🌷شهید دفاع مقدس سردار صادق ترویجی🌷
(شهیدی که امام زمان عج را میدید)
نام: صادق ترویجی
نام پدر: علی
ولادت: ۱۳۳۳/۶/۳۰(آبادان)
شهادت: ۱۳۶۳/۱/۹(البکر عراق)
وضعیت تاهل: متاهل و صاحب دو فرزند به نام های علی و نازنین
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز امام(ره) و مسئول امور امنیت زمینی،امنیت پرواز در یگان سکادران ضد زیر دریایی
نحوه شهادت:
هنگام عملیات اسکورت رزمی در خلیج فارس توسط موشک دشمن بعثی مورد اصابت قرار گرفت و پیکر پاکش آذین آب های نیلگون خلیج همیشه فارس شد و به فیض عظیم شهادت نایل شد.
سن شهادت: ۳۰ساله
علاقه: پرواز و خلبانی
قسمتی از وصیتنامه شهید:
«در برهه ها و لحظات بسیاری، حضور امام زمان(عج) و کمک های غیبی او را به رزمندگان جبهه اسلام دیده و از نزدیک لمس کرده ام.»
#یادش_باصلوات
(معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما)
📛 غلبه بر شهوت
... و توفیق شهادت🕊🕊
🌷 #شهیداحمدعلینیری
❇️ حضرت علی(علیه السلام):
پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.
🌹شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد.
خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و در اسفند ۱۳۶۴ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به شهادت رسید.
🔻احمدعلی یک عارف واصل بود به طوری که آیتالله حقشناس پس از دفنش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است.
بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت: تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
احمد از عفاف چشم به این مقام رسید …
⭕️دکتر محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند، اما دوباره سوالم را پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت: بنشین تا بهت بگم.
🔻 نفس عمیقی کشید و گفت: یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم:
🤲 «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
🔻 بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند و من هم مشغول آتش درست کردن بودم. خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
🔻من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم:
🤲«یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح)‼️
🔻 وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
🌱 احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»
منبع: کتاب عارفانه« شرح حال شهید احمد علی نیری»
جهت خشنودی امام زمان«عج» این متن را در گروهها و کانالهای مختلف قرار دهیم، إنشاءاللھ انگیزهای باشد برای ترک گناه جوانان و مومنان
🌷🕊🍃
وقتی عشقِ حسین (ع)
در جانت ریشه کرد
دیگر قدرت ماندن نداری
در قافله حسین (ع)
کسی قصدِ ماندن ندارد
همه بار سفر کربلا بستهاند..
سوی حق میروند؛جان نثار میکنند
در ره عشق جان را چه نیاز؟
#شهید_سیدروحالله_عجمیان🥀💔
#شادی_روح_پاکش_صلوات
شهید مهدی نوروزی اهل کرمانشاه معروف به شیر سامرا بود.دی ماه 93ودردفاع ازحرمین عسکریین در سامرا توسط گروهک تروریستی داعش به شهادت رسید.
❤️همسرش در مورد توصیههای شهید نسبت به شرکت در پیاده روی اربعین میگوید: 💫
آقا مهدی همیشه به بنده میگفت که سفر زیارتی امام حسین(ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن!
حتی اگر شده سالی یک مرتبه آن هم در موقع اربعین خود را به کربلا برسان،
حتی اگر شده فرش خانهات را بفروش و مقدمات سفر کربلا را مهیا کن و این سفر را ترک نکن و این شاخصترین سخنی بود که آقا مهدی درباره سفر اربعین به بنده میگفت.
خاطره شیرینی که از آخرین سفر مشترک مان به کربلا در پیادهروی اربعین در یادم مانده است این است که در بخشی از راه باران شروع به باریدن کرد، فرزندمان هم در همان زمان گریه میکرد و غذا میخواست، در آن زمان آقا مهدی پتو بالای سرم گرفت که باران روی سرم نریزد و گفت شما اینجا بنشین و به بچه غذا بده من همانجا نشستم و به آقا هادی غذا دادم.
#شهید_مهدی_نوروزی
#پیاده_روی_اربعین
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🌱گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟
سئوال عجیب و غریبی بود! ولی میدانستم بدون حکمت نیست گفتم: شما فرماندهی نیروی هوایی سپاه هستین سردار.به صندلیاش اشاره کرد گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما میگم
که این جا خبری نیست!
آن وقتها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود.با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم.
سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون کردی ، این برات میمونه؛
از این پستها و درجهها چیزی در نمیاد!
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🏴🌷چه کربلا نرفتهها که کربلایی شدن...
میدونستید #دانشمند_شهید_محسن_فخری_زاده، کربلا نرفته بود؟!
ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن ولی بخاطر محدودیت های امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
یه بار با اصرار زیاد میخواد ببرنش نزدیکترین جا از مرز و میبرن شلمچه و از اونجا زیارت انجام میده.
یه بار هم یکی از اعضای تیم حفاظت، از #حاج_قاسم میخوان که ایشونو به کربلا ببرن که حاج قاسم میگه خیر چون اگه اتفاقی برا فخریزاده بیفته کسی نمیتونه جاشو بگیره...
#اربعین
#شهید_محسن_فخریزاده
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🔷به او گفتند:
چهرهات به ریاست جمهوری
نمیخورد!
گفت:
بله میدانم، امّا به درد نوکری
مردم میخورد.
شهید رجایی، رئیس جمهوری که فقط ۲۸ روز توانست رئیس جمهور باشد اما به عنوان یک الگو شناخته میشود!
۸ شهریور سالروز انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقان کوردل و شهادت مظلومانه شهیدان #رجایی و #باهنر
#شادی_روح_پاکشان_صلوات
محمد جواد نشست کنارِ مادر. آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگیِ شلوارم خیلی زیاد شده ، تویِ مدرسه ...
لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابا فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره...
پدرش میگفت: محمدجواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه...
کاش ما نیز مانند شهید باهنر اینگونه احترام پدر مادرمان را نگه میداشتیم☑️
رجایی رئیس جمهور شده بود باهنر پس از انتخاب به عنوان نخست وزیر توسط شهید رجایی طولی نکشید که این دو یار دیرین و دو مبارز صدیق در ۸ شهریور ۱۳۶۰ با انفجار بمبی💥 توسط عامل سازمان تروریستی منافقین خلق در آتش عشق الهی سوختند و به فیض شهادت نائل شدند🕊️
روحانی
#شهید_دکتر_محمدجواد_باهنر
#شهید_محمدعلی_رجایی
#شادے_روح_پاڪشان_صلوات
📌 "ان شالله هم زیارت هم شهادت..."
🔹 نوشته بود من برنمیگردم مگر با زیارت حسین(ع) یا شهادت!
◇ خوابش را دیدم. با خنده گفت:
مادر دست چپم و دو تا از دندانهایم را در حرم امام حسین جا گذاشتم!
◇ روز بعد رفتم معراج شهدا. با اصرار پیکرش را دیدم، دست چپش قطع شده، زیر لبخند زیبایش هم جای دو دندان خالی بود!
✍ فرازی از وصیت نامه شهید احمد اژدری
🔹 بنام الله پاسدار حرمت خون شهداء
میروم، میروم تا یاری دین خداکنم، میروم تا یاری امام کبیرمان خمینی بت شکن کنم.
◇ میروم تا خون ناچیز خود را به درخت اسلام و آزادگی هدیه کنم، میروم تا به معبود خود رسیده و گناهان خود را پاک کنم. میروم تا فدای هل من ناصرحسین را، لبیک گفته و راه حسین را ادامه دهیم...
🩸#غواص_شهید_احمد_اژدری
● متولد: ۱۳۴۸/۰۶/۲۰_شیراز
● شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۵_شلمچه - کربلای۴
#شهدای_غواص_فارس
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🔹«مرضیه بدیحی»، همسر شهید مدافع حرم: «خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی م
❣صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا ورحمت الله و برکاته بعددعلمه
🕊#شهید_فاطمی_سید_مجتبی_علمدار
.
یکی از رفقای سید مجتبی نقل می کند که:
👈انگشتر عقیقی داشت که خیلی آن را دوست داشت، روزی هنگام استحمام تشت آبی را به شوخی به رویش ریختم
اما او به شدت ناراحت شد چون با ریختن آب انگشتری که خیلی دوستش داشت را آب برد...
ودیگر دستش به انگشترش نمی رسید. 😔
خیلی ناراحت شد
دلیلش را از او پرسیدم؛ گفت همسرش سید است و این انگشتر هدیه همسرش به سید مجتبی بوده است
و دوست نداشته که با گم کردن این انگشتر دل او را بشکند....
