش خود تهدید [برای دشمنان] باشد.»🌷🕊
#وصیتنامه
#شهید_مهدی_نوروزی
بصیـــــــــرت
مجموعه داستانهای تفحص شهدا #خاطرات_شهدا (قسمت ششم) داستان #تفحص اگر بنیاد شهید مشهد رفته باشید ؛ م
مجموعه داستانهای تفحص شهدا
#خاطرات_شهدا(قسمت هفتم)
داستان #تفحص
به قبرهایی که ردیفی کنده شده بود رسیدیم ،پیکر مطهر را روی زمین گذاشتند ؛و آن جوان که از من اجازه همراهی در تشییع راخواست ؛ایستاد جلو ونماز این شهید غریب را اقامه کرد ... .
آن هم با یک صوت بسیار زیبا ...، ما هم ایستاده بودیم ... و الآن هم گاهی که این خاطرات برایم تداعی می شود ؛ صدای این جوان در گوشم می پیچد ... .
بعداز نماز ، دونفر از آن گروه ،شهید را داخل قبر گذاشتند وهمان جوان که نماز را اقامه کرد ،تلقینش را داد
۷
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_پنجاه_یک
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_پنجاه_دو 2⃣5⃣
پدرت به مادرت گفت وتاچندروز خانه شده بودفقط وفقط صدای گریه های😭 زهراخانوم.امامادرانه بلاخره بسختی پـــــذیرفت.
قرارگذاشتیم ب خانواده من تاروز رفتنت اطلاع ندهیم.و همین هم شد.روز هفتـــــادو پنجم ...موقع بستن ساڪت خودم ڪنارت بودم. لباست را باچه ذوقی ب تن میڪردی وبه دورمچ دستت پارچه سبز متبرڪ به حرم حضرت علـــــی ع میبستی.من هم روی تخت نشسته بودم و نگاهـــــت میڪردم.
تمام سعیم دراین بود ڪ یڪ وقت با اشڪ خودم رامخالف نشان ندهم.پس تمام مدت لبخنـــــدمیزدم. ساڪت راڪ بستی، دراتاقت رابازڪردی ڪ بروی ازجا بلند شدم وازروی میز ســـــربندت رابرداشتم
_ رزمنده اینوجا گذاشتی😉
برگشتی و ب دستم نگاه ڪردی. سمتت امدم ،پشت سرت ایستادم و ب پیشانی ات بستم...بستن سربندڪ نَ.... باهرگره راه نفســـــم رابستم...😢
اخرسرازهمان پشت سرت پیشانی ام راروی ڪتفت گذاشتم و بغضـــــم رارها ڪردم...
برمیگردی ونگاهم میڪنی.باپشت دست صورتم رالمس میڪنی
_ قراربود اینجوری ڪنی؟..
لبهایم راروی هم فشار میدهم
_ مراقب خـــــودت باش...
دستهایم رامیگیری
_ خدامراقبه!...
خم میشوی وساڪت رابرمیداری
_ روسریت وچادرت روسرڪن
متعجب نگاهت میڪنم😳
_ چرا؟...مگه نامحرم هست؟
_ شماسرڪن صحبت نباشه...
شانه بالامیندازم و ازروی صندلی میزتحریرت روسری ام رابرمیدارم و روی سرم میندازم و گره میزنم ڪ میگویی
_ نَ نَ...اون مـــــدلی ببند...
نگاهت میڪنم ڪ بادست صورتت راقاب میڪنی☺️
_ همونیڪ گردمیشه...لبنانی!
میخنـــــدم،لبنانی میبندم وچادررنگی ام راروی سرم میندازم.
سمتت می آیم بادست راستت چادرم راروی صورتم میڪشی
_ روبگیر...بخاطرمـــــن!
نمیدانم چرا به حرفهایت گوش میدهم.درحالیڪ دراتاق هیچڪس نیست جز خودم و خودت!
رومیگیرم و میپرسم
_ اینجوری خوبه؟
_ عالیه عـــــروس خانوم...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
4_5828078257676747783.mp3
12.23M
﷽
رادیو #آوای_مادرانه اینبار روایتگر واقعهی کربلاست!
قسمت دوم: دوست خوب