eitaa logo
حوزه مقاومت بسیج امام خمینی (ره) شهر محمدیه
961 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
859 ویدیو
4 فایل
💢خبرگزاری بسیج شهرستان البرز ✅ @Basij_Alborz
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 کاربر لبنانی با انتشار تصویر فوق نوشت: بزرگی از آنِ کسی است که جز برای خدا سر فرود نمی‌آورد ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
حوزه مقاومت بسیج امام خمینی (ره) شهر محمدیه
°🇮🇷° °•¤📘``رمان امیر مقاومت °•¤📘``پارت سوم #شب‌‌و‌سکوت‌و‌ستارگان💫 شب بر کویر گسترده بود؛ آرام و پر
°🇮🇷° °•¤📘``رمان امیر مقاومت °•¤📘``پارت چهارم 🔊 تهران، سال ۱۳۴۱. شهر هنوز در پوستین سنت و تجدد دست و پا می‌زد. در یکی از همین کوچه‌های خاکی جنوب شهر، جایی که بوی نان سنگک تازه با همهمه‌ی بازی بچه‌ها در هم می‌آمیخت، در خانه‌ای ساده و صمیمی، کودکی چشم بـه جهان گشود که تقدیر، برایش سرنوشتی فراتر از آن کوچه ها رقم زده‌بود. پدر و مادر، به عشق شاه مردان، نامش را «امیرعلی» نهادند؛ نامی که چون بذری، در خاک وجودش کاشته شه تا سـال‌ها بعد، درختی تنومند از غیرت و ولایت‌پذیری از آن بروید. کودکی امیرعلی، همزمان با بیدار شدن غولی خفته بود. ایران در تب می‌سوخت. در مساجد و بازارها، نجواهایی در جریان بود که به زودی به فریاد بدل می‌شد. نوارهای کاست سخنرانی مردی که از قم تبعید شده‌بود، دست به دست می‌چرخید و در خانه‌ها، مخفیانه، چون کلامی مقدس به آن گوش سپرده می‌شد. امیرعلی، در چنین فضایی قد می‌کشید. او از نسلی بود که الفبای زندگی را نه در آرامش، که در میانه‌ی یک طوفان بزرگ تاریخی می‌آموخت. بلوغش، با عطر اسپند خیابان های پیروزی در بهمن ۵۷ و فریادهـای «الله اکبر» بر بام‌ها گره خورد. او فرزند خلف انقلاب بود. نوجوانی‌اش به‌ جای ورق زدن رمان‌های عاشقانه، با خواندن اعلامیه‌های امام و جزوه های شهید مطهری گذشت. او و هم نسالنش، یک شبه، هزار سال بزرگ شدند. آن‌ها آرمان‌خواه بودند؛ به دنبال مدینه‌ی فاضله‌ای که امامشان وعده‌اش را داده‌بود. ادامه‌ دارد...همراهمون باشید😉 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
▫️پیامبر صلى الله عليه و آله: أشَدُّ الناسِ عَذاباً يومَ القِيامةِ مَن يَرى الناسُ أنَّ فيهِ خَيراً ولا خَيرَ فيه‏. 💬 سخت‏ترين عذاب را در روز قيامت كسى دارد كه مردم او را آدم خوبى بدانند، اما هيچ خوبى و خيرى در وجود او نباشد. 📚میزان الحکمه جلد ۴ ،ص۳۲۸ ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
💠دسته عزاداری حضرت رسول اکرم(ص)و امام حسن مجتبی علیه السلام 📌محل تجمع :مزار شهدای شهر محمدیه به سمت میعادگاه نماز جمعه مسجدجامع 🗓جمعه مورخ ۱۴۰۴.۰۵.۳۱ ساعت ۱۰ صبح ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
آماده سازی موکب شهدای گمنام شهر محمدیه عزاداری شب‌های آخر صفر ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئولیت رهبری ....❤️🌷 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
~•🕊•~ فرازی از وصیتنامه: روز به روز حجاب خود را تقویت کنید🌱 مبادا تار مویی از شــما نظر نامحــــرمی را به خود جلب کنید👌 🌹 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh
حوزه مقاومت بسیج امام خمینی (ره) شهر محمدیه
°🇮🇷° °•¤📘``رمان امیر مقاومت °•¤📘``پارت چهارم #پژواک‌در‌کوچه‌ها🔊 تهران، سال ۱۳۴۱. شهر هنوز در پوستی
°🇮🇷° °•¤📘``رمان امیر مقاومت °•¤📘`` قسمت پنجم 🔊 و آنگاه که دشمن، به خیال خام بلعیدن این نهال نو پا، طبل جنگ را نواخت، دیگر کلاس درس و نیمکت مدرسه، برای روح بی‌قرار امیرعلی، تنگ و حقیر بود. تکلیف، فراتر از مشق شب و امتحان ریاضی بود؛ تکلیف، دفاع از «خانه» بود. یک بعد از ظهر پاییزی در تهران جنگ زده. صدای آژیر قرمز، چون جیغی دلخراش، سکوت شهر را درید. مردم هراسان به سوی پناهگاه‌ها می‌دویدند. مادران، کودکانشان را در آغوش فشرده و زیر لب دعا می‌خواندند. اما در میانه‌ی آن آشوب، آن جوانی 19 ساله، به جای دویدن به سمت پناهگاه، میخکوب بر جای خود ایستاده‌ بود. سرش را بالا گرفته و با چشمانی که از خشم و غیرت می‌درخشید، به آسمان خیره شده‌ بود. صدای غرش مهیب هواپیماهای متجاوز عراقی که دیوار صوتی را می‌شکستند، گوش هــا را آزار می‌داد. دوستی از پناهگاه فریاد زد: «امیر! بیا تو! دیوونه شدی؟» اما امیرعلی نمی‌شنید. تمام وجودش، چشم شده‌بود و به آن پرنده‌های آهنین دشمن دوخته‌بود که حریم آسمان خانه‌اش را بی‌شرمانه می‌خراشیدند. انگار از همان لحظه، این آسمان، این گنبد نیلگون، ملک شخصی و ناموس او بود. خشمی مقدس در رگهایش می‌جوشید. ادامه‌ دارد...همراهمون باشید😉 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ حوزه بسیج محمدیه 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 🆔 @Basij_mohammadieh