هدایت شده از ⚘ کتابستان معرفت ⚘
#نذر_کتاب
قراره دو جلد کتاب #حسین_آقا_یکی_بود هدیه بدیم به دو نفر از عاشقان کتاب و مطالعه...😍🌹❤️
- شرایط:
۱ - عضو کانال فروشگاه در ایتا بشید
https://eitaa.com/ketabestanmarefat
۲ - اسم شریفتون رو در ایتا به آی دی @smh66313 ارسال کنید...
۳ - این پیام رو برای عاشقان کتاب و مطالعه ارسال کنید.
4 - دقت کنید تا ساعت ۲۴ دوشنبه ۱۹ آذر مهلت دارید در این نذر شرکت کنید.
- منتظرتون هستیم
#کتاب
#مطالعه
#کتابستانی_شو
#معتاد_کتاب_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
🔺️انس شهدا با حضرت عباس
برش اول:
🔷️هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه می کرد روضه حضرت عباس بخوانند.
موقع روضه هم که از شدت گریه بی حال می شد و بلندبلند گریه می کرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند می شدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند.
برش دوم:
مداح رسیده بود به اوج روضه. به آنجایی که «امام حسین (ع) آمده بود سر بالین حضرت عباس (ع) با آن فرق شکافته و دست قطع شده و بدن پر از تیر». با سوز می خواند تا اینکه گفت: «وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه. اولین کسی که آمد جلو سکینه خاتون بود. گفت: بابا این عمی العباس؟»
🔶️اینجا که رسید ناله حاجی بلند شد: «آقا تورو خدا دیگه نخون».
آخرش هم همین روضه کار داد دست حاجی. باور ندارید از دست قطع شده حاج قاسم بپرسید.
#سردار_دلها 🥀
@bashohada_313
🔺قول و قرار درگوشی!
▫️پدر شهید:
🔷️اربعین شهادت مهدی بود که پدر یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم، پیش من آمد، خنده کنان دست انداخت گردنم و گفت:«خوشا به سعادتت! پسرت خوب راهی رو رفت». بعد ادامه داد:«سه چهار روز قبل عکس شهید رو توی زیباشهر دیدم. اول تعجب کردم اما بعد یقین پیدا کردم که همون کسی است که پسر من را توی قبر گذاشت».
زمان تدفین پسر شهیدم، یه جوونی گریه کنان من رو به جده مون حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم داد که بذارم اون پسر شهیدم رو توی قبر بذاره من هم بی اختیار قبول کردم.
🔶️ بعد دیدم با یه شور و حال خاصی پسرم رو توی قبر گذاشت و اون رو بوسید و حدود پنج دقیقه توی قبر در گوشی با شهیدم حرف می زد. بعد هم با چهره ای مصمم و راضی از توی قبر بیرون اومد و گفت: «حاج آقا! دعا کن منم شهید بشم!»
شهید مهدی قاضی خانی🥀
#شهادت_طلبی
@bashohada_313
🔺️مگه من مرده ام؟
قرار بود نیروها سه نصف شب سوار تویوتا به منطقه عملیات در نزدیکی #خان_طومان اعزام شوند. مرتضی کریمی گردانش را با «لبیک یا زینب س» حرکت داد. حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و نیروها را وارد خط می کرد، تا چشمش به مجید افتاد، خونش به جوش آمد.
🔶️قرار قبلی هم این بود که هر طوری شده مجید را بپیچانند. می خواستند او را به عنوان نگهبان معطلش کنند و بعد از عملیات به عقب برگردانند. شاید اثر گعده خنده و شوخی دیشب بود که الان مجید در خط مقدم بود؛ همان گعده ای که ناگهان به #مجلس_روضه تبدیل شد و صدای #لبیک_یا_زینب (س) با باران اشکش در هم آمیخت. صدای گریه بچه ها، افراد بیرون اتاق را به تعجب واداشته بود.
حاج مهدی گفت: کی تو را آورده اینجا؟ فقط برو عقب نبینمت.
آرام رفت ته ستون. صدای تیر و لبیک یا زینب (س) بچه ها درهم آمیخته بود. صدای لبیک یا زینب مجید همه را متوجه خودش کرد.
🔷️حاج قاسم گفت: مگر قرار نبود برگرداندت عقب. مجید گفت: از دست حاج مهدی فرار کردم و آمدم. مگر من مرده باشم که این نامردها بخواهند طرف حرم بی بی نگاه چپ کنند.
پیش می رفت و شلیک می کرد. وقتی پشت جان پناهی نشست، تیرهای تکفیری ها به وصال رسانده بودندش.
شهید مجید قربانخانی🌺
#مدافعان_حرم
@bashohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️فدای حضرت زینب
زنم و بچم و همه ی هفت جد و آبادم فدا یک #کاشی_حرم_حضرت_زینب
شهید مصطفی صدر زاده⚘️
#مدافعان_حرم
@bashohada_313
🔺️فدایی
پرسیدند چرا به سوریه میروی؟
جواب داد : برای چه 1400 سال است که داریم روضه میگیریم؟
🔶️برای اینکه به ائمه و شیعیان توهین نشود! برای اینکه اصالت اسلام باید حفظ شود....
کاری که امام حسين علیه السلام در کربلا کرد زنده نگه داشتن دین پیامبر بود و با اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید
🔷️من که هیچ زن و بچه و همه هفت جد و آبادم فدای یه کاشی حرم بی بی زینب س
شهید مصطفی صدر زاده⚘️⚘️⚘️
#مدافعان_حرم
@bashohada_313
🔺شستن سرویس بهداشتی
🔷️در کانکس های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرمانده گروهان برنامه برای مان داشت.
بی سر و صدا بیدارم کرد. با شهید_حسن_رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی ها تا آبی به سر و صورت مان بزنیم و خواب مان بپرد.
🔶️انسانی لاغر با آستین ها و پاچه های بالا آمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی ها، خواب از سرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. حسین علی کف گِل آلود دستشویی ها را برق انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود.
شهید حسین علی عرب اردستانی
#شستن_سرویس_بهداشتی
▫️راوی: حاج حسین یکتا
@bashohada_313
🔺️تغییر
شهید ابراهیم میگفت:
🔶️مطمئن باشید که
کسی با امام حسین رفیق بشود
🔷️تغییر میکنه
شهید ابراهیم هادی⚘️⚘️
@bashohada_313
🔺️ترس
مصطفی وقتی فرمانده
نیروهای فاطمیون توی#سوریه بود ،
یه شب به نیروهاش میگه :
شجاع کسی نیست که نترسہ ؛
🔶️شجاع کسیه که میترسہ و میگہ
خدایا ببین من میترسم ...
🔷️ولی با همین ترس میرم جلو ؛ چون تو
رو دوست دارم و بھت ایمان دارم
شهید مصطفی صدر زاده⚘️
@bashohada_313
🔺سیدحسن پیش ماست!
🔶️وقتی سیدحسن شهید شد، گریه های مادرم قطع نمی شد. بعد از مدتی یکی از همسایه ها خوابی دیده بود.
🔷️می گفت: #امام_زمان (عج) را در خواب دیدم. فرمودند:«به فلانی بگویید چرا این قدر گریه و زاری می کند، حسن آقا پیش ماست و حالش هم خوب است».
از آن به بعد قلب مادرم آرام گرفت و از گریه هایش کم شد.
شهید سید حسن ایزدهی⚘️
@bashohada_313
🔺️روضه
🔶️شهید رئیسی علاقه شدیدی به روضه داشتند
علاقه ایشان به روضه و منبر یکی از ویژگیهای برجسته اش بود.
🔷️حتی الامکان حضور در جلسات هیئت ها و روضه خوانی و منبر رفتن را جزء برنامه های اصلی خود می دانست .
یک جلسه ی روضه هفتگی هم داشت که
گاهی چند نفره برگزار می شد، مثلاً در سفری که در معیت ایشان کربلا مشرف بودم، این روضه هفتگی را با خانواده در صحن حرم حضرت ابوالفضل (ع) بر پا کردند و خودشان روضه خواندند.
شهید سید ابراهیم رئیسی🥀
#خادم_الرضا
#عشق_به_اهلبیت
#شهدای_خدمت
@bashohada_313
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️پسر هایم را دادم تا گریه ات را نبینم
#استوری
#مادر_شهیدان_جوادنیا
#مادر_شهدا
#فداییان_راه_حق
#حضرت_ام_البنین
@bashohada_313