eitaa logo
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
369 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
89 فایل
اطلاع رسانی برنامه های کانون بسیج فرهنگیان اداره آموزش و پرورش ناحیه ۶ استان اصفهان دریافت نظرات و پیشنهادات ارتباط با ادمین @yazeinab14 @Gomnam_mimanim313
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#مدافع_عشق #قسمت_نهم  فضا حال و هوای سنگینےدارد. یعنے باید خداحافظـے ڪنم؟ 😔 ازخاکی که روزی قدمهای
🌹 صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد شماره را عوض میڪنم ! ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم بازم فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد: _ چی شده؟جواب نمیدن؟ _ نه! نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن... گوشے هاشونم خاموشه، ڪلیدم ندارم برم خونه😖 چندلحظه مڪث میڪند: _ خب بیا فعلا خونه ما❣ ڪمے تعارف ڪردم و " نه " آوردم... دو دل بودم...اما آخر سر در برابر اصرارهای فاطمه تسلیم شدم 💞 وارد حیاط ڪه شدم، ساڪم را گوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم مشخص بود ڪه زهرا خانوم تازه گلها را آب داده.🌹 فاطمه داد میزند:مـــامـــان...ما اومدیم... و علی اکبر یڪ تعارف میزند ڪه: اول شما بفرمائید... اما بـے معطلے سرش را پائین مے اندازد و میرود داخل. چند دقیقه بعد علےاصغر پسر ڪوچڪ خانواده و پشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند... علےجیغ میزند و می دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر شیطــون! زهرا خانوم بدون اینڪه با دیدن من جابخورد لبخند گرمی میزند و اول بجای دخترش بہ من سلام میڪند! این نشان میدهد ڪه چقدر خون گرم و مهمان نوازند... _ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم... " و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند" - خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما! علےاصغر با لحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟👶 زهراخانوم میخندد ووبعد نگاهش راسمت من میگرداند _ نمیخواهی بیای داخل دختر خوب؟ _ ببخشید مزاحم شدم.خیلے زشت شد. _ زشت این بود ڪه تو خیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهار حاضره. لبخند میزند ،پشت بہ من میکند و میرود داخل. 💞 خانه ای بزرگ، قدیمے و دوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه ها بود. یڪ اتاق برای سجاد و علی اکبر،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر. زینب هم یڪ سالے میشود ازدواج ڪرده و سر زندگےاش رفته. از راهرو عبور میڪنم و پائین پله ها میشینم، از خستگے شروع میڪنم پاهایم را میمالم. ڪه صدایش از پشت سر و پله های بالا به گوش میخورد: _ ببخشید! میشه رد شم؟ دستپاچه از روی پله بلند میشوم. یڪےاز دستانش را بسته بود همانے ڪه موقع افتادن از روی تپه ضرب دیده بود😓 علےاصغر از پذیرایـے به راهرو مےدود و آویزون پایش میشود. _ داداچ علے چلا نیمیای کولم کنے؟؟ بےاراده لبخند میزنم،به چهره اش نگاه میڪنم،سرخ میشود و ڪوتاه جواب میدهد: _ الان خسته ام...جوجه من! ڪلمه جوجه را طوری گفت ڪه من نشنوم...اما شنیدم!!! 💞 یڪ لحظه از ذهنم میگذرد: "چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن و من الان اینجام".😆 💞 ✍ ادامه دارد ... «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. رقص عاشقانه دو پرنده زیبا 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ طبیعت زیبا❤️
| مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار کارگران ۱۴۰۳/۰۲/۰۵ 🙏صمیمانه تشکر میکنم از زحمات، از نجابت، از همت کارگران‌مان و ان‌شاءالله از پیشرفت جامعه‌ کارگری 💠درباره ارزش کارگر ❇️بالاترین جمله‌ای که در این زمینه میشود گفت: 💎نبی مکرم اسلام (ص)،طبق روایت، به دست پینه‌بسته‌ کارگر بوسه زد 📆کشورهای مختلف، همه روز کارگر دارند 📌لکن نکته اینجا است که نگاه دنیای مادی با نگاه اسلام به کارگر متفاوت است 🔩نگاه دنیای مادی به کارگر نگاه ابزاری است، مثل پیچ‌ومهره 👌نگاه اسلام به کارگر، ناشی است از ارزشی که برای کار قائل است 🌟اسلام برای «عمل» ارزش ذاتی قائل است ❇️«عمل» یعنی همه جور عملی؛ 📌هم عملی که انسان میکند به ‌عنوان عبادت، 📌هم عملی که انسان میکند برای آوردن نان حلال در سفره ⏪عمل، قوّت ایجاد میکند؛ ✅هم در فرد ✅هم در جامعه ♦️چه کسی این عمل را انجام میدهد؟ شما؛ کارگر ✨پس کارگر ارزش ذاتی دارد 💠درباره نقش کارگر در جهش تولید کشور 🔻جهش تولید چه جوری حاصل میشود؟ با مشارکت مردم 👇تولید که جهش پیدا کرد: 🔸کشور ثروتمند میشود 🔹آحاد مردم ثروتمند میشوند 🔸جیب کارگر پر میشود 🔹اشتغال افزایش پیدا میکند، بیکاری کم میشود 🔸مشکلات فراوان کارگری و اقتصادی در کشور از بین میرود 👈رکن جهش تولید کیست؟ کارگر 💎نقش یک کارگر ماهر و باروحیه و پرانگیزه، در جهش تولید، یک نقش انکارناکردنی و‌ غیر قابل انکار است ♦️کارآفرین هم باید باشد تا کارگر بتواند کار کند 🤝کارگر و کارآفرین دو همکارند در خط مقدم نبرد اقتصادی ⚔️این جنگِ اقتصادیِ تحمیلی است ✅هرچه شما خوب کار کنید ✅هرچه به خوب کار کردنِ شما کمک بشود 👌در این نبرد اقتصادی مؤثّر است 💠درباره وظایف مسئولین و کارگران ✨بهبود حال جامعه‌ کارگری تأثیر بزرگی در بهبود حال کل جامعه دارد 🏷وظایف مسئولان در قبال کارگران ⏪ایجاد امنیت شغلی ⏪مسأله بیمه‌ها ⏪ایمنی نیروی کار در محیط کار ⏪شناسایی استعدادها و استفاده از نوآوری کارگران 🏷وظایف جامعه کارگری ⏪دانستن ارزش کار خود در سرافرازی کشور ⏪امانت دانستن کار ⏪اتقان کاری و پرهیز از سرهم‌بندی کار ⏪انضباط در محیط کار ⏪احساس مسئولیت نسبت به کار ☑️همه‌ مردم باید کار را ارزش بدانند. این دو فایده دارد: ♦️جامعه به کارگر به چشم یک موجود ارزشمند نگاه میکند ♦️خود آن آدم هم میل به کار پیدا میکند 💠درباره مسئله مشارکت مردم در تولید ⏪مسئولین زمینه‌های حضور و مشارکت مردم در کار تولیدی را تبیین و زمینه‌ها را آماده کنند ♦️مثلا: 📌ایجاد شرکتهای تعاونی تولید 📌کمک به کارهای خانگی 📌کمک به کارهای دستی 📌کمک به ایجاد شرکتهای دانش‌بنیان ⏪اعتبارات بانکی هم به سمت تولید هدایت بشود، که امروز البتّه این‌جور نیست 💠درباره تحریم‌های دشمنان علیه ایران اسلامی ⛔️ما سالها است با تحریمهای شدید مواجهیم 🔺خود تحریم‌کننده‌ها گفتند این تحریمها در تاریخ بی‌سابقه است! ⁉️هدف از این تحریمها چیست؟ ❗️آنها یک اهدافی را ذکر میکنند: ⭕️بحث انرژی هسته‌ای ⭕️بحث سلاح هسته‌ای ⭕️بحث حقوق بشر ⭕️میگویند ما ایران را تحریم میکنیم به ‌خاطر اینکه از تروریسم حمایت میکند! ☝️مردم غزّه از نظر آن حضرات تروریستند! 🔺اینها بهانه‌های دروغین است 🔻هدف از تحریم در تنگنا گذاشتن ایران اسلامی است ⁉️که چه بشود؟ ⏪از خطوط استعماری و استکباری آنها تبعیّت کند ⏪تسلیم خواسته‌های زورمدارانه و توقّعات قدرت‌طلبانه‌ آنها شود ⏪سیاستهایش را تابع سیاستهای آنها بکند ♦️معلوم است که نظام اسلامی، غیرت اسلامی، ملّت بزرگ و باسابقه‌ اسلامی 🛡محال است که تسلیم یک چنین زورگویی‌ای بشود ⏪تحریمها به اقتصاد کشور صدمه میزند 📌لکن... همین تحریمها موجب شکوفایی استعدادها در درون کشور میشود 💪یک ملّت زنده از دشمنیِ دشمن هم برای خودش فرصت درست میکند 🚀یک نمونه‌اش همین مسئله‌ تسلیحات و پیشرفتهای تسلیحاتی است 🩺در زمینه پزشکی ⚙️در زمینه صنعتی 💻در بخشهای گوناگون مهندسی 🔺 همین‌جور است 🔺این تحریمها هم اثرش بتدریج دارد کم‌رنگ میشود ⁉️میگویند شما چرا از فلسطین حمایت میکنید. ✅حالا امروز همه‌ی دنیا دارند از فلسطین حمایت میکنند ⁉️میگویند از حزب‌الله لبنان چرا حمایت میکنید ✅ اینها مقاومتند، اینها غیرتند، اینها ضدّ ظلمند. 🗻ملّت ایران ایستاده و محکم است 💪این استحکام را در عمل 🧮در کار 📚در تحصیل علم 🔍در تحقیقات 🤝در اتّحاد ملّی‌مان باید نشان بدهیم. 📍اگر این شد، آن‌وقت سختی‌ها و گرفتاری‌ها هم در دل خود، گشایش به ما ارائه خواهند داد 🍀امیدواریم خداوند شما ملت ایران را و همه‌ی جامعه‌ مؤمن کارگری را حفظ کند و شما را بر دشمنانتان پیروز کند و روح شهدا را از ما راضی کند.
📖 بنَفْسی اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَم لا تُضاهی جانم فدایت، تو نعمت دیرینه‌ی بی مانندی هستی فرازی از دعای ندبه امام مهربانم... خورشید، به شوق دیدن روی ماه شماست که هر روز طلوع می‌کند باز صبح رسید، و هر صبحی که با سلام بر شما آغاز شود البته به خیر است... روزتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)❤️
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#مدافع_عشق #قسمت_دهم 🌹 صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد شماره را عوض میڪنم #خاموش! ڪلافه دوباره شماره
🌹 مادرم تماس گرفت: 👈حال پدربزرگت بد شده...ما مجبور شدیم بیایم اینجا (منظور یڪے از روستاهای اطراف تبریز است)... چند روز دیگه معطلے داریم... برو خونه عمت!...👉 اینها خلاصه جملاتے بود ڪه گفت و تماس قطع شد 💞 چادر رنگـے فاطمه را روی سرم مرتب میڪنم و به حیاط سرڪ میڪشم. نزدیڪ غروب است و چیزی به اذان مغرب نمانده. علی اکبر لبہ‌ی حوض نشسته بود، آستین هایش را بالا زده و وضو میگرفت . پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪے و شلوار شیش جیب! میدانستم دوستش ندارم❣ فقط...احساسم بہ او، احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود❣ "اما چرا حس فوضولے اینقد برام شیرینه😐 مگه میشه ڪسے اینقدر خوب باشه؟" مےایستد، دستش را بالا مےآورد تا مسح بڪشد ڪه نگاهش بمن مےافتد. بسرعت رو برمیگرداند و استغفرالله میگویـد.... اصلاً یادم رفته بود برای چڪاری اینجا امده ام... _ ببخشید!...زهرا خانوم گفتن بهتون بگم، مسجد رفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه... همانطور ڪه آستین هایش را پایین میڪشد جواب میدهد: بگید چشم! سمت در میرود ڪه من دوباره میگویم: _ گفتن اون مسئله هم از حاجـے پیگری ڪنید... مڪث میڪنـد: _ بله...یاعلــے! 💞 زهرا خانوم ظرف را پر از خورشت قرمه سبزی میڪند و دستم میدهد _ بیا دخترم...ببر بزار سرسفره... _ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!... بیشتر از این مزاحم نمیشم. فاطمه سادات ازپشت بازو ام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره! نخیرشما هیچ جا نمیری!دیر وقته... _ فاطمه راست میگه...حالا فعلا ببرید غذاها رو یخ ڪرد.. هردو از آشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم. همه چیز تقریباً حاضر است. صدای مردانه ڪسے نظرم را جلب میڪند. پسری با پیرهن ساده مشڪے، شلوار گرم ڪن، قدی بلند و چهره ای بینهایت شبیه او! ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_! پشت سرش او داخل می آید و علےاصغر چسبیده به پاهایش کشان کشان خودش را به سفره میرساند❣ 💞 خنده ام میگیرد! چقدر این بچه بہ او وابسته است💗 نکند یکروز هم من مانند این بچه بہ او... ✍ ادامه دارد.... « »
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌹8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات
هدایت شده از M Jafari
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 شما که این همه یار دارید ؛پس چرا تشریف نمیارین ؟! استاد. عالی جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚💚 🤍🤍 ❤️❤️ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَبِيلَ اللّٰهِ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ سلام بر تو ای راه خدا؛ که هر که جز آن پیمود، هلاک شد......‌‌.......... 💖مولای من!💖 هر راه به‌جز راه‌ تو کج‌ خواهدشد بی‌لطف‌ تو آسمان‌‌فلج‌ خواهدشد ما منتظران‌ اگر بخواهیم‌ همه امسال‌‌همان‌ سال‌فرج‌ خواهدشد سلام بر منتظران و ارادتمندان حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف روزتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)❤️
🛑📸 سال ۱۴۰۲ چند نفر متولد شدند؟
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#مدافع_عشق #قسمت_یازدهم ❤ #هوالعشــــــق 🌹 مادرم تماس گرفت: 👈حال پدربزرگت بد شده...ما مجبور شدیم ب
❣❤️❣❤️❣❤️❣ پتو را ڪنار میزنم، چشمهایم را ریز و به ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!" خوابم نمیبرد...نگران حال پدربزرگم... زهرا خانوم اخر کار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت... بہ خود میپیچم... دستشویـے درحیاط و من از تاریڪـے میترسم! تصورعبور از راه پله و رفتن به حیاط لرزش خفیفـے به تنم میندازد. بلند میشوم ،شالم راروی سرم میندازم و با قدمهای آهسته از اتاق فاطمه خارج میشوم. در اتاقش بسته است. حتماً آرام خوابیده است! یڪ دست را روی دیوار و با احتیاط پله ها را پشت سر میگذارم. آقا سجاد بعداز شام برای انجام باقـے مانده ڪارهای فرهنگے پیش دوستانش به مسجد رفت. علی اکبر و علےاصغر در یڪ اتاق خوابیداند و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه، ڪوتاه و بلنداطرافم تڪان میخورند. قدمهایم را تندتر میڪنم و وارد حیاط میشوم. /چند مترفاصلس یا چند کیلومتره؟؟😨😰/ زیر لب ناله میڪنم:ای خدا چقد من ترسوام!... ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم. چشمهایم را میبندم و میدوم سمت دستشویـے ڪه صدایـے سرجا میخڪوبم میڪند!😐 ❣❤️❣❤️❣❤️❣ صدای پچ پچ...زمزمه!!... "نکنه...جن!!!😲" از ترس به دیوار میچسبم و سعے میڪنم اطرافم را در آن گنگـے و سیاهـےرصد ڪنم! اما هیچ چیز نیست جز سایه حوض ،درخت و تخت چوبـے!!😮 زمزمه قطع میشود و پشت سرش صدایـے دیگر... گویـے ڪسے دارد پا روی زمین میڪشد!!! قلبم گروپ گروپ میزند، گیج ازخودم میپرسم:صدا از چیـــه!!!! سرم را بـے اختیار بالا میگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود. یڪ دفعه مینشیند ومن دیگر چیزی نمیبینم!! بـے اختیار با یڪ حرکت سریع از دیوار ڪنده میشوم و سمت در میدوم!! صدای خفه درگلویم را رها میڪنم: دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه و ترس باهم ادغام میشوند.. _ دزد!!! دراتاقت باز میشود و او سراسیمه بیرون مـےآیـد!!! شوڪه نگاهش رابه چهره ام میدوزد!! سمتش می روم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم وبالکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م.. فاطمه و علـےاصغر هر دو با چشمهای نگران از اتاقشان بیرون مـے آیند.. و او با سرعت از پله ها پایین میدود... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد ... ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ « »
29.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آبشار شاهلولاک شهر چرمهین در جنوب غربی اصفهان بعد از بارش های عالی این هفته 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 خوب کانال ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ طبیعت زیبا❤️
🌹‏احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا.... «شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده» ▪️ از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و ‏با سن کم بیسیم‌چی بودن را قبول کرده بود. ▪️سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد.