eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
388 دنبال‌کننده
19هزار عکس
11.8هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|♥️🕊🌤|•° از همون روز اول میدونستم به کسی دارم دل میبندم...❤ که به چیز باارزش تری دل بسته و...❤ اگه راهی پیدا کنه، واسه رسیدن بهش، نباید مانعش بشم! وعده های خدا رو باور كرده بودم... واسه همين وقتي اومد خواستگاريم🚶💐 نپرسيدم چقدر پول دارے؟💵 مدل ماشينت چيہ؟🚗 به ايمان داشتم و ميدونستم مثل بعضی از بنده هاش... زير حرفش نميزنه❌ بله رو گفتم 💞💍 زندگی تازه ای رو كنار ايّوب شروع كردم😊💕 همه ميدونستن كہ قصد دارم با يه ازدواج كنم💕 يه روز با هم از خيابون رد میشدیم👫 دوستم ما رو با هم ديد... با لحن خاصی تو گوشم گفت:😏 تو كه ميخواستی زن یه جانباز بشے...! چے شد پس...؟! ظاهرش هیچ نشونی از جانبازے نداشت ولے كسی نميدونست... نوک پا تا سرش... یه جای سالم واسش نمونده از ترکشا😔 "ایوب بلندی" اگرچہ جسم سالمے نداشت اما... روح بلندی داشت... هر چی از عمر زندگیمون میگذشت...💕 بيشتر باورم ميشد... كه تو بله گفتن بهش اشتباه نكردم...❤ … کلاسم که تموم شد، دیدمش دم در ایستاده...👨 واسم دست تکون داد...👋❤ اخمام رفت تو هم 😒 بازم اومدی از وضع درسیم بپرسے...؟ مگـه من بچّم...؟!😒 که هر روز میای با استادم حرف میزنے؟ زد زیر خنده و گفت:😄 حالا بیا و خوبی کن. آخه کدوم مردے این قدر به فکر عیالشه؟ که من به فکرتم...؟❤😊 استادم ما رو با هم دید... به هم سلام کردن... از خجـالت سرخ شده بودم☺️ وقتی تو جمع صحبت ميكرد، مدام نگاش به من بود😌 انگار تو اون جمع فقط منم...❤ گفتم:ایّوب... حرف كه ميزنے به بقیه هم نگاه کن... ناراحت ميشن آخہ گفت:چشم خانوم...❤ اما باز فراموش ميكرد... ✍خانم شہلا غیاثوند، همسر شهید ایوب بلندی @bashohadatashahadattt ━━━◈❖🌸✿🌸❖◈━━━
°•|♥️🕊🌤|•° از همون روز اول میدونستم به کسی دارم دل میبندم...❤ که به چیز باارزش تری دل بسته و...❤ اگه راهی پیدا کنه، واسه رسیدن بهش، نباید مانعش بشم! وعده های خدا رو باور كرده بودم... واسه همين وقتي اومد خواستگاريم🚶💐 نپرسيدم چقدر پول دارے؟💵 مدل ماشينت چيہ؟🚗 به ايمان داشتم و ميدونستم مثل بعضی از بنده هاش... زير حرفش نميزنه❌ بله رو گفتم 💞💍 زندگی تازه ای رو كنار ايّوب شروع كردم😊💕 همه ميدونستن كہ قصد دارم با يه ازدواج كنم💕 يه روز با هم از خيابون رد میشدیم👫 دوستم ما رو با هم ديد... با لحن خاصی تو گوشم گفت:😏 تو كه ميخواستی زن یه جانباز بشے...! چے شد پس...؟! ظاهرش هیچ نشونی از جانبازے نداشت ولے كسی نميدونست... نوک پا تا سرش... یه جای سالم واسش نمونده از ترکشا😔 "ایوب بلندی" اگرچہ جسم سالمے نداشت اما... روح بلندی داشت... هر چی از عمر زندگیمون میگذشت...💕 بيشتر باورم ميشد... كه تو بله گفتن بهش اشتباه نكردم...❤ … کلاسم که تموم شد، دیدمش دم در ایستاده...👨 واسم دست تکون داد...👋❤ اخمام رفت تو هم 😒 بازم اومدی از وضع درسیم بپرسے...؟ مگـه من بچّم...؟!😒 که هر روز میای با استادم حرف میزنے؟ زد زیر خنده و گفت:😄 حالا بیا و خوبی کن. آخه کدوم مردے این قدر به فکر عیالشه؟ که من به فکرتم...؟❤😊 استادم ما رو با هم دید... به هم سلام کردن... از خجـالت سرخ شده بودم☺️ وقتی تو جمع صحبت ميكرد، مدام نگاش به من بود😌 انگار تو اون جمع فقط منم...❤ گفتم:ایّوب... حرف كه ميزنے به بقیه هم نگاه کن... ناراحت ميشن آخہ گفت:چشم خانوم...❤ اما باز فراموش ميكرد... ✍خانم شہلا غیاثوند، همسر شهید ایوب بلندی @bashohadatashahadattt ━━━◈❖🌸✿🌸❖◈━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔹مسئول محترم،روسای سه قوا،مسئولین دستگاهها و نهادهای نظارتی بر قوانين عفاف و حجاب،مردم عزیز ایران دفاع مقدس،شهید ماشاءالله دلیلی و مدافع حرم،شهید اکبر ملکشاهی با شما سخن می گوید... 🔻من از خون شهیدان خود نمیگذرم و اصلا مماشات نمیکنم... 🔻میخواهند بیحجابی را برای ما انقلابی ها عادی سازی کنند تا ایران را مثل مالزی و سوریه کنند و برخی مسئولان هم بدشان نمی آید 🔺ما میخواهیم جمهوری اسلامی را به حکومت اسلامی تبدیل کنیم.. @bashohadatashahadattt ❗️ اگر کار به تابستان برسد و مسئولین کاری نکنند ، ما کفن پوش بیرون خواهیم آمد
اگر همسرانِ جوانی که شوهرانشان به میدان‌های نبرد رفته بودند زبان به شکوه باز می‌کردند بابِ شهادت بسته می‌شد... "امام‌خامنه‌ای" https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
🌸🍃🌸 ♡در تلفنم، نام را با عنوان ذخیره کرده بودم. •یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! °به ایشان گفتم:آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق داری که برای من شهید زنده ای. 🪴قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره اش را بگیرم... -وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان " و " ذخیره کرده بود💞 +گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش ترین دارایی ام را به می‌سپارم و می‌روم.🥀 💐آنقدر مرا با انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم. 🔹شام غریبان 《علیه‌السلام》بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا قبولش کند، 🔸من هم وقتی شمع روشن می‌کردم،دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،من نیز به خدمت کنم و منزلم را قرار دهم... 🍃راوی       🕊🌸 https://eitaa.com/bashohadatashahadattt 🌹🍃🌹🍃
سر قبر که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... را از شهید تورجی زاده خواست... 🌷 راوی : ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
✨هروقت حاجی از منطقه  به منزل می‌آمد بعد از اینکه با من  احوالپرسی می کرد با همان به می ایستاد…📿 یک‌روز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن نماز میخوانی؟!🥺 نگاهی کرد و گفت: هروقت تو را می بینم  احساس می کنم باید  دو رکعت نماز شکر بخوانم...😍💞 🎙راوی 🕊 #
💢شهیدی که بعد شهادتش را هم آماده کرده بود... ✍بخشی از مصاحبه : یک روز من داشتم وسایلم را ردیف میکردم که دیدم شهید منوچهر به داخل اتاق دیگری رفت و با یک به داخل اتاق آمد، عکس خودش بود، دیدم دارد گریه میکند، گفتم: «چی شد منوچهر؟!» گفت: «این قاب عکس را برای روز جنازه ام آماده کردم، هر وقت شهید شدم آن را به تابوتم وصل کنید.» انگار میدانست میشود، آن روز وقتی را دیدم به دلم آمد که او شهید میشود.یک جمله را بارها و بارها به من گفته بود، میگفت: «وظیفه شما از وظیفه ای که به گردن من هست است، شما در روز قیامت اجر و پاداشتان از من است.» به او گفتم: «چرا؟» در جوابم گفت: «چون دارید را در راه درست میکنی.» ...🌷🕊