eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"دلتنگی" نام دیگر این روزهاست وقتی از این همه رهگذر یکی تو نیستی ... وقتی قرار است همه را ببینم؛ اما تو را نه............ ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
چشم هایمان را بازه می کنیم. بر صبحی دوباره خداوند راشاکریم که بر ما منت نهاده که ببینیم روزی دیگر را .. وبر برخاک سجده میزنیم که بی شک جای قدمهای پاسداری شماست .⚘ ⚘شهید کربلایی ⚘ 🕊شهادت ۱۳۹۸/۶/۷🕊 ⚘شهید 🕊شهادت۱۳۹۸/۵/۲۲🕊 دلاوران تکاوری لشکر۲۲بیت المقدس کردستان ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بیشتر گردش ما تو قطعه های بهشت زهرا بود . جایی میخاستیم بریم خلوت کنیم و بهمون خوش بگذره میرفتیم پیش شهدا انرژی میگرفتیم و میومدیم . بیشتر وقتها چند نفری و میبردیم و محمد به شوخی میگفت: کاروان زیارتی بهشت زهرا حرکت کنید عاشق قطعه بیست و شش بود و بیشترین وقتشو اونجا میگذروند گمشدشو همونجا تو قطعه بیست و شش پیدا کرد . شهادت... 🌷شهید 🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
5 روز تا عید 🌺 پنج روز مانده است به 💫حاجی کسی است که ڪعبه ی دل را نکرده گم 💫تایید حج فقط به طواف قد علی است مبلغ باشیم ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔴 تفحـــــ🔎ـــــص عصر عاشورا بود. در فکه مشغول جست و جو بودیم اما هیچ خبری از شهدا نبود. به شهدا التماس کردم که خودی نشان دهند. ناگهان میان خاک ها و علف های اطراف، چشمم افتاد به شیی سرخ رنگ که خیلی به چشم می زد. دقت کردم یک بند انگشت استخوانی داخل حلقه ی یک انگشتر بود. با محمودوند و دیگران آن جا را گشتیم . آن جا یک استخوان لگن و یک کلاه آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. خیلی عجیب بود. در ایام محرم نزدیک عاشورا و اتفاقاً صحنه ی دیدنی بود. همه نشستیم و زدیم زیر گریه؛ انگار روز عاشورا بود و انگشت و انگشتر حضرت امام حسین (ع) ... 📚منبع: کتاب تفحص، صفحه:112 ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ شهید_محمود_شفیعی 🍃 غدیری_ام ......🌷
🌹تنها جایی که سردار سلیمانی دست ها را بالا می برد.   ✍آن شب با هم به مسجد مقدس جمکران رفتیم، انتهای شب بود مسئولان بازرسی ایشان را نشناختند ایشان دست ها را بالا گرفت و کامل بازرسی شد و من به شوخی به شهید گفتم: یک جا می توان دو دست شما را بالا دید آنهم در حرم ائمه(ع) و هنگام زیارت است. بعد به حرم حضرت معصومه(س) رفتیم ایشان گفت: سختم است به زیارت بیایم چون مردم از ضریح فاصله گرفته و به سمت من می آیند. من گفتم محبت مردم به شما به عنوان سردار سلیمانی در طول محبت اهل بیت(ع) است مردم شما را خدمتگزار این خاندان می دانند و از این جهت به شما هم محبت و ارادت دارند ... اما ایشان از این اتفاق قلباً ناراحت بود. سپس بر سر مزار شهید شیرازی از رفقای سردار و شهید مطهری و علامه طباطبایی و آیت الله بهجت رفتیم در این قبور توقف بیشتری داشت، البته در سفر آخر توقف خاصی بر سر قبر آیت الله شاهرودی داشت. 📚به گزارش خبرنگار گروه قرآن و معارف  ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔸وقتی شهید رضا کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده👣 از کرمان به را تعریف می کرد، ناگهان با حالت تعجب😧 از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید⁉️ گفتند: بله 🔹حاج قاسم به فرمانده گفت: چرا به من نگفته بودید که همشهری ماست⁉️ فرمانده گفتند: رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشه⛔️ ومخصوصاً به گفته نشود. ⚜آری او را در جزئیات هم میدانست👌 .ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
امیرالمومنین علی علیه‌السلا‌م می‌فرمایند: کسی که دینش را از قرآن و سنت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم بگیرد، کوه‌ها از جای خود دور می‌شوند قبل از اینکه چنین کسی از جای خود دور شود!! (یعنی در دینش از کوه‌ پابرجاتر و ثابت‌تر می‌شود) و کسی که دینش را از دهان رجال (مردم) بگیرد ، همان رجال او را باز می‌گردانند و مرتد می‌کنند ... الکافی ، جلد۱ ، صفحه ۶ ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند و وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود به سختی گفت کمکم کنید روی زانوهام بشینم، بهش گفتم برا چی ، خون زیادی ازت رفته گفت: آخه اومده ، می خوام بهش سلام بدم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله 🌷 ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه ــــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت🌹 🌹از _بادپا🌹 🕊🕊دستم را بگیر چشمت را ببند با من گریه کن همراهم بخند ♩♬♫ عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن دستم را بگیر🕊🕊 ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔻 پیکر مجروح یمن رهبر معظم انقلاب: 🔹️ «همه ملّتهای مسلمان را برادران خود میدانیم و غم و گرفتاری جوامع مسلمان را گرفتاری خود به شمار می‌آ‌وریم. کمک به فلسطین مظلوم، دلسوزی برای پیکر مجروح یمن و دغدغه‌مسلمانان زیر ستم در هر نقطه‌ی جهان رااهتمام همیشگی خود قرار میدهیم.» ۱۳۹۹/۰۵/۰۷ ـــــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
💐🍃💖 🍃💖 💖 ✍ صوفی: - موبایل وتلفن خونت از طریق اون حسام عوضیو رفقاش کنترل میشه. تو فردا مرخص میشی،این گوشی رو یه جای مناسب قایم کن تا وقتی رفتی خونه بتونم باهات تماس بگیرم. فقط مراقب باش که کسی از جریان بویی نبره،بخصوص اون سگه نگهبانت. دانیال واسه دیدنت لحظه شماری میکنه،فعلا بای. اینجا چه خبر بود؟صوفی چه میگفت؟ او و دانیال در ایران چه میکردند؟منظورش از اینکه همه چیز با دیده ها چی او و شنیده های من فرق داشت چیست؟ فردای آن شب از بیمارستان مرخص شدم و گوشی مخفی شده در زیر تشک را با خود به خانه بردم. تمام روز را منتظر تماس صوفی بودم اما خبری نشد. نگران بودم. چه چیزی انتظارم را می کشید؟ تازه به حسام و صبوری هایش عادت کرده بودم اما حرفهای تلگرافی صوفی نفرتِ دوباره را در وجودم زنده کرد. بعد از یک روز گوشی روشن شد،صوفی بود - سارا تو باید از اون خونه فرار کنی،در واقع حسام با نگه داشتن تو میخواد دانیال رو گیر بندازه. اون خونه به طور کامل تحت نظره. ابهام داشت دیوانم میکرد - من میخوام با دانیال حرف بزنم اون کجاست؟ با عجله جواب داد - نمیشه من با تلفن عمومی باهات تماس میگیرم تا ردمونو نزنن،اون نمیتونه فعلا از مخفیگاش بیاد بیرون..سارا..تو باید از اونجا خارج شی،البته طبق نقشه ی ما. نقشه؟چه نقشه ای؟ حسام خوب بود،یعنی باید به صوفی اعتماد میکردم؟ اسم دانیال که درمیان باشد،به خدا هم اعتماد میکنم. ترس همزاد آن روزهایم شده بود و سپری شدن ثانیه ای بدون اضطراب نوعی هنجار شکنی محسوب میشد. دو تماسش بیشتر از یک دقیقه طول نکشید و تقریبا فقط خودش حرف زد. دو روز بعد دوباره تماس گرفت تا نقشه ی فرار را بگوید،اما سوالی تمام آن مدت مانند خوره به جانم افتاده بود. به تندی شروع به گفتن اسلوب نقشه اش کرد،به میان حرفش پریدم - چرا باید بهت اعتماد کنم؟ از کجا معلوم که همه حرفات دروغ نباشه و نخوای انتقام همه ی بلاهایی رو که دانیال سرت آورده از من بگیری؟ حسام تا اینجاش که بد نبوده لحنش آرام اما عصبی بود - سارا،الان وقت این حرفا نیست. حسام بازیگر قهاریه،اصلا یعنی دروغ گفتن عین واقعیت. اگه قرار بود بلایی سرت بیارم،اینکارو تو اون کافه،وسط آلمان میکردم نه اینکه این همه راه به خاطرش تا ایران بیام. ادامه دارد .... @khamenei_shohada
دیگر نمیدانستم چه چیز درست است؟ - شاید درست بگی شایدم نه تماس را قطع کرد،بدون خداحافظی. حکم ذره ایی را داشتم که معلق میان زمین و آسمان،دست و پا میزد. صوفی و حسام هر دو دشمن به حساب می آمدند. حسامی که برادرم را قربانی خدایش کرد و صوفی که نوید انتقام از دانیال را مهر کرد بر پیشانی دلم. به کدامشان باید اعتماد میکردم؟حسام یا صوفی؟ شرایط جسمی خوبی نداشتم،گاهی تمام تنم پر میشد از بی وزنی و گاهی چسبیده به زمین از فرط سنگینی ناله میکرد و در این میان فقط صدای حسام بود و عطر چای ایرانی. آرام به سمت اتاق مادر رفتم. درش نیمه باز بود،نگاهش کردم پس چرا حرف نمیزد؟ من به طمع سلامتی اش پا به این گذاشته بودم،کشوری که یک دنیا تفاوت داشت با آنچه که در موردش فکر میکردم. فکری که برشورهای سازمانی پدر و تبلیغات غرب برایم ساخته بود،اما باز هم می ترسیدم. زخم خورده حتی از سایهٔ خودش هم وحشت دارد. مادر تسبیح به دست روی تختش به خواب رفته بود. چرا حتی یکبار هم در بیمارستان به ملاقاتم نیامد؟مگر ایران آرزوی دیرینه اش نبود؟پس چرا زبان باز نمیکرد؟ صدای در آمد و یا الله گویی بلند حسام پروین را صدا میزد،با دستانی پر از خرید بی حرکت نگاهش میکردم و او متوجه من نبود. او یکی از حل نشده ترین معماهای زندگیم بود. فردی که مسلمانیش نه شبیه به داعشی ها بود و نه شبیه به عثمان. در ظرف اطلاعاتیم در مورد افراد کلامی جز خشونت،خونخواری، و هرزگی پیدا نمیشد و حسام درست نقطه ی مقابلش را نشانم میداد. مهربانی،صبر،جذبه، و حسی عجیب از خدایی که تمام عمر از زندگیم حذفش کردم. صوفی از مهارتش در بازیگری میگفت،اما مگر میشد که این همه حس ملس را بازی کرد؟ نمیدانم شاید اصلا دانیال را هم همینطور خام کرده بود. اسلام عثمان هم زمین تا آسمان با این جوان متفاوت بود. عثمان برای القای حس امنیت هر کاری که از دستش برمی آمد،دریغ نمیکرد. از گرفتن دستهایم تا نوازش،اما حسام هنوز حتی فرصت شناسایی رنگ چشمانش را هم به من نداده ومن آرام بودم، به لطف سر به زیری و نسیم خنک صدایش. بعد کمی خوش و بش با پروین،جا نمازی کوچک از جیبش در آورد و به ایستاد! ⏪ ... @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارب به حق و مولای غدیر با دست علی و مرتضی دستم گیر تا همره قدسیان فرستم صلوات فریاد زنم ز فرط شادی تکبیر قلبتان لبریز از حب علی و ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پيامبرخدا صلي‌الله عليه و آله و سلم 🔺زَيّنوا مجالِسَکُم بِذِکرِ عَليٍّ 🔰همايش‌ و محافل خود را با ذکر و ياد علي(ع) مُزيّن نمائيد. 📙مناقب ابن مغازلي، ص ٢١١ ــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
📸 | «به غایبان برسانید» 🔹 اکران جدید‌ترین دیوارنگاره‌ میدان حضرت ولی‌عصر (عج) به مناسبت عید سعید خم
🌸 مثل هشت سال دفاع مقدس ✍ رهبر انقلاب: هم در بلایای طبیعی هم در بلایای غیرطبیعی مثل هشت سال دفاع مقدس، همین حرکت عظیم ایثارگرانه ی مردمی بود که این حماسه ی بزرگ را به وجود اورد. امروز هم همینجور در این قضیه کرونا مشاهده شد. ۱۳۹۹/۰۵/۱۰ ــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
دلنوشته همسر شهید: همسر شهيد بودن، يک حس ويژه است . درعين حال كه همسرت را از دست داده‌ای ميدانی زنده است . دركنارت است و همراهت است . ميدانی زندگی ات را نظاره‌گر است و شاهد تمام آنچه بعد از آن به تو ميگذرد . گرمای دستش ديگر نيست ولی هميشه دستگيرت است . نيست ولی با شادی ‌ات خوشحال است و با غمت دلگير میشود . قلبش نمیزند ولی هميشه احساسش زنده است و ميتوانی هميشه خانمش باشی . كسی او را پشت سرت نميبیند ولی میدانی محكم‌ترين حامی ‌ات است . 🌷شهید شاه عنایتی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 کپی ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
💌پیامبراکرم صلی الله علیه و آله: 🔹روز خم، برترین عید امت من است. 🗓 ۴ روز تا برترین عید امت پیامبر (ص)، باقیست... اللهم_عجل_لولیک_الفرج ــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصغر نیروی رسمی سپاه بود و به حساب ظاهر و جثه اش نیروی حراست ... شاید در نگاه اول در همین حد به چشم می آمد و خیلی ها برایش فضای بزرگتری متصور نبودند، اما در دوران فرماندهی شهید حسین همدانی به فرمانده وقت منطقه حلب وصل شد . ● او بود که ظرفیت وجودی اصغر را کشف کرد. وقتی دید اصغر توانمند است و برای هرچه که به او می سپارد از دل و جان مایه می گذارد، او را کنار خودش نگه داشت. مسئولیت لجستیک فرمانده وقت حلب به اصغر سپرده شد فرمانده اش می گفت: «اصغر! تو کنار من باش و هرجا کاری داشتم تو برام انجام بده. » ● اصغر نیرویی بود که هر فرمانده ای آرزویش را دارد. اگر کاری به او محول می شد، شب و روز برایش یکی می شد. دیگر زمان و مکان برایش معنا نداشت، فقط تلاش می کرد کارش را به نحو احسن انجام بدهد. همین هم حس اعتماد و آرامش فرمانده اش را تامین می کرد . 📎شادی روح شهدا و فرمانده جبهه مقاومت سردار شهید حاج ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada