eitaa logo
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
307 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
213 ویدیو
3 فایل
اینجا گروهی از خبیثان خاورمیانه جمع شدند تا خباثت خونت رو اندازه بگیرند😎 امیدوارم آماده تست های خبیثانه باشی❤️‍🔥 . شروع نشر خباثت: 14\5\02 . قیمت ورود به باشگاه: اندکی خباثت!) بدون رحم🔪 خواندن رمان بدون عضویت ممنوع❌ همسایگی و‌ تبادل: @Misaagh_278
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
با اجازه مرد جلویی مرد دوم گفتند: حضرت علی (ع) به فرموده حضرت رسول (ص) که فرمودند من و تو یا علی از
❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥 محمد: میام الان... تماس را قطع کرد. گویا همه مشکلاتش پشت سر هم در حال حل شدن است. به سمت بارگاه قدمی برداشت. همچنان اشک میریخت. به ضریح مطهر رسید و دستانش را به او حلقه زد. آرام و زیر لب زمزمه کرد: بابایی... ممنونم... ممنون که شنیدی صدام رو... ممنون که حواست بهم هست... ممنونم بابایی... بوسه ای به مرقد بابا علی زد. آرام و عقب عقب به سمت درب خروجی حرکت کرد. هنوز از بارگاه دور نشده که تلفنش دوباره زنگ خود. حسن: سلام آقا... محمد: سلام چیزی شده؟... حسن: آقا محل قرار عبدالشعیب و کامران تا حدودی مشخص شد. محمد: کجاست؟... حسن: ایران... اگه اشتباه نکنیم میشه نزدیکیای ده مولا... جاده ای که حامد تصادف کرده بود همان اطراف و به قولی میتواند نشانی از حامد باشد. دستش آرام به سمت پایین آمد. نگاهی به ضریح کرد و گفت: همه چیز داره حل میشه بابا... ممنونم... خیلی مردی بابا... ممنون... سرش را پایین انداخت و دوباره شروع به اشک ریختن کرد. یک و نیم دقیقه گذشت. نتوانست جلوی خود را بگیرد. سرش را بالا آورد و به سمت بارگاه رفت. مرقد را بوسید و تشکر دوباره ای کرد. آرام آرام از حرم خارج شد. * ❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