🔺زحمت کشیدم با تصادف نمیرم
◽️راوی: برادر شهید:
می توانم بگویم بیشتر عمرش در تهران توی ماشینش گذشته بود مدام هم پشت فرمان موبایلش زنگ می خورد همه اش هم تماسهای کاری.
🔷️ چند باری به او گفتم پشت فرمان این قدر با تلفن صحبت نکن، ولی نمی شد انگار. با این همه دقت رانندگی اش خوب بود، همیشه #کمربند_ایمنی اش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد.
یکی از هم سنگرهایش می گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم. تا می نشست پشت فرمان کمربندش را می بست.
🔶️یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می بندی؟ اینجا که پلیس نیست.»
گفت: «می دانی! چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم؟».
شهید محمودرضا بیضایی🌺
#سیره_اخلاقی_شهدا
@bashohada_313
🔺عید نوروز شهید سیاهکالی!
عید سال 93 مصادف با ایام فاطمیه بود، به حرمت شهادت حضرت زهرا(س)آجیل و شیرینی نگرفتیم. به مهمان ها میوه و چای می دادیم.
چون کوچک تر بودیم اول ما برای عید دیدنی خانه فامیل رفتیم، از آنجایی که تازه عروس و داماد بودیم همه خاص تحویل می گرفتند و کادو می دادند. اکثر جاها برای اولین بار به بهانه عید خانه فامیل و آشنایان رفتیم و پاگشا شدیم.
از روز سوم عید تماس های موبایل من و حمید شروع شد، اقوام تماس می گرفتند و دنبال آدرس خانه ما برای عید دیدنی بودند.
🔶️حمید از مدت ها قبل پیگیر ساخت یک مسجد در محله پونک بود و کار های بنایی انجام می داد. از روز اول خودش پیگیر ساخت این مسجد شده بود. از اهالی محل، آشنایان و اقوام امضا جمع کرد تا به عنوان درخواست مردمی از مسئولین پیگیر مجوز ساخت مسجد باشد.
درباره انتخاب اسم مسجد بین اهالی محل و رفقای حمید اختلاف نظر بود. یک عده نظرشان مسجد حضرت امیر المؤمنین(ع)بود و تعدادی هم می گفتند بگذاریم مسجد حضرت عباس(ع).
حمید نظرش این بود که اگر خودحضرت عباس(ع) هم بود می گفت مسجد را به نام پدرش بگذاریم. نهایتا اسمش را مسجد حضرت امیر گذاشتند.
🔷️کل تعطیلات عید حمید برای کمک به ساخت مسجد خانه نبود. می خواست از تعطیلات نهایت استفاده را بکند تا کار مسجد پیش برود، برای همین به جز منزل چند نفر از اقوام نزدیک جای خاصی نتوانستیم برویم. تا سیزده بدر حمید درگیر کار مسجد بود.
شهید حمید سیاهکالی مرادی🥀
#روحیه_جهادی
@bashohada_313
🔺شهید بی سر!
🔷️مداح که بود، شاعر هم بود. می گفت: من شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم و امام حسین (ع) بی سر.
وصیت کرده بود مرا در قبری که در کتابخانه مسجد المهدی آماده کرده ام، دفن کنید.
🔶️وقتی قبر را دیدند، فهمیدند که کوچکتر از پیکر ایشان است. وقتی چنازه شهید آمد، دیدند سر ندارد. او برای بدن بی سرش قبر کنده بود. قبر و پیکر چه به هم می آمدند.
شهید شیر علی سلطانی🌺
@bashohada_313
🔺️تولد ائمه
🔷️زمان تولد ائمه علیهمالسلام، همیشه در اتاقش شکلات داشت و به ما تعارف میکرد.
یکبار که شکلات تعارف میکرد، پرسیدم : «استاد به چه مناسبتی؟»
گفت: «تولد #امام_هادی».
با اینکه همه ائمه مقامشان با هم یکسان است و یک نور واحد هستند؛ ولی دانشکده این را رعایت نمیکرد. مثلاً برای تولد حضرت علی علیهالسلام کلی شیرینی و شربت و گل پخش میکرد، ولی برای میلاد بقیه ائمه کاری نمیکرد.
🔶️ دکتر اما میگفت: «اینقدر تنی و ناتنی نکنید. بهعنوان کسی که اعتقاد داره، لااقل شکلات پخش کنید که همه بفهمن تولده» .
شهید مجید شهریاری🥀🥀
#شهدا_و_اهل_بیت
@bashohada_313
🔺️آمین
🔷️سی ام آذر ۱۴۰۰ یکی از طلاب حوزه که در گروه ایتای دورهمی طلاب عضو بود، خبری مبنی بر پیدا شدن پیکر مطهر یکی از شهدای عملیات والفجر یک را ارسال کرد. زیر تصویر پیکر شهید نوشته شده بود «طلبه بسیجی شهید عبدالله پولادوند».
🔶️به محض انتشار این خبر در گروه اولین نفر آرمان این عکس را بازنشر داد و نوشت: «خوش به سعادتش خدا بهترین ها را نصیبش کرده است هم طلبه است هم بسیجی و هم شهید چه چیزی بهتر از این خداوند چنین عاقبتی را نصیب من و هرکس که عاشق شهادت است نماید.» تقریبا همه اعضای گروه زیر متن آرمان نوشتند: «آمین!»
شهید آرمان علی وردی⚘️⚘️⚘️
#شهادت_طلبی
@bashohada_313
وقتی شهید رجایی در زندان بود، افرادی پول هایی می آوردند. اول فکر می کردم که هدیه است و می خواهند ببخشند؛ اما می گفتند که این مبلغ را از آقای رجایی قرض کردند.
یک بار شهید باهنر مبلغی حدود هشتاد هزار تومان آورد که به آقای رجایی بدهکار بودند. این مبلغ را دادم برادر آقای رجایی با آن کار می کرد و سودش را می داد برای مخارج خانه.
شهید رجائی⚘️
@bashohada_313
هدایت شده از ⚘ خاطرات شهدا ⚘
وقتی قرار خواستگاری فاطمه دختر خاله اش شد، راضی بود. هم بازی بچگی هایش بود. میرزا تصمیم گرفته بود که مراسمش ساده باشد. مراسم خانه رضا بی غم؛ شوهر خاله اش بود . میهمان های مجلس، دایی حسین و محمد شقاقی دوست صمیمی اش و خانواده عروس و داماد بودند.
زنها در دو اتاق بودند و مردها در حیاط فرش شده، نشسته بودند.
این ازدواج ساده را خیلی ها نمی پسندیدند.
همان ها که می گفتند “میرزا خرابکار است”، بعد از ازدواجش هم گفتند: “ازدواجش هم مثل مسلمان ها نبود”
شهید محمد بروجردی
@bashohada_313
هدایت شده از ⚘ خاطرات شهدا ⚘
بعدِ شهادت اومد توۍ خوابم گفت؛
اگہ مےخوایید بچه هاتون مثل من بشن
بهشون تاکید کنــید
نماز اول وقت و زیارت عاشورا
هر شب شون ترڪ نشہ . .
شهیـد عباس دانشگر🌱
@bashohada_313
هدایت شده از ⚘ کتابستان معرفت ⚘
سلام
وقتتون بخیر
ضمن عرض تسلیت شهادت حضرت صدیقه ی شهیده فاطمه زهرا علیهاالسلام برنامه داریم به بچه هایی که در عزاداری (شب، روز و شام غریبان) شهادت بی بی جان شرکت میکنن کتاب هدیه بدیم...
شما هم اگه دوس دارین در این نذر سهیم بشین بسم الله...
نذورات خودتون رو به شماره کارت
۵۰۲۲۲۹۱۵۰۸۴۶۸۰۵۳
بنام سیدمهدی حسینی واریز کنید ...
سوالی داشتین به آی دی @smh66313 پیام بدین یا با شماره ۰۹۱۵۵۶۱۱۰۳۵ تماس بگیرید...
بهترین ها نصیبتون
#کتاب_بخوانیم_تا_حال_دنیا_خوب_شود
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
🔺می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم!
▫️مرتضی شادکام:
سال ۱۳۷۲ مدتی بود در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم و آخر شب با دستخالی به مقر برمیگشتیم و حال حرفزدن با همدیگر را نداشتیم. یکی از بچهها نوار روضه #حضرت_زهرا (س) را میگذاشت و عقده دل خالی میکردیم.
🔶️موقع روضه به حضرت زهرا عرض کردم: «یا زهرا! ما به عشق مفقودین اینجاییم، اگر ما را قابل میدانی عنایتی کن شهدا خودی نشان دهند و اگر قابل نمیدانی برگردیم تهران».
فردا صبح وقتی مشغول کار شدیم، ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود، یک بار دیگر روضه حضرت زهرا (س) را خواندیم و با زمزمه نام حضرت مشغول کار شدیم.
🔷️روبروی پاسگاه ۲۷، بند انگشتی نظرم را جلب کرد. آرامآرام خاکهای اطرافش را خالی کردیم، پیکر شهیدی پیدا شد، وقتی به بدن شهید رسیدیم، دیدیم شهیدی دیگر هم کنارش خوابیده و رویشان به سمت همدیگر بود و قمقمهشان آب هم داشت که بهعنوان تبرک خوردیم.
وقتی با صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم، دیدیم پشت پیراهن هر دو نوشته شده بود: «می روم تا انتقام سیلی زهرا رو بگیم
#شهدا_و_حضرت_زهرا♥️
@bashohada_313