حجت الاسلام تراشيون 03-1-31.mp3
40.04M
💠 حجت الاسلام و المسلمین تراشیون
▫️موضوع: صبر در زندگی مهمترین عامل سعادتمندی است
⏱31 فروردین 1403
#سبک_زندگی
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#مدافع_عشـــق #قسمت_هفتم دو ڪوهه حسینیه باصفایـے داشت ڪه اگر آنجا سر بہ سجده میگذاشتـے بوی عطر از
#مدافع_عشــــق
#قسمت_هشتم
نزدیڪ غروب، وقت برای خودمان بود...
چشمانم دنبالش میگشت..
میخواستم آخرای این سفر چند عڪس از ش بگیرم...📷
گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـے را ثبت ڪنم..
زمین پر فراز و نشیب فڪه با پرچم های سرخ و سبزی ڪه باد تڪانشان میداد حالـے غریب را القا میڪرد..
تپه های خاڪـے...🌷🌷
و علی اکبر درست اینجا بود!...لبه ی یڪـے از همین تپه ها و نگاهش به سرخـے آسمان است.
پشت بمن هستت و زیر لب زمزمه میڪنـد:
#ازهرچہ_ڪه_دم_زدیم....آنهادیدند😢...
آهسته نزدیڪش میشوم.دلم نمی آید خلوتش را بهم بزنم...
اما...
💞
_ آقای هاشمـے..!
توقع مرا نداشت...آن هم در آن خلوت...
از جا میپرد! مے ایستـد و زمانـے ڪه رو میگردانـد سمت من، پشت پایش درست لبهی تپه،خالـے میشود و...
از سراشیبـےاش پایین مےافتـد😓😨😮
سرجا خشڪم میزند #افتاد!!...
پاهایم تڪان نمیخورد...بزور صدا را ازحنجره ام بیرون میڪشم...
_ آ...آقا...ها..ها...هاشمـے!...
یڪ لحظه بخودم می آیم و میدوم...
میبینم پایین سراشیبـے دو زانو نشسته است و گریه میڪنـد..
تمام لباسش خاڪـے ست...
و با یڪ دست مچ دست دیگرشرا گرفته است...
فڪر خنده داری میڪنم #یعنی_ازدردگریه_میکنه!!
اما...او.. حتما اشڪهایتش از درد نیست...علت دارد...علتـے ڪه بعدها آن را میفهمم...
سعـے میڪنم آهسته از تپه پایین بیایم ڪه متوجه و بسرعت بلند میشود...
قصد رفتن ڪه میڪند به پایش نگاه میڪنم...#هنوزکمی_میلنگد...😣
تمام جرئتم را جمع میڪنم و بلند صدایش میڪنم...
_ اقای هاشمی....اقا #سید... یڪ لحظه نرید...
تروخدا...
باور ڪنید من!....نمیخواستم ڪه دوباره....
دستتون طوریش شد؟؟...
آقای هاشمی با شمام...
اما تو بدون توجه سعـے ڪرد جای راه رفتن،بدود !...تازودتراز شر صدای من راحت شود...
محڪم به پیشانـے میڪوبم...
یعنیا_خراب_کارتر_ازتوهست_عاخه؟؟؟
چقد_عاخه_بےعرضـــــه😭
💞
آنقدر.نگاهش میڪنم ڪه در چهار چوب نگاه من گم میشود...
چقدرعجیب...
یانه...
تودرستی..
ما آنقدر به غلطها عادت کردیم که...
دراصل چقدر من عجیبم....
💞
✍ ادامه دارد ...
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹زیبایی نفسگیر خلیج کیدراک، فتحیه، ترکیه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#طبیعت_زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رهبرمعظم انقلاب: حضرت هادی (ع) فرمودند اگر عبدالعظيم را در ری زيارت بكنی مثل اين است كه ابیعبداللهالحسين عليهالسلام را در #كربلا زيارت كرده باشی
🏴 سالروز شهادت #حضرت_عبدالعظيم_حسنی
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
سلام ای همه #هَستیَم، تمام دلم
سلام ای که به #نامت،سرشته آب و گلم
سلام #حضرت دلبر، بیا و رحمی کن
به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلم..
امام خوب #زمانم هر کجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام
السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
روزتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهُم
579-کم با برکت-استاد رفیعی.mp3
1.23M
✅ کم با برکت
◀️ استاد #رفیعی
#سبک_زندگی
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#مدافع_عشــــق #قسمت_هشتم نزدیڪ غروب، وقت برای خودمان بود... چشمانم دنبالش میگشت.. میخواستم آخرای
#مدافع_عشق
#قسمت_نهم
فضا حال و هوای سنگینےدارد. یعنے باید خداحافظـے ڪنم؟ 😔
ازخاکی که روزی قدمهای پاڪ آسمانےها آن را نوازش ڪرده... باپشت دست اشڪهایم را پاڪ میڪنم😢
در.این چند روز آنقدر روایت از آنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم بہ راحتے تصورشان کنم
دوربین را مقابل صورتم میگیرم و علی اکبر را میبینم، اڪیپـے ڪه از 14 تا 50 ساله درآن در تلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایشان میزنم.
آهای #معراجی_ها❣...🌹
برای گرفتن یک عڪس ازچهره های معصومتان چقدر باید هزینه ڪنم؟..
و نگاه های مهربان شان ڪه همگـے فریاد میزنند :هیچ❣...هزینه ای نیست!فقط حرمت خون مارا حفظ ڪن...حجب را بخر، حیا را به تن ڪن.نگاهت را بدزد از نامحرم❣😭
آرام میگویم: یڪ...دو...سه...
صدای فلش و ثبت لبخند خیالے شان❤
لبخندی ڪه طعم_سیب میدهد❣
شاید لبهایشان با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته😢💔
دلم به خداحافظـے راه نمیدهد، بےاراده یڪ دستم رابالامی آوردم تا...
اما یڪے از شما را تصور میڪنم ڪه نگاه غمگینش را به دستم میدوزد...
_👈 با ما هم خداحافظی میڪنے؟؟
خداحافظے چرا؟؟...
توهم میخوای بعد از رفتنت ما رو فراموش ڪنے؟؟....خواهرم تو بـےوفا نباش👉
دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛ احساس میڪنم چیزی درمن شڪست.
ریحان_قبلی_بود
غلطهای_روحم_بود...
نگاه ڪه میڪنم دیگر آنهارا نمیبینم...
شهدا بال و پر بندگی هستند
وخاڪے ڪه زمانـے روی آن سجده میڪردند عرش میشود برای توبه..
تولدم_تکرارشد...
ڪاش ڪمڪم ڪنید ڪه پاڪ بمانم...
شما را قسم به سربندهای خونی تان...
💞
درتمام مسیر بازگشت اشڪ میریزم...بےاراده و از روی دلتنگے....😢
شاید چیزی ڪه پیش رو داشتم ڪار شهداست...
بعنوان یڪ هـــدیه...
هدیه ای برای این شڪست وتغییر
هدیه ای ڪه من صدایش میڪنم:
علے_اکبر❤
✍ ادامه دارد ...
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
📢 رهبر انقلاب: پیشرفتهای تسلیحاتی در بحبوحه تحریم، دشمنان را متعجب کرد/ بیشتر، بهتر و پیشرفتهتر از این هم میتوانیم/ فقط سلاح هم نیست، در پزشکی و سلامت با وجود همه تحریمها جزو پیشتازان در منطقه و دنیا هستیم
✏️ رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار کارگران:
یک ملّت زنده از دشمنی دشمن هم فرصت برای خودش درست میکند. این توصیهی همیشگی است. یک نمونهاش همین مسئلهی تسلیحات است. پیشرفتهای تسلیحاتی دشمنان را متعجب کرد، ایران در بحبوحهی تحریم بتواند سلاح پیشرفته آن هم با این تعداد به وجود بیاورد؟ بله میتواند. بیشتر از این هم میتواند، بهتر از این هم میتواند. انشاءاللّه پیشرفتهتر از این هم میتواند.
✏️ فقط هم سلاح نیست، حالا سلاح خودش را نشان داد یک جا، در خیلی زمینهها همین جور است. ما امروز در زمینهی پزشکی، در زمینهی سلامت با همهی گرفتاریهایی که وجود دارد، با همهی تحریمها، جزو پیشتازان هستیم در منطقهی خودمان که شاید نظیری نداشته باشد، مسئلهی پزشکی ما در دنیا هم جزو موارد برجسته است. ۱۴۰۳/۲/۵
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
سلام امام زمانم❤️
سلامی از ژرفای قلبم ...
سلامی از ذره ذره ی وجودم ...
سلامی سرشار از دلتنگی و امید و محبت ...
سلامی لبريز از حسرت و فراق و مهر ...
سلامی به وسعت آسمان ها ...
سلامی به بیکرانگی پرواز ...
سلامی از مشتاقی چشم براه و بی شکیب ...
سلام بر شما ای مهربانترین پدر ...
ای عزیزترین انیس ...
ای آرزوترین بهار ...
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•#روزتونمهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 فال خوب بزنید که در حوادث زندگی موثره
حجتالاسلام#فرحزاد
#سبک_زندگی
بسیج فرهنگیان ناحیه ۶ اصفهان
#مدافع_عشق #قسمت_نهم فضا حال و هوای سنگینےدارد. یعنے باید خداحافظـے ڪنم؟ 😔 ازخاکی که روزی قدمهای
#مدافع_عشق
#قسمت_دهم
🌹
صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد
شماره را عوض میڪنم
#خاموش!
ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم
بازم #خاموش
فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:
_ چی شده؟جواب نمیدن؟
_ نه! نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن... گوشے هاشونم خاموشه، ڪلیدم ندارم برم خونه😖
چندلحظه مڪث میڪند:
_ خب بیا فعلا خونه ما❣
ڪمے تعارف ڪردم و " نه " آوردم...
دو دل بودم...اما آخر سر در برابر اصرارهای فاطمه تسلیم شدم
💞
وارد حیاط ڪه شدم، ساڪم را گوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم
مشخص بود ڪه زهرا خانوم تازه گلها را آب داده.🌹
فاطمه داد میزند:مـــامـــان...ما اومدیم...
و علی اکبر یڪ تعارف میزند ڪه:
اول شما بفرمائید...
اما بـے معطلے سرش را پائین مے اندازد و میرود داخل.
چند دقیقه بعد علےاصغر پسر ڪوچڪ خانواده و پشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند...
علےجیغ میزند و می دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر شیطــون!
زهرا خانوم بدون اینڪه با دیدن من جابخورد لبخند گرمی میزند و اول بجای دخترش بہ من سلام میڪند!
این نشان میدهد ڪه چقدر خون گرم و مهمان نوازند...
_ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم...
" و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند"
- خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما!
علےاصغر با لحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟👶
زهراخانوم میخندد ووبعد نگاهش راسمت من میگرداند
_ نمیخواهی بیای داخل دختر خوب؟
_ ببخشید مزاحم شدم.خیلے زشت شد.
_ زشت این بود ڪه تو خیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهار حاضره.
لبخند میزند ،پشت بہ من میکند و میرود داخل.
💞
خانه ای بزرگ، قدیمے و دوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه ها بود.
یڪ اتاق برای سجاد و علی اکبر،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر.
زینب هم یڪ سالے میشود ازدواج ڪرده و سر زندگےاش رفته.
از راهرو عبور میڪنم و پائین پله ها میشینم، از خستگے شروع میڪنم پاهایم را میمالم.
ڪه صدایش از پشت سر و پله های بالا به گوش میخورد:
_ ببخشید! میشه رد شم؟
دستپاچه از روی پله بلند میشوم.
یڪےاز دستانش را بسته بود همانے ڪه موقع افتادن از روی تپه ضرب دیده بود😓
علےاصغر از پذیرایـے به راهرو مےدود و آویزون پایش میشود.
_ داداچ علے چلا نیمیای کولم کنے؟؟
بےاراده لبخند میزنم،به چهره اش نگاه میڪنم،سرخ میشود و ڪوتاه جواب میدهد:
_ الان خسته ام...جوجه من!
ڪلمه جوجه را طوری گفت ڪه من نشنوم...اما شنیدم!!!
💞
یڪ لحظه از ذهنم میگذرد:
"چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن و من الان اینجام".😆
💞
✍ ادامه دارد ...
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»