eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
🖤🍃🖤 🍃🖤 🖤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_یکم ✍پرستار که حالا میدانستم اکبر نام دارد به میان حرفش
💐🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ ✍ آن شب در هم آغوشیِ درد و آیات وصل شده به حنجره ی حسام،به خواب رفتم. با بلند شدن زمزمه ی از جایی دور و بیرون از پنجره ی اتاقم،چشم به دوباره دیدن گشودم. آسمان صبح،هنوز هم تاریک بود... و که حسامی با قرآنی در آغوش و سری تکیه زده به صندلی در اوج خواب زدگی، آرامشش را دست و دلبازانه،فخرفروشی میکرد. به صورت خفته در متانتش خیره شدم. تمام شب را روی همان صندلی به خواب رفته بود؟ حالا بزرگ ترین تنفر زندگیم در لباس حسام،دلبری میکرد محض خجالت دادنم. اسلامی که یک عمر آن را کثیف و ترسو و وحشی شناختم،در کالبد این جوان لبخند میزد بر حماقت سارا. زمزمه ی اذانِ صبح در گوشم،طلوعی جدید را متذکر میشد، طلوعی که دهن کجی میکرد. کم شدن یک روز دیگر ازفرصت نفس کشیدن، و چند در قدمی بودنم با مرگ را و من چقدر ته دلم خالی میشد وقتی که ترس مثل آبی یخ زده، سیل وار آوار میکرد ته مانده زندگیم را. آستینِ لباسش را به دست گرفتم و چند تکان کوچک به آن دادم. سراسیمه در جایش نشست. نگاهش کردم. این جوان مسلمان،چرا انقدر خوب بود؟ - نماز صبحه دستی به صورت کشید و نفسی راحت حواله ی دنیا کرد - الان خوبین؟ سوالش بی جواب ماند، سالهاست که مزه ی حال خوب را فراموش کردم. - دیشب اینجا خوابیدین؟ قرآن را روی میز گذاشت: - دیشب حالتون خیلی بد بود، نگرانتون شدیم. منم اینجا انقدر قرآن خوندم، نفهمیدم کی خوابم برد. ممنون که بیدارم کردین @khamenei_shohada