#خاطره_ای_از_شهید_احمد_مشلب_از_زبان_دوستش_احمد_سلوم
🌷#ما_دوستان شهیداحمد بودیم و متوجه #غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به #جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس #برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد.
او برای ما مثل یک #قلب_تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از #شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود #قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با #خانواده_اش باشد.
احمد همیشه #لبخند روی لبهایش بود و مثل #نور همیشگی بود. همیشه کار و اوقات فراغتش را از هم جدا میکرد و پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما #زنگ میزد
همیشه فوتبال یا با کامپیوتر بازی میکردیم.
از #کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام #حضرت_صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی #خوش_شانس نبودیم...🌷
#به_امید_شفاعت_شهدا
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #وصیتنامه
@bashohda
کانال باشهدا