مدتی گذشت و روزی کنار هم نشسته بودیم
که ناگهان چشمم به همان انگشتر افتاد که دست سید مجتبی بود
زیرا گوشه ای از این انگشتر از قبل پریده بودو آنرا کاملا میشناختیم
پس مطمئن شدم همان انگشتر است.👌
چشمانم گرد شد و پرسیدم: سید انگشترت را که آب به داخل چاه برده بود
چطور برگشت⁉️
طفره رفت و سعی کرد پاسخ ندهد، اما من او را قسم دادم و از او پرسیدم
پاسخ داد:
به مادرم #حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها متوسل شدم و از ایشان خواستم که مرا شرمنده همسرم نگذارد
صبح که از خواب برخاستم دیدم انگشترم بر روی کتاب مفاتیح ام قرار دارد😭😭😭
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
👈 یک روز با بچه های مسجد رفته بودیم اردوی دماوند. بچه ها که مشغول بازی بودند، یکی از بزرگ ترها کتری
🥀🏴🌹🌴🌹🏴🥀
#شهدا_و_محرم
#عارف_شهید
#احمدعلی_نیری
احمدآقا توسل به اهل بیت علیهم السلام، خصوصاً کشتی_ جات آقااباعبدالله را بهترین وسیله تقرب به پروردگار و محو گناهان می دانست. برای همین به بنده امر میکرد که برای بچه ها مداحی کنم.
در دستنوشته های احمدآقا به این امر بسیار مهم بسیار سفارش شده.
حتی توصیه میکرد که برای ازبین رفتن تاریکی قلب و روح، متوسل به شهید کربلا شوید.
در یکی از متن های جامانده در دفتر خاطرات احمدآقا، در مورد امام حسین علیه السلام آمده :
"روز اربعین وقتی به هیئت رفتم، در خود تاریکی میدیدم. مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شده ام!
اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد، مشاهده کردم که قفس از بین رفت. این هم از کرامات مجلس سیدالشهدا علیه السلام است."
بارها شنیده بودم که میگفت: در مجالس عزای سیدالشهدا، نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهر آقاست. در این مجالس، گویی خود حضرت در کنار در می ایستد و از میهمانان خود پذیرایی میکند.
از دیگر معصومین که احمدآقا زیاد به ایشان متوسل می شد، وجود نازنین صدیقه کبری، حضرت زهرا سلام الله علیها بود. نام مبارک ایشان، همیشه بر زبان احمدآقا جاری بود.
برای من جای تعجب است! بسیاری از شهدای وارسته و سالک الی الله که با شهادت از دنیا رفتند، ارادت قلبی به امّ الأئمه سلام الله علیها داشتند.
احمدآقا در یکی از یادگارهای خود آورده:
خدارا شکر، مقام بالایی نزد امّ الأئمه حضرت زهرا سلام الله علیها دارم.
#صلی_الله_علیک
#یا_اباعبدالله_الحسین_ع
💠 حیف نیست آدم ترس از خدا را ول کند، از دشمن بترسد!!؟
🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا
شهید محمود کاوه
🌱ولادت: ۱۳۴۰/۳/۱ ،مشهد مقدس
🕊شهادت: ۱۳۶۵/۶/۱۱ ،ارتفاعات ۲۵۱۹ منطقه عمومی پیرانشهر - عملیات کربلای ۲
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ا
🌿 #مثل_شهيد_كاوه_باشيم....
🌷در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم: دیشب تیربارچیِ دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه. گفت: بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم. رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم:...
🌷....آهسته گفتم: اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط. جور خاصی پرسید: دیگه چه کاری باید بکنیم؟! گفتم: چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه. گفت: یک کار دیگه هم باید انجام داد. گفتم: چه کاری؟ با حال عجیبی جواب داد: توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم
(راوی: همرزم شهید)
📚 منبع: حکایت فرزندان فاطمه ١، ص ٣٤
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🌷 ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ - شهادت محمودکاوه، فرمانده لشکر ویژه شهدا، اسوه ایمان، تقوی، رشادت و دلاوری
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
شهید صیاد شیرازی در جایی درباره شهید کاوه گفته است:
"یک نوجوان ۱۸ ساله در جبهه کردستان پیدا شده... وقتی در اتاق جنگ شرح عملیات میدهد، آدم مات و مبهوت میماند و سرا پا گوش میشود!".
🌷 شهید محمود کاوه، فرمانده لشگر ویژه شهدا
🔹 از جوانترین فرماندهان لشکر در دوران #دفاع_مقدس
🚩 او فرماندهی یکی از کلیدی ترین یگان های سپاه پاسداران در کردستان و جبهه های غرب ، موسوم به تیپ ویژه شهدا را عهده دار بود.
▫️ نگرش نظامی خارق العاده کاوه ، چنان او را شاخص نمود که در مدت کوتاهی ، تیپ تحت امر وی به لشگر ارتقا پیدا کرد.
▪️شهید حسن آبشناسان میگوید: اگر در دنیا یك چریك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام وجود داشته باشد، همانا محمود كاوه است .
➖ سرانجام اسطوره جنگ های کوهستان، در عملیات کربلای ۲ - منطقه عمومی حاج عمران- بر روی قله 2519 مورد اصابت ترکش گلوله خمپاره قرار گرفت و در سن 25 سالگی به شهادت رسید.
🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿
❇️شیر کوهستان
🟡مهدی خندان فرمانده تیپ عمار
لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) بود.
شهید همت بهخاطر رشادتهایش
به او لقب شیر کوهستان داده بود.🌱
💮زمانی که دره کانیمانگا در محاصره دشمن قرار گرفت و عملیات با مشکل برخورد کرده بود،
🟠تنها راه، شکست خط دشمن بود.
مهدی خندان برای خاموش کردن
دوشکای دشمن از جا برخواست
و با رجزخوانی به سمت دوشکای دشمن حرکت کرد تا مانع آن شود و در نهایت به شهادت رسید.🍀
🌺پیکر این شهید عزیز روی سیمخاردارهای دشمن باقی ماند و ۱۰ سال بعد به لواسان بازگشت.🌸
🌹شهید #مهدی_خندان
۱تیر ۱۳۴۰، ۲۸ آبان ۱۳۶۰، کانیمانگا
آرمیده در گلزار شهدای لواسان🌷
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
💠 حیف نیست آدم ترس از خدا را ول کند، از دشمن بترسد!!؟ 🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا شهید محمود کاو
▪️۱۹ سالگی مربی آموزش نظامی
۲۰ سالگی مسول محافظین بیت امام
۲۱ سالگی مسول عملیات سقز
۲۲ سالگی فرمانده تیپ ویژه سید الشهدا
۲۵ سالگی فرمانده لشگر ویژه سید الشهدا
موفقیت در عملیات های مختلف
۵ بار مجروحیت در طول ۵ سال و در آخر شهادت
#شهیدمحمودکاوه حقیقتی شبیه
افسانه هاست👌
#سالروزشهادت
🥀🌴🌹🏴🌹🌴🥀
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#هادی_ذوالفقاری
در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه ...
روز سوم وقتی خواست از خونه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت....
می گفت: "مثل ارباب همه جا رو مثل دود می دیدم اینقدر حال من بد شد که نمی تونستم روی پای خودم بایستم...."
از اون روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین علیه السلام رو فهمید.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
«ننه مریم» مادری که وقتی خبردار شد
پسرش برای پاکسازی شهر بر اثر انفجار
مهمات شهید شده است. 🥀
این مادر، با قایق وارد شهرشد و سراغ بچههایش را گرفت.
مرتضی شهید شده بود و هنوز قبرستان دست دشمن بود و به ناچار، پسرش را در قبرستان آبادان به خاک سپرد.
سپس به خرمشهر بازگشت و باخبر شد که محمد برای پاکسازی شهر براثر انفجار مهمات شهید شده است.
وقتی به محل حادثه رفت، با بدن قطعه قطعه شده پسرش مواجه شد. 💔
یک پتو آورد و شهید را جمع کرد و همراه با رزمندگان خرمشهری، او را در قبرستان خرمشهر به خاک سپرد و سپس به سمت خانه اش حرکت کرد.
رزمندهها «ننه مریم» را زینب زمان صدا میکردند؛
چرا که در کوران گلوله باران مقاومت کرد و در برابر خبرهای سخت و ناگوار خم به ابرو نیاورد، با وجود داغهایی که دید خرمشهر را ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد... 💔
راوی: حاج قاسم صادقی 💚
شادی روح شهید و مادرش صلوات
#اربعین🏴
#امام_زمان
🔹 همزمان با سالروز عملیات کربلای۳ یادی کنیم از #شهید_غلامرضا_تنها شهیدی که شب عملیات در موج دریا ؛ نماز شبش ترک نشد! نماز میخواند و سجدهاش روی آبهای خلیجفارس بود...
«در عملیات کربلای۳ که به منظور تسخیر اسکلههای نفتی عراق به نامهای البَکر و الامیه انجام میشد، در خلیجفارس دچار مَدِّ شدید آب و امواج متلاطم شده بودیم. من بسیار ترسیده و مُتَحَیِّر بودم اما با این حال ستون غواصانی که داخل آب در حال حرکت بودند را کنترل میکردم. مدتی بعد دیدم که یکی از بچهها سرش را بدون حرکت داخل آب قرار داده است. ترس و نگرانیام بیشتر شد! شانهاش را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کردم با نگرانی و تعجّب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمیخوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول خواندن نماز شب بودم! اطمینان و آرامش این جوان بسیجی زبانم را بند آورده بود. گفتم: اشکالی نداره ادامه بده ؛ التماس دعا...
صبح، روی اسکله الامیه اولین شهید بود که به دیدار معشوق نائل آمد. او کسی نبود جز شهید «غلامرضا تنها» از اصفهان که بعد از شهادتش نام اسکله الامیه را نیز به اسکله شهید «تنها» تغییر دادیم»
📚 منبع: کتاب نماز شهدا صفحه ۱۷
هدایت شده از صوت انقلابی
💠 سلسله روایت هایی زیبا و عاشقانه و حماسی از شهدا در بیان همسرانشان تحت عنوان «نیمه پنهان ماه» در قالب #کتاب_صوتی
✔️فصل اول
✔️فصل دوم
✔️ فصل سوم
❇️ فصل چهارم
🌹شهید اسماعیل صالح پور
🌹شهید احمد کاظمی
🌹شهید اصغر قجاوند
🌹شهید احمد کشوری
🌹شهید آیت الله سعیدی
🌹شهید امر آله عبدی زاده
🌹شهید بهشتی
🌹شهید بهتویی
🌹شهید محمد جواد تندگویان
🌹شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
🇮🇷 زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا از خود شهادت کمتر نیست.(امام خامنه ای)
#شهید
#قهرمانمن
#عزتملی
#هویتملی
┏━━ 🎵 ━┓
🆔 @sot_enghelabi
┗━━ 🎵 ━┛
🗓 ۱۳ شهریور ۱۳۳۳ - ولادت شهید یدالله کلهر ، جانشین لشکر 10 سیدالشهدا(ع) - در دوران فرماندهی سردار علی فضلی
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
متولد: شهریار –روستای باباسلمان
🌷شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۱ -شلمچه، عملیات کربلای ۵
مسئولیت: قائم مقام لشکر ۱۰حضرت سیدالشهدا علیه السلام
💠 مزار: کرج – گلزار شهدای امامزاده محمد (ع)
✍️فرازی از وصیتنامه شهید: برشی از وصیت نامه :خدایا شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادتم، نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شدهام و یا خواسته باشم خود را از دست این سختیها و نابسامانیهای دنیوی خلاص سازم، بلکه میخواهم گناهان زیادی را که انجام دادهام به وسیله رنج کشیدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم به خاطر تو پاک شود.
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
#روزی_که_یدالله_لشگر_۱۰_به_هم_ریخت.
حاج یدالله را خبر کردند که بیاید پای وانت...
حاجی وقتی آمد با پیکر غرق به خون یار دیرینه اش حاج حسین میررضی روبرو شد. غم فراق، همه وجودش را فرا گرفت... آنطرف تر کمی قدم زد تا حزن و اندوه خود را پنهان کند. .... اگر حاج یدالله می شکست لشگر زمین گیر می شد.
... از جمع جدا شد، راه خود را گرفت و رفت پشت خاکریز و درون نفربر
نشست. غم از دست دادن یار نزدیک و صمیمی اش او را بی تاب کرده بود.
عقده های فروخورده اش ترکید و های های زد زیر گریه💦
رفقا و دوستان وقتی حال او را دیدند سعی کردند او را آرام کنند ولی گریه های او قطع نمی شد تا اینکه شهید عبدالله میثمی، روحانی و نماینده امام در قرارگاه خاتم الانبیاء برای آرام کردنش می آید کنار او و در گوشش قدری صحبت میکند. شهید کلهر بلافاصله گریهاش قطع میشود و تبسم میکند😊پس از این که شهید میثمی میرود، دوستان جویای موضوع میشوند. او میگوید که ایشان در گوش من همان حرفی را گفتند که حضرت رسول(ص) بحضرت زهرا (س) فرمودند ... و دیری نپایید که همین موضوع به واقعیت پیوست و در مرحله بعد عملیات کربلا ۵ به خیل شهدا دفاع مقدس پیوست🕊
▫️در مراسم وداع با پیکر شهیدکلهر در اردوگاه کوثر(۱۰کیلومتری سوسنگرد)در آن ساعاتی که شهید کلهر را در حسینیه اردوگاه تشییع میکردند، برای نخستین و آخرین بار، چادرهای اردوگاه مورد هجوم نزدیک به ۲۵ فروند هواپیمای دشمن بعثی قرار گرفت و به برکت خون شهید، باعث شد که هیچ کس در چادرها نباشد، وگرنه تعداد زیادی از رزمندگان بشهادت میرسیدند
کانال #دفاع_مقدس
۱۳ شهریور--سالروز ولادت شهید کلهر--جانشین لشگر۱۰
🌸شهیدی که قرائت #زیارت_عاشورا به نیت او گره گشاست...
مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند. بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت حسین زیارت عاشورا می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود.
مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم نماز و روزه قضا نداشت گفت:
او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را اول وقت می خواند و روزه هایش را می گرفت.
#شهید_حسین_بواس
#خاطرات_شهدا
🌷به یاد جانباز شهید، مجاهد مومن و انقلابی، سردار حاج داود کریمی که پرچم به اهتزاز درآمده از مردانیست که برای این خاک همه چیز گذاشتند و هیچ بر نداشتند. اما در روزگار پرتوقعی و کمکاری، در روزگار هیچ نکردن و هزار خواستن، سخت است محتوای حاج داود کریمی را عرضه کنی که همه وجودش را گذاشت و هیچ بر نداشت.
مبارز سیاسی، قبل از انقلاب، برعلیه رژیم وابسته پهلوی
از اعضای شورای مرکزی سپاه--بعدازپیروزی انقلاب
فرمانده سپاه غرب کشور
فرمانده سپاه تهران
فرمانده عملیات جنوب کشور در زمان آغاز جنگ....
شهادت: ۱۵ شهریور ماه ۱۳۸۳ -- بر اثر عوارض شیمیایی از دوران جنگ تحمیلی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📷👆 سردار گمنام شهید داود کریمی در کنار شهید حسن طهرانی مقدم، بنیانگذار صنعت موشکی کشور
mehr:
🌴 #سید_با_صفا
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
▫️ شهادت : شهریورماه 1366 - سردشت(بلفت)
⚪️ #سید_عبدالله رو از#اردوگاه_قلاجه میشناسم
داشتم از کنار یکی از چادرها رد می شدم
دیدم یه صدای ناله میاد . توجه ام جلب شد، دنبال صدا رفتم و درب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک #گوشی_واکمن به گوششه و با لب های بسته و با تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلک های بسته اش قطره های اشک سرازیره.💦
اول خیال کردم خودش رو به خواب زده .
یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلکهاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد.
خواب خواب بود.
کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد. گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای #قرائت_قرآن با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم و رفتم.
بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از #حسینیه اون رو کنار کشیدم و سر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم
از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من می داد تا اون قرآن رو گوش بدم
#سید_عبدالله یه خورده زبونش می گرفت.
بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود می گفت:
برادر جعفر؟؟؟
من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رفیقم.
من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم : سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر😊
#عملیات_کربلای_2 هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد.
#بچه_های_تخریب توی #سردشت مستقر بودند و مقابل دشمن رو #مین_گذاری می کردند.
یه شب توی سنگر بحث #شهادت شد و هر کسی یه چیزی می گفت..
#سید_عبدالله گفت توی #تخریب شهادت سراغ من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی.
چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت
یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم.
گفتم #سید_عبدالله برگشتی؟؟
گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم
چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : #سید_عبدالله_شهید شده.
و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش می بردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز یرگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود.
#سید_عبدالله_کهندل به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو می کنیم:
به هرکس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما می شد ایکاش🤲
✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی