eitaa logo
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) پردیس خواهران
66 دنبال‌کننده
46 عکس
2 ویدیو
0 فایل
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) پردیس خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 آدرس امام زمان (عج) 🌷علامه حسن زده آملی چه زیبا آدرس امام زمان (عج) را داده اند: از علامه پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟ 🌷ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است... که می‌فرماید: "فی ‌مقعد صدق عند ملیک مقتدر" هر جا که صدق و درستی باشد،هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند.🌷 🍃 @basij_isuw 🌹🍃
⭕️چه اتفاقی افتاده؟؟؟ اول از همه آخرشو بگم داستان از اونجا شروع شد که حس کردند کلید حل مشکلات کشورمون یه باره افتاده تو آمریکا و اروپا...! حالا اونها چی داشتن که اینها دنبالش بودن؟؟ قدرت اقتصادی! از کجا؟ از دو راه... یکی اینکه به اندازه کافی از کشورهای بدبختی مثل ایران زمان پهلوی دزدیده بودن و الانم از جاهای دیگه میدزدن دوم اینکه از داخل خودشونو قوی کرده بودن... با قدرت اقتصادیشون چی کار میکردن؟؟ تحریم اقتصادی!! چرا؟؟ چونکه خوششون نمی اومد یکی مثل ایران سر بلند کنه و بگه من عبد ذلیل تو نیستم... چون کله شون باد داره و دلشون میخواد تو نوکر باشی... میخوان هر وقت خواستن خونتو بمکن... 👈معادله ساده ست نه؟! اما به نظر میاد هر کسی اینو نمیفهمه! نفهمیدن که دشمن دنبال نفع و سود تو نیست نفهمیدن و به لبخندش دل خوش کردن شد برجام!😈 هدف چی بود؟؟ رفع تحریمها.... مردم ایران یادتون میاد ؟؟؟ گفتن از فردا تحریمها برداشته میشه و دشمن عزیز ما آمریکا مشکلاتمون رو حل میکنه!!! خب... ما که در هر چی باید رو تخته کردیم و سیمان هم ریختیم روش پنج سال از بهترین لحظه های کشور رو در حالت تعلیق نگه داشتند و سرمایه هامون رو سوزوندن و به کل غافل شدن از تقویت اقتصاد داخلی... از جوان ایرانی... بماند که چقدر کارگاه تعطیل شد و چرخ اقتصاد خیلی ها خوابید... در مستی و جشن برجام بودیم و آواز ”خر برفت” را سر دادیم!! 👈یه طرف آمریکاست و تحریمهاش یه طرف اروپاست (بخون پیاده نظام آمریکا) و نقش بازی کردنهاش خب بحمدلله همین مدتی پیش آمریکا تف انداخت رو برجام و قاه قاه به ریش ما خندید و در حالی که هیچ منعی براش تعریف نشده بود تحریم هایی که هیچ وقت برنداشته بود رو دوباره امضا کرد و احتمالا در همون حین زبونش رو هم برای ایران در آورد. 👈اما!! اروپا چرا بره بیرون؟؟ وقتی میشه هم ایران رو توسط اروپا در حالت تعلیق فعالیتهای هسته ای و تعلیق اقتصادی نگه داشت هم تحریمها رو اعمال مستقیم کرد؟! هر چی بیشتر ایران رو لنگ در هوا نگه دارن خب بیشتر صدمه اقتصادی خواهد خورد!! حالا اروپا برای اینکه نقشش رو تو این فیلم نامه خوب اجرا کنه نیاز داره به یک ابزار دیگه... مسلما او راهی برای برجام موشکی و منطقه ای به صورت مستقیم پیدا نکرده اما میتونه بگه: تا FATF تصویب نشه ما هم عملیات مالی و بانکی انجام نمیدیم!! ❌حالا این FATF چی هست؟ به ظاهر یه گروه اقدامات مالی هست که در اصل برای مبارزه با پولشویی تشکیل شده بوده بعد نشستن فکر کردن اینم به لوایحش اضافه کردن: مبارزه با تامین مالی تروریسم...! فکرنکنید اسراییل کودک کش غاصب وحشی تروریسته ها!! نه... اسراییل و عربستان از ناظران فتف اند! حزب ا... لبنان تروریسته... توی وزارت خزانه داری آمریکا (SDN) لیست بلند بالایی از مراکز نظامی ما و سپاه و حتی صداسیمای ما جزو تروریستن... شما طبق این لایحه موظفی تامین مالی اینها رو قطع کنی...!! چی شد ؟!! ● اگر میخواین آمریکا باهاتون راه بیاد کاری که ما میگیم رو بکنید --> محدود کردن فعالیتهای هسته ای ایران --> رکود اقتصادی ایران --> لغو نشدن حتی یک تحریم--> خروج آمریکا! ● اگر میخواین اروپا باهاتون راه بیاد کاری که میگه رو بکنید --> تصویب FATF --> خودتحریمی ایران --> شفاف شدن تراکنشهای مالی ایران برای دشمن--> خروج همه شرکتهای اروپایی و... خروج اروپا...؟؟؟ راستی مگه ما خودمون قانون مبارزه با پولشویی نداریم؟؟ چرا داریم...!😏 پس دوباره برو از اول بخون ببین چه اتفاقی افتاده! ❇️ فقط همین که هرچی بیشتر عقب نشینی کنی بیشتر بهت حمله میکنه..! 🌱 🍃 @basij_isuw 🌹🍃
خودت را به دست حوادث و جریانها نسپار چون خدا تو را آفریده است تا به وجود آورنده جریانها باشی نه تسلیم شونده در برابر جریانها. #شهید_بهشتی #به_مناسبت_سالروزشهادت_شهدای_هفتم_تیر @basij_isuw 🍃 🌹🍃
شهید بهشتی و شهید دیالمه هردو مظلوم بودند هردو فراتراززمان فکرمیکردند و سخن میگفتند و هردو درعین مظلومیت و تحمل تهمت ها و تخریب ها به شهادت رسیدند اما شهید بهشتی بعد از شهادتش شناخته شد و شهید دیالمه بعد از شهادتش هم به غربت رفت. #به_مناسبت_سالروزشهادت_شهدای_هفتم_تیر @basij_isuw 🍃 🌹🍃
#سلام_آقا خواب دیدم آمدى؛ خواب مرا تعبیر کن تو بیا و قصه این انتظار را تفسیر کن 🍃🌼اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج🌼🍃 @basij_isuw
همه ی شعرها پر از قافیه و ردیف من آن مصرع بی قافیه این فرجک القریب #سلام_آقا✋ https://ble.im/basij_isuw https://sapp.ir/basij_isuw https://eitaa.com/Basij_Isuw
میلاد با سعادت حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) دخت گران‌قدر حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) و روز دختر تبریک و تهنیت باد💐 🍃 @basij_isuw 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهو که نیستیم یقیناً کبوتریم 🕊 تولیت قبیله ی موسی بن جعفریم #دهه_کرامت 🎈 #روز_دختر 😍 https://ble.im/basij_isuw https://sapp.ir/basij_isuw https://eitaa.com/Basij_Isuw
