💮تنها #هدیه_آقامهدی برای من....
در طول ۴ سال زندگی مشترکمان جنگ بود و اصلاً فرصت نبود که خرید کنیم، تنها #هدیهای که آقا مهدی برای من گرفت، یک روسری ژوژت که گوشهاش گلدوزی شده بود، با یک #سجاده از مشهد بود؛ هنوز هم آن را #یادگاری نگه داشتم؛ برای دیدار امام یا سفر مشهد که میرفت، #کتاب میخرید...
* آرزویی که هیچ وقت برآورده نشد...
همیشه از #آقامهدی دور بودم؛ #دلتنگیهایم زیاد بود، همیشه حسرت میخوردم و خواهم خورد که چند روزی در کنار هم باشیم؛ اما وقتی میآمد، فقط چشمهای خسته و لباسهای خاکیاش او را میدیدم...
حتی لحظهای نمیتوانستم فکر کنم که یک روزی آقا مهدی از من دور باشد؛ او جرأت این را نداشت که از #شهادتش حرفی بزند، وقتی حرفی میزد، شروع میکردم به گریه کردن....
#عاشقانههای_شهدا
#شهدا #خاطرات #دفاع_مقدس
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#سیره_شهدا
✍️قبل از عملیات کربلای 5 بود ، بچه ها دور هم جمع بودند ، که یکدفعه سر و صدایی بلند شد !
صدا ، صدای سید باقر بود ،
جوش آورده بود و با یکی از بچه های بسیجی بگو مگو می کرد !
🍀پا در میانی کردیم و قضیه ختم به خیر شد ،
حالا یکی باید میومد و وجدانش رو آرام می کرد ،
به خودش #لعنت می فرستاد که این چه کاری بود کردی؟
فردا کی مرده کی زنده؟ ، چطور می خوای جواب بدی ؟
آخر سر هم تصمیم گرفت بره و اون بسیجی رو پیدا کنه ،
به هرکی میرسید سراغش رو می گرفت ، دیگه داشت کلافه می شد ، که پیداش کرد
بهش گفته بود ،
ما بچه #سیدا زود جوش میاریم و زود پشیمون میشیم.
برادر ، شما ما رو حلال کن
من اشتباه کردم من نفهمیدم.
دست انداخته بود گردنش و بوس و ماچ و طلب حلالیت !
خلاصه از دلش درآورده بود !
فاصله ی راضی کردنش تا #شهادتش یک روز هم نشد....
#شهیدسیدقادر_موسوی
📚ستارگان خاکی
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #کلام_شهدا #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
همیشه با #وضو بود. موقع #شهادتش هم با وضو بود دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت و رو به من گفت: ان شاءالله #آخریش باشه؛
آخریش هم شد....
شهید #محمودرضا_بیضایی
شادی روح شهید صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#ازدواج_به_سبک_شهدا
✍️مسجدکه میرفتم ، چند باری دیدمش...
خیلی ازش خوشم می اومد چون مرد بودن را در اون می دیدم...
برای رسیدن بهش چله گرفتم
ساده زیست بود ، طوریکه خرید عروسی اش فقط یه حلقه ۴۵۰۰ تومنی بود ...
مهریه ام ۱۴ سکه و یه سفر حج بود که یه سال بعد ازدواجمون داد؛
-مي گفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد.
هیچ وقت بهم نمی گفت عاشقتم...
می گفت #خیلی_دوستت_دارم
می گفت اگه عاشقت باشم به زمین می چسبم....
من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون می دیدم که برایش ماندن چقدر سخت است ...برای #شهادتش چله گرفتم چون خیلی دوستش داشتم و می خواستم به آنچه که دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شودهمسر شهید برای رسیدن و ازدواج با مهدی عسگری چله می گیرد ،ده سال بعد برای رسیدن مهدی به خدا چله می گیرد ...
خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات
#شهیدمهدی_عسگری
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
@bashohda
کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌳یكی ازكارهايی که
#هر_روز صبـ☀️ـح به انجام آن مبادرت می كرد
👈خواندن #زيارت_عاشورا بود
و استمرار همين زيارت عاشوراها بهانه ی #شهادتش شد🕊🌷
#شهید_مهدی_مدنی
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
@bashohda
کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطره_ای_از_شهید_احمد_مشلب_از_زبان_دوستش_احمد_سلوم
🌷#ما_دوستان شهیداحمد بودیم و متوجه #غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به #جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس #برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد.
او برای ما مثل یک #قلب_تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از #شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود #قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با #خانواده_اش باشد.
احمد همیشه #لبخند روی لبهایش بود و مثل #نور همیشگی بود. همیشه کار و اوقات فراغتش را از هم جدا میکرد و پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما #زنگ میزد
همیشه فوتبال یا با کامپیوتر بازی میکردیم.
از #کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام #حضرت_صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی #خوش_شانس نبودیم...🌷
#به_امید_شفاعت_شهدا
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #وصیتنامه
@bashohda
کانال باشهدا
برادر و همرزم #شهید، تعریف می کرد :
#بیژن به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام .
مادرمان من تحصیل نکرده ولی علاقه بسیار شدیدی به اهل بیت داشت .
یه روز #بیژن میاد خونه
همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با #حضرت_زهرا_س درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو یا زهرا و گریه می کنه
مادر ادامه میده که #بیژن هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته .
#بیژن شب #شهادتش این و برام تعریف کرد و گفت :
من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با #حضرت_زهرا_س صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم :
« ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ».
#بیژن همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود .
#بیژن هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه .
از سال ۵۹ تا ۶۳ #بیژن همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود .
#شهید_بیژن_خطیبی
متولد : 1337
#شهادت : 1363/12/22
عملیات : #بدر
منطقه : #هورالویزه
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس #وصیتنامه
@bashohda
کانال باشهدا
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#امیر_حاج_امینی
🌴 #شهیدحاج_امینی خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی .
#بیسیم_چی_شهید_پوراحمد
🌹 اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس #شهادتش اینطور معروف بشه.
🌴 هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
🌹 یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
🌴 ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و #دست می کشید به کف #پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو #پیشانیش و می گفت :
#من_خاک_پای_شماهام
🕊 #سالروزشهادت 🌹
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_سلامت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس #وصیتنامه
@bashohda
کانال باشهدا
🌷#سردار_شهید " #مجتبی_قطبی" در پانزدهم شهریور ماه 1340در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی #احمد_بن_موسی_شاهچراغ (ع) چشم به جهان گشود. او از سن شش سالگی با امادگی کامل و با شور و شوقی کودکانه ، قدم به مدرسه گذاشت و پس از سالها تلاش و کوشش، با اخذ مدرک دیپلم به تحصیلات خود پایان داد.
وی پس از پیروزی انقلاب به عضویت #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی شیراز در آمد. و از اولین روزهای جنگ به عنوان #مسئول_طرح و عملیات سپاه در چندین عملیات از جمله عملیات سرنوشت ساز «#خیبر» که به مجروحیت شدید وی از ناحیه دست انجامید شرکت کرد.
وی سرانجام در نوزدهم شهریور 1364 در حالی که فرماندهی گردان حضرت زهرا (س) را به عهده داشت در منطقه حاج عمران به #شهادت رسید.
متن زیر #خاطره_ای از شهید مجتبی قطبی در عملیات خیبر است که حال و هوای او را در زمان #مجروحیتش بیان می کند:🌷
🍃(#در_میان_فرشتگان)
🌷در عملیات خیبر از ناحیه دست به شدت مجروح شده بود، تا حدی که هم رزمانش یقین پیدا کردند که مجتبی هم از میانشان پر کشیده است.
خبر #شهادتش دهان به دهان در لشکر پیچیده بود و یک لشکر غم بر انگیخته بود. بعدها خودش جریان مجروحیت را این گونه تعریف می کرد:
"وقتی ترکش به دستم خورد، چیزی متوجه نشدم. اما بعد از مدتی احساس سبکی و همچون پَر از آسمان بالا رفتم. در آسمان تمام دوستان شهیدم با لباسهای سفید، همچون #فرشتگان من را احاطه کرده بودند. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اما شادی ام خیلی دوام نیاورد. ناگهان مثل اینکه از ارتفاع سقوط کنم به زمین افتادم و خود را روی تخت #بیمارستان دیدم."🌷
#شهدا #دفاع_مقدس
@bashohda