eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
677 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... هستیم!! 🌷حدود نیم ساعتی با گریزهای بیست متری، خودمان را عقب می‌کشیدیم. نیروهای پشت سرمان که هم راه فرمانده گروهان بودند، کم کم از تیررس خارج می‌شدند. این که بچه‌ها را سالم به عقب کشاندیم، خودش یک جور موفقیت بود. حرکت هول‌آور شنی تانک‌ها از سه طرف، زمین را زیر پایمان می‌لرزاند. ما باید همه حواسمان را متوجه مقابل‌مان می‌کردیم. همینطور که داشتم عقب می‌آمدم، دیدم یک نفر به زانو روی خاک نشسته و حرکت نمی‌کند. با تعجب نگاهش کردم. زل زده بود به من. رفتم جلو؛ می شناختمش؛ رزمنده‌ ای بود به نام «مرتضی آوری». 🌷گفتم: چی شده؟ می‌لرزید و و دستش را چسبانده بود به گردنش. از میان انگشتانش خون می‌چکید. با تمنایی خاص گفت: گردنم تیر خورده و نمی‌توانم حرکت کنم. یک‌جور شرم در نگاهش بود. گفت: هم خیلی درد دارم و هم رمق راه رفتن ندارم. تیربار درست خورده بود داخل گردنش. چفیه‌اش را انداختم دور گردنش و تکه‌ای از آن را پاره کردم و گذاشتم روی زخم و محکم بستم. گفتم: هیچ غصه نخور. گفت: من را از کجا می‌شناسی؟ گفتم: مگر می‌شود هم رزمم را نشناسم مرد؟ اصلاً چطور شد که تو تنها ماندی؟ فرمانده و بچه‌ها را ندیدی؟ 🌷گفت: من گم شدم و دور خودم می‌چرخم. نمی‌دانم کجا هستم و از بچه‌ها جا ماندم. نمی‌خواهم دردسرتان باشم. شما بروید و فقط بگویید راه از کدام طرف است؛ من خودم را هر طور شده می‌رسانم. گفتم: اصلاً ناراحت نباش آقا مرتضی. اگر قرار باشد اسیر و شهید بشویم، با هم و اگر بناست رها بشویم هم با هم. دست‌هایش را محکم گرفتم، دلش قرص شد. گفتم: بسیجی امام، رفیقش را در معبر که جا نمی‌گذارد. آقا مرتضی! من اگر شده تو را روی کولم ببرم، می‌برم. اشک از گوشه چشمانش جاری شد. زخمی بود و تنها مانده بود وسط معرکه‌ی جنگ. 🌷تیربار را برداشتم و لاک پشتی حرکت کردم. مرتضی به شدت می‌لرزید و نای راه رفتن نداشت. خون زیادی ازش رفته بود. تشنه بود، اما آبی نداشتیم. من و علی‌رضا هم تشنه بودیم. زیر لب چیزهایی گفت. برگشتم و سرش را بوسیدم و گفتم: اصلاً نگران نباش؛ من اگر شهید یا اسیر شوم، نمی‌گذارم تو تنها باشی، غصه نخور. دیگر داریم می‌رسیم. تیربار سنگینی می‌کرد، اما با حس این که هم رزمم را نجات می‌دهم سبک شده بود. ذره ذره راه می‌رفتیم، تا این که توی کانال رسیدیم به بچه‌ها. سر یک سه راهی منتظرمان بودند؛ به دلم افتاد که اینجا ایستگاه آخر است. 🌷بچه‌ها همه تشنه خسته و سرگردان، زیر آفتاب سوزان خرداد ماه، ایستاده بودند. از نگاه بچه‌ها فهمیدم که آخر دنیا این‌جاست. یک جور غربت و غریبانگی ته وجود همه موج می‌زد. سنگینی تیربار، خستگی جنگ، بی خوابی دیشب، کلافه و سردرگمم کرده بود. من که افتادم، علی‌رضا شیرویه هم روی زمین دراز کشید. مرتضی بی رمق و ناامید تکیه داد به دیوار کانال؛ گیج بود. گفتم: شرمنده‌ام مرتضی. دیگر دست من به جایی بند نیست. می‌بینی که همه گیر افتاده‌اند. شده صحرای محشر. همه راه‌ها بسته است. با نگاهم به او فهماندم که دیگر کاری از من ساخته نیست. راوی: جانباز آزاده رسول کریم آبادی 🕊🕊🕊🕊🕊 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
میهمانی یار دلها .mp3
6.82M
💫بسم الله الرحمن الرحیم 💫 🌸ریشه ی تمام خیرات ماه شعبان ☘️شاخه های درخت طوبی در ماه شعبان به دنیا نزدیک می شود اعمال و برکات این ماه 🌸بهترین اعمال ماه شعبان صدقه و استغفار ✅خداوندصدقه ی ماه شعبان را پرورش می دهد ودر قیامت مثل کوه احدبه انسان برمی گردد 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم الشریف و اهلک اعدائهم اجمعین 🌸 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*شهیدی که پیکرش را آب بُرد*🥀 *شهید مهدی باکری*🌹 تاریخ تولد: ۱۲ / ۱ / ۱۳۳۳ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۲ / ۱۳۶۳ محل تولد: میاندوآب محل شهادت: دجله در قسمتی از وصیت نامه اش نوشته بود: *خدایا از تو میخواهم وقتی کشته میشوم جسدم پیدا نشود تا من یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم*🌷این فرمانده در عملیات بدر *در ۲۵ اسفند ۶۳* بر اثر *اصابت گلوله مستقیم*🖤 ندای حق را لبیک گفت🕊️ هنگامی که پیکرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند *قایق حامل پیکر او مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت🖤 پیکرش افتاد توی دجله و آب با خودش برد* و به آرزویش رسید🕊️ *مفقودالجسد* *سردار شهید مهدی باکری* *شادی روحش صلوات*💙🌹 🕊🕊🕊🕊🕊 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - تولد تولد تولدت مبارک - نریمانی.mp3
7.59M
🌸 (ع) 💐تولد تولد تولدت مبارک 💐تولد دوباره ی زندگیم 🎤 👏 👌فوق زیبا 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. کاش اندکی، مثل شما قلب هامان تحت تسخیر بود! تا گام هایمان اینگونه زمین نشود! سلام صبحتون شهدایی 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
قبل از عملیات میمک بود ، ‌ دلم آرام نداشت ، عبد الحسین انگار فهمیده بود ، بدون مقدمه گفت : " من با تمام وجود به آیه ی ‌ ‌' و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی '‌ اعتقاد دارم ، تو عملیات ها یقین دارم که خداست که تیر ها رو به اهداف مینشونه .. "‌ ‌ ‌داشتم نگاش می کردم ، پرسید : " قرآن داری تو جیبت .. ؟ " یه قرآن جیبی داشتم ، گفتم : " آره " گفت : " برای اینکه حرفم بهت ثابت بشه همین الان قرآنتو در بیار و باز کن ، اگر این آیه نیومد .. ! " قرآن رو در آوردم ،‌ ‌ بسم الله گفتم و بازش کردم ‌ ' و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ' ‌ دلم آرام شد .. ‌ « » 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا