⇯ #محرم_درجبهه_ها
❂ شهـــــدا..
اصحابـــ آخـرالزمانی سیدالشـهدا علیـه السلام هستنـد.
پیـام آنها #عشق و #اطاعت است و #وفاداری
#شهید_مرتضی_آوینی
#صبحتون_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💕 #عشق عجیب #دختر_آمریکایی به شهدا 💕🕊
👈امیدوارم ایرانی ها همیشه #استوار بمانند ✌
قدرشهدارو بدونید
🕊این کلیپ زیبا رو ازدست ندید
#شهدا_شرمنده_ایم
¤شهیدمدافعحرمـ #حجت_اسدی
🔹تاریخ شهادت:
شب #شهادت_حضرت_زهرا(سلام الله علیها)
🔹نحوه شهادت
اصابت ترکش به #پهلو و #بازو
#عشق یعنی شبیه مادرت درد بکشی
و #شهید بشی
#روحمان_با_یادش_شاد
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#معلم_شهید_رجایی:
※ معلمی شغل نیست،
معلمی #عشق است.
اگر به عنوان شغل انتخابش ڪرده ای، رهایش ڪن
و اگر عشق توست #مبارڪت_باد.
@khamenei_shohada
#شهید_سیدمرتضی_آوینی:
ما #اهل_ولایت و #اطاعت هستیم و دل به فرمان #عشق سپردهایم. هنگام جنگ اهل جنگیم و هنگام صلح اهل صبر، اما نه آنكه دل به فراغت بسپاریم و از افق خونبار آینده غافل شویم...
از آسمان ندا میرسد كه: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب وَ اِلی رَبِّكَ فَارغَب»، یعنی كه چون فارغ شدی دل به فراغت نسپار و آماده باش تا بار دیگر فرمان چه در رسد.
📚 #کتاب_گنجینه_ی_آسمانی_ص_۳۵۷
『💦 ❥◈„🔸🌟🔸„ ❥◈💦』
این جـــــهان فنجاني ،
زنـــــدگي چون چایي ،
#عشـــــق چون حبّهٔ قند ،
ڪه اگر حل نشود در #دل چاي ،
زندگي ٺلخ شود.....
و اگر حـــــل شود انـدر چایي ،
زنـدگي #شیریـــــن است.....
و اگر لعـل لبٺ بر لب فنـجان برسد،
لب ٺو قنـــــد شود....
و آن زمـان است ڪه فنـجان در دسٺ ،
همهٔ #زنـــــدگي را مي نـوشي.....!!!
#روزتون_شهدایی
گفتند ڪہ تا صبح
فقط یڪ راہ است
با #عشق فقط
فاصلہ ها ڪوتاہ است
هرچند ڪہ رفتند،
ولے بعد از آن
هر #قطعہ ے این خاڪ
زیارت گاہ است
#شهید_صفدر_حیدری🌷
#صبحتون_شهدایی
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
فقط یڪ راہ است
با #عشق فقط
فاصلہ ها ڪوتاہ است
هرچند ڪہ رفتند،
ولے بعد از آن
هر #قطعہ ے این خاڪ
زیارت گاہ است
#شهید_صفدر_حیدری🌷
#روزتون_بخیر
#شهیدآوینی:
نمــازِ #عشــق دو رکعت است،
رکعتِ اول در دنیــا
رکعتِ دوم در جنتِ لقاءالله
وضوی آن صحیح نیست
مگــر با #خـــون ..
#لحظات_عاشقانه
#التماس_دعای_شهادت
#حی_علی_الصلاة
شورش بلبلان🕊، سحر باشد
خفته، از #صبح🌤 بیخبر باشد
تیرباران #عشقـ خوبان را
#دلِ💚 شوریدگان سپر باشد
عاشقــان، کشتگان #معشوقند
هرکه زنده ست درخطر⚠️ باشد
#صبحتون_شهدایی
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
#عشق را خلاصه میکنم
در نگاه مادری
که به عشق فرزندش،
سنگِ تمام شهدای گمنام را به آغوش کشید...💔
#شهید_گمنام
#مادر_حسین_مادری_میکند_برایتان
#شبتون_شهدایی
ــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃❤️ 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نوزدهم(ب) دانیال دیگه انسان نبود،حالا عین یه ماشین آدم کشی،س
💐🍃🌸
🍃❤️
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیستم(الف)
✍ هرچه صوفی بیشتر می گفت،مانور درد در وجودم بیشتر میشد.
حالا دیگر حسابی روی میز خم شده بودم.
عثمان که میدانست نمیتواند مجبورم کند،از جایش بلند شد:
- صوفی یه استراحتی به خودتون بده
و رفت،ناراحت و پر غصب...
صوفی پوزخند زد:
- اگر به اندازه تمام آدمهای دنیا هم استراحت کنم خستگیم از بین نمیره.
با دیدن عکسها مطمئن شدم که دانیال زمانی، عاشقِ این دخترِ شرقی مَآب بود.
اما چطور توانست چنین بلایی به سرش بیاورد؟
شراکت در #عاشقی در مسلک هیچ مردی نیست.
دانیال که دیگر یک ایرانی زاده بود،ایرانی و دستو دلبازی در #عشق؟
خیلی چیزها فراتر از تصوراتم خودنمایی میکرد
دانیال برادر مهربان من،که تا به خاطر دارم،تحمل دیدنِ اشکهای هیچ زنی را نداشت،
سر میبرید در اوجِ خباثت و سیاه دلی؟
با هیچ ترفندی نمیتوانستم باور کنم.
شاید همه این چیزها دروغی بچگانه باشد...
عثمان آمد با لیوانی بزرگ و سرامیکی:
- سارا بیا اینو بخور،یه جوشندست.
اونوقتا که خونه ای بود و خاونواده ای هر وقت دل درد می گرفتیم،مادرم اینو میداد به خوردمون.
همیشه هم جواب میداد،
یه شیشه ازشو تو کمد لباسام دارم.
آخه غذاهای اینجا زیاد بهم نمیسازه.
بخور حالتو بهتر میکنه.
عثمان زیادی مهربان بود و شاید هم زیادی ترسو من از کودکی یاد گرفتم که ترسوها مهربان میشوند
ادامه دارد.......
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_سوم ✍ کنار یک بستنی فروشی ایستاد و با دو ظرف پر از فالو
با تعجب پرسیدم که اینها چیست؟
و او با لبخند پاسخ داد:
- اگه دستتونو بدین،متوجه می شین😊
از رفتارش سر در نمی اوردم.
دستم را به سمتش دراز کردم مچم را به نرمی گرفت و پارچه را به آرامی رویِ ساقِ دستم پوشاند.
این اولین برخورد فیزیکی مان بود و چقدر مردانگی انگشتانش دلچسب، سنجاق میشد به گوشِ حسِ لامسه ام...❤️
با تعجب به ساقِ دستم خیره شدم.
حالا چیزی شبیهِ یک آستینِ کشی رویِ آن را پوشانده بود.
اینکار را در مورد دست دیگر هم تکرار کرد.
به دستانم که حالا توسط این آستین هایِ اضافه و نگین کاری شده؛فقط تا مچشان مشخص بود، نگاه کردم.
- اینا چیه؟
کمی سرش را خاراند:
- والا اسم دقیقشو نمیدونم اما فکر کنم بهش میگن ساق دست...
آستین مانتویم را رویشان کشید و مرتب کرد.
اما دلیل اینکار چه بود؟
- خب به چه درد میخورن؟واسه چی اینارو دستم کردین؟
لبخند بامزه ای روی صورتش نشاند و ابرویی بالا داد:
- آخه آستین های مانتوتون کوتاه بود.
تا دستاتونو یه کوچولو تکون میدادین،ساق تون کاملا مشخص میشد.
متوجه منظورش نمیشدم.
- خب مگه چیه؟
مهربانتر از همیشه پاسخ داد:
- بانوی زیبا حد حجاب گردی صورت و دستها تا مچِ حیفِ که چشمِ هر رهگذری به طلایِ وجودتون بیوفته...
شما نابی.. تاج سری..😇
کدوم پادشاهی تاجشو وسط بازار رها میکنه تا هر کس و ناکسی حظ ببره و کیف کنه؟؟
حالا دلیل آن نگاههایِ پر تشویش را میفهمیدم.
شاید اگر یک سال پیش کسی از #حجاب و حدودش میگفت، سر به تنش نمیگذاشتم.
اما حالا با #عشق سر به اطاعت #خدا فرود می آوردم.💖
راست میگفت،من ارزان نبود که ارزان حراج شوم.
وقتی لبخندم را دید بسته ای دیگر را به سمتم گرفت:
- اینم جائزه ی خنده هایِ دلبرونه تون.🙈
مذهبی ها عاشقانه هایشان بویِ هوس نمیداد.
عطرش مثل نسیمِ دریا خنک بود. خنکه خنک...
بسته را باز کردم.
یک روسریِ زیبا و پر نقش و نگار.
دست در جیبش کرد و سنجاقی زیبا و آویزدار از آن در آورد:
- اینم سنجاقش که وقتی لبنانی می بندین،با این محکمش کنید تا یه وقت باز نشه😁
و این یعنی روسریت را زیبا سرکن شبیه به دخترکانِ عروسِ خاورمیانه...
⏪ #ادامہ_دارد...
بصیـــــــــرت
💝🍃💝 🍃💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_ششم(ادامه) هوسانه از تخت پایین آمدم و به سمت در رفتم:
به سمتش برگشتم، دست به کمر زدمو اخمی ساختگی بر صورتم نشاندم:
- تا حالا اونِ رویِ خانمتونو دیدین یا یه چشمه اشو نشون تون بدم..؟
صدای خنده اش بلد شد و دست بر گونه اش کشید:
- والا هنوز خانممون نشده بودی؛ دو تا چشمه اشو نشونمون دادی دیگه وای به حالِ الان...😂
ولی سارا خانوم خدایی دستتون خیلی سنگینه هااا..
اون روز تو حیاط وقتی زدی زیر گوشم، برق سه فاز از کله ام پرید..😕
اصلا فکرشم نمیکردم، نیم وجب دختر انقدر زور داشته باشه😂😂
سپس با انگشت،اشاره ای به سینه اش کرد این یادگاری تونم که جاش حسابی مونده...
بعد از اون ماجرا، هر وقت تو آینه جایِ کنده کاریتونو میبینم، کلی میخندم
میگم من هی سالم میرم #سوریه و هی سالم برمیگردم، دریغ از یه خط...
اما ببین نیم مثقال جنسِ لطیف چه بلایی سرم آورده آخه...
چنان زَدَتمَ که تا عمر دارم یادم نره😂
چه روزهایِ سختی بود، اما به لطفِ خدا و دوستیِ این مرد، همه اش گذشت.
معجونی از خجالت و خنده به صورتم هجوم آوردند.
هنوز آن سیلی و برش رویِ سینه اش را به خاطر داشت.
به سمت جا نمازم رفتم و کمی عقب تر از سجاده یِ حسام، پهنش کردم:
- بلندشو جنابِ امیرمهدی... بلند شو که ظاهرا زیادم سر به زیر نیستی..
پاشو نمازمونو بخونیم تا این فرشته ها بدبختم نکردن...
با تبسم مقابلم ایستاد و پیشانی ام را بوسید:
- خیالت تخت..😊
از هیچ کدومشون شماره نگرفتم.
تا حوری مثه سارا خانم دارم، اونا به چه کارم میان آخه..؟
چقدر ساده بود سارایِ آلمان نشین، که #عشق را در روابطِ بدونِ مرز با جنس مخالف میدید.
⏪ #ادامہ_دارد...
بصیـــــــــرت
💝🍃💝 🍃💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_هفتم ✍ این بوسه، اولین لمسِ احساسم بود، بدونِ هوس.. بد
با نجوایِ مهربانش کنار گوشهایم که:
( هییس.. خانوومی، انقدر بلند نخند.. صداتو #نا_محرم میشنوه )
وقتی در پارک قدم میزدمو او از جوک هایِ بی مزه ی برادرم میگفت...
و من دلخوش به هر غروب، که نمازم را به عشقِ این جوانِ مذهبی اقتدا کنم.
و او با سلامِ نمازش، عزم رفتن به خانه ی خودشان میکرد و نمیدانست چه بر سرِ دلم می آید وقتی مجبور بودم تا روز بعد ندیدنش را، صبر کنم.
* تک تکِ ثانیه هایی که تو را کم دارم
ساعتم درد؛دلم درد؛جهانم درد است*
گاهی در آینه به خود نگاه میکردم و سرکی به گذشته ام می کشیدم.
این بچه #سید چه به روزِ سارایِ دیروز آورده بود که حالا خدا را در یک نفسی اش میدید؟
سارایِ کافر.. سارایِ بی قید.. سارایِ لجباز،
حالا #حجاب از سر بر نمیداشت و #حیا به خرج میداد در عبور از عابرانِ مذکر...
که حتی قدمهایِ #ریحانه وارِ یک زن حرمت دارد و هر چشمی لایقِ تماشا نیست.
این معجزه ی حسام بود یا جادویِ وجودش؟؟
و #عشق...❤️
قافیه اش، گرچه مشکل است اما؛
خدا اگر که بخواهد
ردیف خواهد شد.
دیگر چیزی به رفتنش نمانده بود و من،بی تاب ندیدنش، پناه می بردم به تسیبحِ فیروزه ای رنگِ پروین..
کاش مادر کمی گذشته اش را رها میکرد و مهرش را آغوشم.
کاش روزه ی سکوتش را به یک لبخند و صدا زدنم افطار میکرد و من از امیرمهدی و دلتنگی هایم برایش انشا میخواندم.
اما دریغ...
مُهرِ قهرش انقدر سنگین بود که خیالِ بی خیالی نداشت...
⏪ #ادامہ_دارد...
#ولنتاین
❓اکبرآقا قراره امسال برام کادوی ولنتاین بگیره؛ همون لباس گلگلی خوشگله که کلی منتظرش بودم. جوونا بهش میگن روز #عشق. دوستپسر و دوستدخترا کلی برای این روز برنامه دارن. میخوام بدونم جشنگرفتن توی روز ولنتاین چه حکمی داره؟
✍️ حاجآقا: والا شوکتخانم چی بگم! از این دوستپسر و دوستدختری که گفتی، معلومه که سرنخ این مراسم به کجا میکشه.
🦋 ببینین! هدیهدادن در #اسلام خیلی سفارش شده؛ اما این کار خوب بهتره در چهارچوب درست انجام بشه. ما در فرهنگ خودمون برای ابراز عشق کلی مناسبت خوب داریم؛ مثل روز ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی(ع). پس چرا باید بریم سراغ افسانهای ساختگی از فرهنگ غلط غربی-مسیحی که بهانهای شده برای ازبینرفتن حرمت ارتباط با نامحرم و ابراز علاقههای نامشروع! کثافت ترویج اینجور فرهنگها، حتی اگه با قصد و غرض نباشه، در آیندهای نهچندان دور دامن همهمون رو میگیره.
👈 به هر حال، نظر مراجع اینه:
📚 آیتالله خامنهای: اگه این کار باعث ترویج فرهنگ باطل غربی یا بهوجوداومدن انحراف در جامعه بشه، جایز نیست و حرامه.
📚 آیتالله مکارم: درصورتیکه از این فرصت برای ابراز عشق و علاقه به نامحرم استفاده بشه، کار حرامیه. در مورد محرم هم، چون یه فرهنگ غربی هست، کار خوبی نیست.
📚 آیتالله صافی: بهطور کلی، برپایی و یا شرکت در چنین جشنهایی که تأیید و ترویج اونهاست، جایز نیست.
📚 آیتالله وحید: این جور مراسمها اگر نشانه و شعار غیر مسلمین باشه یا باطل رو ترویج بده، انجامش حرامه.
📚آیتالله نوری: هر نوع عملی که مسلمونها رو شبیه به کفار کنه، حرامه.
🔺 سایت هدانا، تبیان.