eitaa logo
بسیج مدرسه علمیه معصومیه قم
1.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
142 فایل
همسنگران ... مدرسه عملیّه معصومیه @masoumieh_ir هیئت فقه و شهادت @feghhoshahadat مجموعه دانش آموزی رویش های پیشران @rooyesh_pishrun کانال محتوایی پس نوشت @pasnevesht مدیر کانال @basijmasoumieh
مشاهده در ایتا
دانلود
📨 روایت فاطمیه 📜 روایت چهارم - نور آباد استان فارس 🔹هر کسی راهی برای ارتباط پیدا می کرد، من هم زنگ تفریح شروع به بازی با بچه ها کردم! سر کلاس هم به قبایم اشاره کردم و پرسیدم: «به نظر شما این چیه؟! اسمش چیه؟!» و هر کسی چیزی می گفت! «مانتو» بهترین تصوری بود که از قبا داشتند!! 🔸نه اینکه من موضوعیت داشته باشم، نه! اما این لباس، لباس اهل علم است. لباسی است که به دین منتسب است. احترام دارد و جایگاه دارد. به ذهنم رسید که همین را در ناخودآگاه ذهن شان قرار دهم. همان جا سرِ کلاس شعری در مورد لباس روحانیت درست کردم و شروع کردم به آهنگین خواندن آن! خیلی جالب بود که همه تکرار می کردند! انتظار این همراهی را نداشتم و برای خودم هم جذاب بود راستش ... 🔹توی یکی از کلاس های پایه ششم، بچه ها خیلی همراه نبودند. یک لحظه غفلت کردم و دیدم یکی پای تخته نوشته: «زن! زندگی! آزادی!» خواستم شعر بخوانم که برای مسخره کردن من، حالت گریه به خود گرفتند. وسط صحبت های من، سر و صدا و شلوغی اذیت می کرد. دیدم اینطور نمی شود! به خودم گفتم باید کاری کنم هیجان شان خالی شود و الا نمی شود کلاس را اداره کرد!!! گفتم: «یک دو سه که گفتم دستتونو بیارید جلو و بلند بگید اُ !» چند دقیقه ای به همین منوال پیش رفتیم. دیدم این روش جوابگو نیست! گفتم: «یک دو سه که گفتم می کوبید روی میز و جیغ می کشید! با آخرین صدا!» مدرسه رفته بود روی هوا!!! کم کم هیجان شان خالی شد. دیدم حالا وقتش است. انگار حجاب برایشان مسئله بود. موضوع حجاب را وسط گذاشتم و بحث را شروع کردم. 🔸بعد از کلاس یکی از بچه ها، راجع به آزادی پرسید. مصداقی توضیح دادم برایش. مبانی را هم گفتم ولی مصداقی توضیح دادم که همان کسی که ادعای آزادی می کند هم بالاخره محدودیت هایی را قبول دارد و آزادی بی حد نمی شود و قانونی باید حاکم باشد و چه قانونی بهتر از اسلام؟! ظاهرش نشان می داد که قبول کرده بود. 🔹من به وضوح این را می دیدم که هر جا معلم انقلابی ای حضور داشت و کار کرده بود، بچه ها هم انقلابی می شدند و برعکس. یعنی هر جا متولی و مربی خوبی پای کار بود، بقیه هم همراه می شدند و هر جا عرصه خالی بود، خب ... 🔰یابن الحسن! تربیت ما را به غیر واگذار نکن ... ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه 📜 روایت پنجم - نور آباد استان فارس 🔹خانمی به عنوان مبلغ طرح امین در مدرسه فعالیت می کرد که خدا را شکر بچه را خوب راه انداخته بود. بچه های کلاس، با ورود من به کلاس شروع کردند به خواندن آیه و دعا و سرود. «ای ایران» را که شروع کردند دیدم خیلی طولانی تر از «ای ایران» همیشگی ای ست که من شنیده بودم! زشت هم بود یک روحانی در این اشعار ملی نتواند همراهی کند! شروع کردم به لب زدن! دیدم آن هم در حال لو رفتن است، نگاه کردم به دهان بچه ها و شروع کردم کلمات را با کمی فاصله ادا کردم. معلم خوشش آمد و شروع کرد از ما فیلم گرفتن!!! 🔸بعد از این پروسه ی طولانی! بحث را شروع کردیم. من هم نام و نام خانوادگی را برای شروع ارتباط واسطه کردم و با شوخی و خنده رابطه ای برقرار کردم. داستان خیر و شر را گفتم! از خوبی ها و خوب ها! خوب های ایرانی ... کسانی که به ذهن شان آشنا باشد. ماجرا به سمت بد ها رفت! بدهای فعلی ... از آمریکا گفتم و با همان زبان بچگانه داعش را توضیح دادم. گفتم که داعش را آمریکا درست کرده و می خواسته به ایران حمله کند و حاج قاسم جلوی شان را گرفته ... 🔹بحث شهادت که پیش آمد، شروع کردند به نام بردن اقوام شهید و جانبازشان ... پل زدم به ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها. راجع به شأن و ارزش دختر پیش پیامبر (ص) صحبت کردم. داستان هایی از زندگی ایشان گفتم. انا اعطیناک الکوثر را با قرائت، برای شان خواندم و معنا کردم. و آخر ماجرا گفتم که حضرت زهرا سلام الله علیها را هم شهید کردند. اصرار داشتند که از نحوه شهادت حضرت (س) بدانند و مختصر تعریف کردم. 🔸تیم کشی کرده بودم! خوب ها و بد ها! وسط تخته خط کشیدم و خوب ها را یک طرف و بد ها را در طرف دیگر نوشتم. هر چند که چون ابتدایی بودند و خیلی به خط مسلط نبودند، گاهی دچار ابهام می شدند! اما می فهمیدند از چه صحبت می کنم. خط را نشان دادم و گفتم یا این طرف باید باشیم یا آن طرف. خدا هم راهنما فرستاده که گم نکنیم تیم خوب ها را. 🔰 ای کاش اسم ما هم جزو خوب ها نوشته شود ... ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh
📸 گزارش تصویری آماده سازی موکب های هیئت فقه و شهادت ✊بسیج مدرسه معصومیه قم : @basij_masoumieh