eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
678 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
ربیع قصیر،در کرد اما تمام جهیزیه همسرش را از خرید و پول بار هواپیما برای انتقال به لبنان راهم داد تا پول در شیعه بگردد، قابل توجه... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - ملک وجود غرق در اندوه و در عزاست - سید مهدی میرداماد.mp3
5.43M
🔳 (ص) 🌴ملک وجود غرق در اندوه و در عزاست 🌴آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست 🎤 👌بسیار دلنشین 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🔰پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه، زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو، اما فرار می ڪرد... 🔰پیر زن داد می زد میگفت: نرو... میڪشنت... بدبختت میڪنن... وایسا خانوم میگه نرو اما اونجا ڪه یاد نیست قرار نه فرار باید ڪرد... 🔰بعد یڪ روز آوارگی خودش و رسوند آخه اهل روستا بود، شهر رو بلد نبود. اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی ڪرد، بازداشتش ڪردند. سرباز و آوردن جلو فرمانده... 🔰فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد... عبدالحسین فقط نگاه ڪرد بهش گفت باید برگردی خونه، خانومو ڪنی، خانوم امر بر تو هست... هر چی ڪه خانوم گفت: باید بگی چشم 🔰عبدالحسین گفت: نه، هر چی گفت بگم چشم. من تو اون خونه برنمیگردم. تو اون خونه یه زن نامحرم هست. تو اون خونه یه زنی هست ڪه و رو رعایت نمیڪنه... 🔰فرمانده گفت: حالا ڪه نمیری باید صبح تا شب، شب تا صبح دستشویی های رو بشوری... (دستشوییای ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...) 🔰شبانه روز تنهایی دستشوییا رو میشست. بعد ده، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیڪار میڪنه. صدای رو شنیدم... داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست. 🔰نزدیڪ تر رفتم دیدم داره گریه میڪنه. گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میڪنه یه چیزیم زیر لب میگه... 👈هی میگفت: دستشویی میشوروم، ڪثافتا رو میشوروم، اما " رو ... "👆 روایتی از زندگی 🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
✨خدايا ! اگر مي‌دانستم با مرگ من يڪ دختر در دامان حجاب مے‌رود، حاضربودم هزاران بار بميـرم ! تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند ... شهید_برونسی 🍃🥀🍃🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد پناهیان : ✅مسئولین سیاسی ما، مدیران ما ،مدیران میانی و کلان ما مانند شهید برونسی نیستند. 🔺چون وقتی که رفت برای خانومش که داشت وضع حمل میکرد قابله بیاره، اونقدر درگیر کار شد یادش رفت! دیگه آدم خانومش رو پای زا فراموش میکنه؟ بعد فرداش یادش اومد، برگشت خونه گفت: ببخشید من درگیر شدم. 🔻دید همه خوشحالن! بهش گفتن اتفاقا قابله ای که فرستادی خیلیم خوب بود، دیروز تا تو رفتی یه خانومی اومد گفت من همون قابله ای ام که آقای برونسی منو فرستاده! اومد هیچیم از ما نگرفت، خیلیم خوب وظایفشو انجام داد ✔️خدا کار برونسی رو راه میندازه... ✍🏻 🌺
💢سردار شهید عبدالحسین برونسی💢 🔴رفتار شهید با فرزندانش ♦️شهید به نماز و قرآن بسیار اهمیت می‌دادند. آن زمان یادم هست هفت سال داشتم. ما را تشویق می‌کرد به نماز. وقتی که را یاد می‌گرفتیم پاداش می‌داد. مرتبه آخری که خواستند بروند بچه‌ها را جمع کردند که خداحافظی کنند. به من هم گفت:«من با تو قرآن کار کردم بروم برگردم، اگر نماز وقرآن را خوب یاد گرفته باشی، پیش من یک داری»، گفتم:«شما زود برگرد چشم»، من هم تلاش کردم قرآن و نماز را خوب یاد بگیرم، اما این آخرین دیدار ما بود. ♦️زمان‌هایی که خانه بودند بسیار با ما بازی و سرگرم‌مان می‌کردند. برخورد پدر بسیار خوب بود، بسیار هم مهربان بودند. هر وقت خطا می‌کردیم می‌گفت که اشکال ندارد، وقتی نمره کمی می‌گرفتیم، می‌گفت: «ان‌شاء‌الله بهتر می‌شوید.» در مدت حیات پدر از او پرخاشگری ندیدیم. تبعیضی هم بین بچه‌ها قائل نمی‌شد.
کرامات شهدا..... 💠درخواست شهادت💠 توی خواب داشت گریه می کرد، بلند وبا هق هق. حرف هم می زد. رفتم بالای سرش. کم کم فهمیدم دارد با حضرت صدیقه سلام الله علیها راز ونیاز می کند. اسم دوست های شهیدش را می بُرد. به سینه می زد و با ناله می گفت: «اونا همه رفتند مادرجان! پس کی نوبت من می شه؟» سر وصداش هر لحظه بیشتر می شد. ترسیدم در وهمسایه را هم بیدار کند. چند بار اسمش را بلند گفتم تا از خواب پرید. صورتش خیس اشک بود. چند لحظه ای طول کشید تا به خودش آمد. گفت: «چرا بیدارم کردی؟» گفتم: «شما آن قدر بلند گریه می کردی وحرف می زدی که صدات تا چند تا خونه اون ور تر هم می رفت.» مثل کسی که گنج بزرگی را از دست داده باشد با ناله گفت: « من داشتم با خود بی بی درد دل می کردم؛ آخه چرا بیدارم کردی؟» به نقل از همسر شهید برونسی» یافاطمه الزهرا (س)😭 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @,baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 💠 راز توفیق یک فرمانده 🌙 نیمه‌های شب، نفر اول بود که به مسجد می‌آمد. نماز شبش را در مسجد گردان می‌خواند. ⭐️ همین عمل خالصانۀ فرمانده گردان بود که نیروهایش را نمازشب‌خوان کرد؛ به‌طوری‌که گردان او به گردان مخلصان مشهور شد. نیروها از فرمانده‌شان می‌آموختند چگونه باید خود را به خدای خویش نزدیک کنند. 🌙 بعد از آموزش‌های سخت شبانه، بچه‌ها به نماز شب می‌ایستادند. کسی نبود که نماز شب نخواند. ⭐️ یک شب قبل از اذان صبح در مسجد بودم. مسئول تبلیغات آمد که ضبط را روشن کند تا و اذان پخش شود. اشتباهی چراغ مسجد را روشن کرد. حاج بعد از سختی‌های آموزش شبانه که طاقت همه را ربوده بود، در گوشه‌ مسجد به نماز ایستاده بود. 📚 نماز، ولایت، والدین؛ مرتضی سرهنگی؛ ص۳۸. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