📌‌جای فکر داره که چرا امام زمان (عج) فرمودند اگر به اندازه یک لیوان آب تشنه ظهور بودند، می آمدیم! ‌ چرا نفرمودند "مردم دنیا"؟ چرا نفرمودند "مسلمانان"؟! ‌ اگه کلید ظهور دست ما شیعه هاست، چرا پس گناه میکنیم ؟⁉️ ‌ گناه که شاخ و دم نداره. برید گناهان کبیره رو بخونید 📖 ‌ اونوقت جای وحشتناکش اینجاست که برچسب و شیعه رومونه 🌹 مهدیِ صاحب الزمان (عج): ‌چیزى، ما را از شیعیان محبوس[و دور] نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندى که از آنها به ما مى رسد. اگر خداوند به شیعیان ما توفیق همدلى در وفاى به عهدى که بر ایشان است، عنایت می فرمود، توفیق دیدار ما براى ایشان به تأخیر نمى افتاد و در سعادتِ دیدار ما با معرفتى شایسته و درست تسریع مى شد. ‌ الزام الناصب، ج ۲، ص ۴۶۷ ‌ تعجیل‌در ظهور صاحب_الزمان (عج) گناه نکنیم https://ble.im/basij_isuw https://sapp.ir/basij_isuw https://eitaa.com/Basij_Isuw
دوباره مى آيم روبه روىِ گنبدِ آبى رنگ مى ايستم... دوباره مى آيم و دخيل ميبندم... و مثل هر بار شما كريمانه تر نگاهم ميكنيد... و اين رسم خاندانِ شماست... #دهه_کرامت🎈 #ولادت_صالح_ابن_موسی https://ble.im/basij_isuw https://sapp.ir/basij_isuw https://eitaa.com/Basij_Isuw
💡بسیج دانشجویی شما را به مرور خاطراتی از جنس دعوت میکند. کتابچه مجازی را روزهای زوج در همین کانال دنبال کنید...😉 📚 @basij_isuw
💸🛢 🛢 🔐 FATF یا اقتصاد مقاومتی ؟؟؟ از مشکلات ازدواج نبود اشتغال و تعطیلی کارخونه هاست که علل خارجی و داخلی داره ■علل خارجی : تحریم ها سازوکار تحریم ها بر اساس دلار است تحریم بانکی یعنی بانکهای دیگر با دستور امریکا در صورت تبادل ارزی با بانکهای ایرانی جریمه میشن(*) راه های عبور از این شرایط: ●تحمل و فشار به قشر ضعیف... نه! ●مذاکره و بسته ی برجامی... ؟ ●تقویت داخلی و بسته اقتصاد مقاومتی... ؟ ■بسته برجامی: تفکر توسعه ی وابسته... یعنی کشور من واگنه و کشورهای مستکبر لوکوموتیو که اونا میتونن من رو بکشن جلو🚂 اقدام آنها: شرط گذاری برای همکاری با "هدف حذف مولفه های قدرت ایران" شرط اول--> هسته ای --> برجام🗝 عاقبت برجام --> ضرر + خروج امریکا + ماندن اروپا پسا پسا برجام❗️ کارکرد خروج امریکا: بازگرداندن تحریمهای ثانویه و تحریم های بانکی (*) کارکرد ماندن اروپا: دست بسته ماندن ایران در هسته ای + شرط اروپا برای همکاری بانکی ●●●●●》[[ FATF ]] ■فتف ❗️ توضیح مختصری از فتف(که میدانید) پیامدهای فتف به تفکیک دو لایحه اصلی مبارزه با پولشویی + مبارزه با تامین تروریسم مصداقهای تروریسم از نظر آنها عدم اعتبار حقوقی حق شرط برای ایران و سازوکار خودتحریمی و تحریم بانکها و مراکز و افراد توسط بانک مرکزی فروختن اطلاعات مردم به دشمن ✴️ نتیجه گیری: در صورت تصویب فتف هم اروپا با بانکهای ما تبادلات نخواهد کرد! چرا که تحریمهای امریکا بر ایران پابرجاست و اروپا باید جریمه های سنگین برای همکاری با ایران بدهد! پس همکاری نمیکند بنابراین هم از بیرون تحریمیم هم از داخل خودمان را تحریم کردیم ❌ پس نه رفع آن!!!❌ ■بسته اقتصاد مقاومتی: در همه کشورهای پیشرفته هست تقویت داخل خرید تولید ایرانی رفع موانع اقتصاد مقاومتی از جمله اسراف و توهم فقر حذف دلار از قرار دادها و بستن قراردادهای دوجانبه☆ ..... و نقش زن در اقتصاد مقاومتی 🖋معاونت سیاسی بسیج 💸 🛢💸 @basij_isuw
متن تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب گلستان یازدهم: این روایتی شورانگیز از زندگی... 😉 🌱ـــتان یازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم 1⃣فصل اول: خاطراتم فیلم می شود! داشتیم از جلوی بیمارستان بوعلی می گذشتیم، گفتم: علی آقا، تا چند ماه دیگه بچه مون اینجا به دنیا میاد. با تعجب پرسید: اینجا؟! گفتم: خب، آخه اینجا بیمارستان خصوصیه؛ بهترینبیمارستان همدانه. علی آقا سرعت ماشینو کم کرد و گفت: نه، ما بیمارستانی میریم که مستضعفین میرن. اینجا مال پولداراست. همه کس وُسعش نمیرسه بیاد اینجا. توی ماه هشتم بارداری بودم و حالم اصلاً خوب نبود. عصر پنجشنبه دهم دی ماه 1366 بود. وقت و بی وقت درد می آمد به سراغم. وصیّت علی آقا را به همه گفته بودم. آن روزها خانه مادرشوهرم پُر از مهمان بود و دوروبَرِمان شلوغ. مادر هم آنجا بود. تا گفتم حالم خوب نیست، ماشین گرفت و به بیمارستان فاطمیه، که بیمارستانی دولتی بود، رفتیم. همین که وارد بیمارستان شدیم، خبر مثل بمب همه جا صدا کرد: بچه شهید چیت سازیان داره به دنیا میاد! کارکنان بیمارستان به هول و ولا افتاده بودند. دور و بَرم پُر شده بود از پرستار و دکتر. خیلی زود خبر توی شهر پخش شد.. مردم به بیمارستان تلفن می زدند و احوال من و بچه را می پرسیدند. مادر، که تمام مدت بالای سرم بود، مجبور می شد گاهی برود و تلفن ها را جواب بدهد. با اینکه دکترها گفته بودند آثاری از زایمان دیده نمی شود، رئیس بیمارستان دستور داده بود بستری شوم. آن شب درد نداشتم، اما صبح روز بعد دردها شروع شد. این بار هم گروهی دکتر و پرستار دورَم حلقه زدند. اما، بعد از چند ساعت همان حرف قبلی را تکرار کردند: چیزی نیست، نگران نباشید. آثاری از زایمان زودرس دیده نمیشه. اصرار کردند بگذارند به خانه بروم. اجازه مرخصی ندادند. چند ساعت بعد دوباره حالم بد شد و درد امانم را برید. مادر دست پاچه شده بود. چندبار این اتفاق تکرار شد. هربار چند پرستار دورَم حلقه می زدند و بعد از معاینه سر تکان میدادند و با ناامیدی همان حرف های قبلی را تکرار میکردند... 🌱ـــتان یازدهم @basij_isuw
📌وجه تسمیه آخرین حجّت حق به لقب زیبای قائم 🌺امام جواد الائمه علیهم السلام فرمودند إنَّ الإمامَ بَعدي ، إبني عَليٌّ ، أمرُهُ أمري وَ قَولُهُ قَولي وَ طاعَتُهُ طاعَتي وَ الإمامُ بَعدَهُ ابنُهُ الحَسَنُ أمرُهُ أمرُ أبيهِ وَ قَولُهُ قَولُ أبيهِ وَ طاعَتُهُ طاعَةُ أبيهِ ؛ ثُمَّ سَكَتَ ، فَقُلتُ لَهُ : يابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَمَنِ الإمامُ بَعدَ الحَسَنِ ؟ فَبَكي بُكاءً شَديداً ثُمَّ قالَ : إنَّ مَن بَعدَ الحَسَنِ ابنُهُ القائِمُ بِالحَقِّ المُنتَظَرُ ؛ فقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهَ ، لِمَ سُمِّيَ القائِمَ ؟ قالَ : لِانَّهُ يَقومُ بَعدَ مَوتِ ذِكرِهِ وَ ارتِدادِ أكثَرِ القائِلينَ بِامامَتِهِ. امام بعد از من پسرم علی است ؛ امر او امر من و سخن او سخن من ، و اطاعت از او اطاعت از من است ، و امام پس از او پسرش حسن است ؛ امر او امر پدرش ، و سخن او سخن پدرش ، و اطاعت از او اطاعت از پدرش می باشد. سپس حضرت سکوت فرمودند عرض کردم ای پسر رسولخدا ، پس امام بعد از حسن کیست؟ حضرت گریهء شدیدی کردند ، سپس فرمودند بعد از حسن پسرش ، قائم به حق و همان شخصی است که مورد انتظار می باشد. عرضه داشتم ای پسر رسولخدا چرا ایشان قائم نامیده شده اند؟ فرمود چون او وقتی قیام می کند که یادش مُرده است و اکثر معتقدین به امامت وی از عقیدهء خود باز گشته اند منبع کمال الدین باب ۳۶ ح۳ @basij_isuw 🍃 🌹🍃
🌸 خورشید طوس که طلوع کرد؛ نه فقط ایرانیان بلکه مردم جهان، طعم گرما را چشیدند... 🌼 و اینک در این عصر یخبندان، چشم انتظار نمایان شدن خورشید پشت ابرند... 🌹 میلاد امام رضا مبارک 💐 @basij_isuw 🍃 🌹🍃
🍃🌷 🌷 بسم الله الرحمن الرحيم و بذكر وليه(عج) سلام آقاىِ جان ها... آقايى كه از نگاهم همه ى حرف هايم را ميخواند... آقايى كه هيچگاه دستِ خالى مرا برنگردانده... آقاى رئوف... اوضاعِ قلب هايمان را كه ميبينى؟! آقاجان ميشود روزِ ولادتتان مصادف شود با ظهورِ آقايمان؟! آقاىِ جان... اين قلب هاىِ غبار گرفته مان فقط با آمدنِ يك منجى ،جان ميگيرد... آقاجان ما كه رو سياهيم... شما ضمانتِ مارا كنيد... از آهو كه كمتر نيستم؟!.... دل گرفته ايم شما،هم كريميد و رئوف... به دادمان برسيد كه در اين تاريكىِ غيبت،كمتر كسى قلبِ سالم به در ميبرد... به دادمان برسيد... راستى... اين شب ها دلم پَر ميكِشد براى يك گوشه ى دنج لابلاىِ حرمِ ملكوتى تان كه روىِ زمين است... راستى اين شب ها كبوتر ميشوم لابلاى انبوهِ اندوه هايم... پرميكِشم تا حرمت... وگاه حتى... دلم ميخواهد كبوتر بودم... اقاىِ جانم... خودت بالى بده براى پرواز... پروازى تا خودِ آسمان... @basij_isuw 🍃 🌷🍃
🌷🍃 🍃 همزمان با سالروز ولادت امام رضا(ع)، صفحه ما در اینستاگرام فعالیت خود را آغاز کرد. همراه ما باشید. https://www.instagram.com/basij_isuw/ 🌷 🍃🌷 @basij_isuw
...عصر روز جمعه یازدهم دی ماه 1366 بود و شب میلاد حضرت عیسی مسیح (ع). دوباره دردهای کش دار و کُشنده به سراغم آمده بود. نمیدانم چرا میترسیدم و از همه خجالت میکشیدم. فکر میکردم نکند مشکلی پیش آمده! نکند نمیتوانم بچه ام را به دنیا بیاورم! دلم تنگ بود و غصه دار. هنوز با غم جدایی علی آقا کنار نیامده بودم. داغش برای همه، مخصوصاً من، تازه بود. عصر دلگیری بود. توی خودم بودم و ریز ریز گریه میکردم و با علی آقا حرف میزدم. توی این سی و هفت روز عادت کرده بودم هر وقت می بُریدم و دستم به جایی نمی رسید، علی آقا را صدا میزدم. با خودم گفتم: علی جان کمکم کن! نکنه برای بچه مشکلی پیش اومده؟! از دکتر و پرستارا خجالت می کشم. مردم منتظر به دنیا اومدن بچه ت هستن. کاری کن اگه قراره بچه به دنیا بیاد، زودتر و بدون دردسر بیاد. دوست ندارم کسی رو به زحمت بندازم. بعد از اذان مغرب دردم بیشتر شد. بلند شدم و به سختی وضو گرفتم و نماز خواندم. فاصله دردها اول هر یک ساعت بود؛ بعد فاصله ها شد هر نیم ساعت. مادر همچنان بالای سرم بود. گفتم: حالم بده! مثل هربار دستپاچه شد. تند دوید به دنبال پرستارها. باز پرستارها دورم حلقه زدند. پرستاری که معاینه ام میکرد گفت: به امید خدا، امشب به دنیا می آد. دکتر آمد و دستور داد آمده کنند. باکمک پرستارها لباس اتاق عمل را پوشیدم. برانکاردم را به طرف اتاق زایمان هُل دادند. مادر بی اختیار اشک می ریخت. با نگرانی دستم را به طرفش دراز کردم. مادر، گریه کنان، پشت سرم می دوید. خانم دکتری که همراهم می آمد به یکی از پرستارها گفت: به مادرشون هم لباس بدین. کمی بعد، مادر، که لباسِ سبزِ اتاق عمل پوشیده بود، آمد و کنارم ایستاد. در آن لحظه های پُر درد فقط برای بچه دعا میکردم. من هم مثل همه مادرها نگران سلامتی بچه ام بودم. از بس توی این سی و هفت روز گریه کرده و غصه خورده بودم، فکر میکردم کودکی لاغر و کوچک به دنیا خواهم آورد. آن روزها مثل الان سونوگرافی رونق چندانی نداشت. دوست و فامیل و در و همسایه، براساس تجربه و از روی حالات و شکل مادر، جنسیت بچه را حدس می زدند. بنا به تشخیص اغلب زن ها بچه ام دختر بود. در ماه سوم بارداری بودم که امیر آقا، برادر علی آقا، شهید شد. چه روزهای سختی بود..! لحظه هایم با گریه و ناله و غصه می گذشت؛ بعد هم که علی آقا... گلسـ🌱ـــتان یازدهم 📚 @basij_isuw
میدانیم که فلسفه انتخاب نام سال ازطرف رهبرفرزانه جلب توجه مردم به یک ارزش خاص و همین‌طور در نقطه مقابل آن به یک مشکل است. بر این اساس رهبر با اطلاعات و گزارش‌هایی که از سراسر کشور دریافت می‌کند، و بررسی برخی پارامترهای اجتماعی، دینی و فرهنگی دیگر، مردم را به یک موضوع توجه می‌دهد. اما آیا فکرکرده ایم چرا دراین 10سال اخیر انقدر تاکید بر"اقتصاد" ؟!؟! @basij_isuw 🍃 🌹🍃
...بعد از شهادت امیر و علی تا یک هفته جز آب چیزی از گلویم پایین نمی رفت. خیلی لاغر شده بودم، مثل زن های باردار نبودم، خیلی ها اصلاً باورشان نمی شد حامله ام. درد مثل خون پخش شده بود توی تمام تنم. نمی خواستم فریاد بزنم. به همین دلیل لب هایم را می گزیدم و دست مادر را تا آنجایی که زور داشتم فشار می دادم. مادر به پهنای صورتش اشک می ریخت. از شدت درد، اشک های من هم سرازیر شد. مادر دستم را روی لب هایش گذاشته بود و تندتند می بوسید. دستم خیس شده بود. از درد، علی را صدا میزدم و کمک می خواستم و التماسش میکردم. دست چپم را جلوی صورتم گرفتم. حلقه ازدواجم بوی علی را می داد. آن را بوسیدم. یکدفعه علی آقا را دیدم. روبه رویم ایستاده بود و می خندید. با دیدنش درد را فراموش کردم، باورم نمی شد. علی آقا آمده بود؛ حیّ و حاضر. داشت می خندید و به من روحیه میداد. گفتم: علی جان؛ کمکم کن. کمک کن طاقت بیارم و داد و هوار نکنم. نمیخوام صدام رو کسی بشنوه. خواهش میکنم کمک کن. لب هایم را گاز میگرفتم و دست مادر را فشار میدادم. مادر طاقت درد کشیدن مرا نداشت. کنار تخت روی زمین نشسته بود و دعا می کرد. زیر لب ذکر "یاعلی" گرفته بودم. دیگر چیزی نمی شنیدم؛ انگار از این دنیا قطع شده بودم. علی آقا می خندید و بی صدا حرف می زد. چیزی از حرف هایش نمی فهمیدم. وقتی صدای گریه بچه بلند شد، تنم سست و سبک شد. چه حس خوب و قشنگی بود! دوست داشتم بخوابم. صدای صلوات می آمد. نیم خیز شدم. دکتر و پرستارها می خندیدند. یکی از پرستارها با شادی گفت: پسره، ان شاءالله جای پدرش هزارساله بشه! همه به هم تبریک می گفتند. خانم دکتر بچه را توی هوا گرفت و گفت: پسر خوشگلت رو دیدی؟ ببین چه آقاییه! پسرم یک بچه کوچولو اما تپل و سرخ بود با موهای سیاه پرکلاغی. علی آقا هنوز آنجا ایستاده بود. آنقدر نزدیک بود که بوی تنش را حس می کردم. می خندید... مثل لحظه آخرین خداحافظی، قشنگ و نورانی بود... گلسـ🌱ـــتان یازدهم 📚 @basij_isuw
... علی آقا هنوز آنجا ایستاده بود. آنقدر نزدیک بود که بوی تنش را حس می کردم. می خندید... مثل لحظه آخرین خداحافظی، قشنگ و نورانی بود. زیر لب گفتم: علی جان ممنون. بچه را گذاشتند روی میز، کنار تخت. او را وزن کردند؛ شنیدم که می گفتند: دو و نیم کیلوست. چند پرستار دور بچه حلقه زدند. مادر خم شد و صورتم را بوسید. هنوز داشت اشک می ریخت، اما صورتش پُر از خنده بود. درگوشم گفت: فرشته، پیغمبریه! به روبه رو نگاه کردم؛ جایی که علی آقا ایستاده بود. هنوز آنجا بود و داشت می خندید. دلم مثل این سی و هفت روز برایش پَر می زد. دوست داشتم از آن بالا بیاید پایین. پسرش را بغل کند و بگوید: فرشته جان، گُلُم، دستت درد نکنه، چه پسر نازی برام آورده ی. مادر رفت تا به مادرشوهرم تلفن بزند و مژدگانی بگیرد. خانم دکتر رفت. پرستار ها رفتند و پسرم را بردند. چند پرستار دیگر آمدند و مرا روی برانکارد خواباندند و هُلم دادند به طرف بخش. تنم سست و کرخت شده بود، اما درد داشتم. برگشتم. به پشت سرم به دیوار رو به رو، جایی که علی آقا ایستاده بود نگاه کردم و با بغض گفتم: علی جان، ممنون. باورم نمیشه؛ چه زود راحت شدم. تو هم باهام بیا. خواهش می کنم! تنهام نذار! دلم برات تنگ شده! از اتاق عمل بیرون آمدیم. علی آقا را کنارم احساس نمی کردم. گریه ام گرفت. اشک جلوی چشمهایم را تار کرد. گفتم: علی جان، این همه تحمل کردم. بعد از رفتنت، بغضم را قورت دادم و جلوی اشکم رو گرفتم تا تنها یادگارت سالم به دنیا بیاد ببین وظیفه م رو چه خوب انجام دادم. تنهام نذار! نرو! من رو با خودت ببر!علی، منم می خوام باهات بیام. به همین زودی خسته شدم. طاقت دوریتو ندارم. کاش اینقدر خوب نبودی! کاش اقلاً اذیتم کرده بودی! یادم افتاد وقتی با او می خواستم به دزفول بروم گفت: اونجا جنگه. شب و روز بمباران می شه. من همیشه پیشت نیستم. اونجا تنهایی. تحمل داری؟ با خوشحالی گفتم: آره، اقلاً اونجا زود به زود می بینمت. اگر در تمام دوران زندگی ام لحظات خوش و شیرینی وجود داشته باشد، بی شک، همان پنج ماه و نیمی است که با علی آقا در دزفول زندگی کردیم... گلسـ🌱ـــتان یازدهم 📚 @basij_isuw
دی ماه سال 1365 بود و اوج بمباران و موشکباران دزفول و اهواز. علی گفت: با من می آی؟ زود گفتم: یعنی میشه؟ شبانه وسایل ضروری زندگی مان را دوتایی جمع کردیم؛ چرخ خیاطی و اتو و قابلمه و بشقاب و وسایل آشپزخانه و یک چمدان لباس و خرت و پرت های دیگر. صبح روز بعد، همان وسایل ضروری را گذاشتیم پشت آهوی خردلی که در اختیارش بود و به طرف دزفول حرکت کردیم. در این بیست و هفت سال چقدر به آن روزها فکر کرده ام. اصلاً هر وقت دلم هوای علی آقا را می کند، ناخودآگاه یاد دی ماه 1365 و دزفول می افتم. واقعاً هم که تمام زندگی من و علی آقا همان روزها بود. لذت دیدن درختان نارنج و پرتقال، عطر دل انگیز برگ های درخت لیمو و اکالیپتوس، هوای مطبوع و فرح بخش آن زمستان تا امروز که این خاطرات را برایتان تعریف می کنم با من است. اصلاً آن ماه های اول بعد از شهادت علی آقا کار هر روز و شبم این بود؛ ساعت ها پتویی روی صورتم می کشیدم و بدون اینکه بخوابم چشم هایم را می بستم و آن خاطرات را مثل یک فیلم سینمایی توی ذهنم تکرار می کردم؛ بدون کم و کاست. اگر هم این فیلم به بهانه ورود کسی یا پیش آمدن کاری متوقف می شد، در ساعات بعد و در همان حالتی که گفتم سعی می کردم به ادامه مرور خاطراتم بپردازم. مثل آن شب در بیمارستان فاطمیه همدان درحالتی بین خواب و بیداری که از عوارض ناشی از آمپول های مسکنی بود که بعد از زایمان به من تزریق شده بود. گفتم که دلم می خواست که علی آقا پیشم باشد. مثل تمام زن های زائو دلم برای همسرم پَر می کشید. دوست داشتم او بود. عجیب دلم برایش تنگ شده بود. همان شب هم از روی دلتنگی پتوی نازک بیمارستان را، که بوی بتادین و الکل و دارو می داد، روی سرم کشیدم و چشم هایم را بستم... گلسـ🌱ـــتان یازدهم 📚 @basij_isuw
🍃🌹 🌹 دارم به شما فکر می کنم آقا، نه به شما که آقایید، به شما که صرفا سیدعلی خامنه ای هستید. که مثلا یک زمانی همسن من بوده اید. از دانشگاه آمده ام و باتری خالی کرده ام، به روز تمام شدن مسوولیت ها فکر می کنم به روز سبکبالی، به روز رمان های نوجوان، آفتاب، بهار، بدون دغدغه های سردرد آور، بدون دویدن، بدون خسته شدن. بعد دلم به حال خودم می سوزد، به حال دوست هایم، چند وقت است مسوولی؟ دوسااال... چهارسااال، شش ساااال... عصاره مان کشیده شد در این مجموعه، دیگر وقت رفتن است. بعد قدم های آرام برمیدارم و به خودم می گویم یک ماه دیگر تحمل کن بعد می رویم ولی این یک ماه هم برایم زیاد است، یاد شما می افتم، یاد شما افتادن بهانه ی خوبی برای رفع خستگی هاست. چند سال است رهبری آقا؟ این را وسط فکرهایم برای رفع خستگی هایم به یادم می آید. سال های رهبری بیشتر از سن من است، به علاوه ی سال های ریاست جمهوری به علاوه ی همه سال های انقلاب و پیش از آن. چه قدر طولانی، چه قدر بی وقفه. چه قدر خسته کننده و بعد می دانی که این داستان ادامه دارد، خودم وقتی فکر می کنم قرار است این روزها ادامه پیدا کند سرم درد می گیرد، مدام به پایان فکر می کنم، به فرار، به آفتاب و بهار و آسودگی.... دارم به شما فکر می کنم آقا، به وسعت همه ی دغدغه هایتان که هزاران برابر بزرگ تر از 21 دانشکده ماست، چطور نگاه می کنی که خسته نمی شوی آقا؟ من اگر بودم و انقلاب می کردم می رفتم و تا ابدیت دراز می کشیدم، چطور خسته نمی شوید؟ انقلاب می کنید، می جنگید، از هزاران اتفاق سال های سخت می گذرید و باز هم لبخند می زنید. امان از ضعف ما، از خستگی های ما، از توهم تنهایی ما.... 🍃 🌹🍃 @basij_isuw