همیشه عااااشق چیزای فانتزی و گل منگلی بودم😍✨
تا اینکه لینک یه کانال رو پیدا کردم که روی دستبند ، انگشتر ، رومانتویی و گیره روسری و آینه و جاکلیدی و یه عالم اکسسوری های دیگه گلدوزی میکردنـ😉🍃
رفتم دیدم چه خبره !!؟؟🤩🍂
همونی بود که میخواستم😌👌 میتونستم با همه لباسام ست کنم😍🌻
تازه روی لباس ، روسری ، هدسر ، جوراب ، و ماسکم کار میکنن😀❣️
اگه بخوای برات رومیزی و رواپنی و رانر هم میمیدوزن 🙃⛅️
میدونی خوبیش چیه ؟؟قیمتشون خیلی عالیه🤤♥️
من که کلی سفارش دادم حالا لینکشو میزارم کاراشونو ببینی ✌️🏻💕
♥️🍁https://eitaa.com/joinchat/376242311Cafc09df31e🍁♥️
انا لله و انا علیه الراجعون💔
با عرض تسلیت فراوان خدمت خانواده محترم در سوگ پدر بزرگاوارشون؛ شیخ عمران رضا، انشالله روح آن عزیز شاد باشد و به خانواده مخصوصا بچه هاشون صبر عطا شود🖤
قرار شده یک ختم زیارت عاشورا بگیریم انشالله همنشین ارباب باشند🌿
هر کس در توانش هست بخونه 10 دقیقه بیشتر طول نمی کشه...
در این آیدی خبر بدید. اجرتون با سید الشهدا 🖐🏻: @Khadem_e_shohadaa
Inna lillah wa inna ilayhe rajeoon 💔
My deepest condolences to the esteemed family of Sheykh Imran Reza. May Allah grant his soul and give peace to his family specially his kids 🖤
We are going to recite 40 ziarat Ashoora for the peace of his soul🌿
Anyone in his ability to read it will not take 10 minutes for more ...
You can msg ths ID if youll recite🖐🏻: @Khadem_e_shohadaa
#تلنگر
✨
خجالتمیڪشم
اسممراگذاشتهام:منتظر
امّا زمـانۍڪه دفترانتظارمراورق
میزنۍمیبینی؛ فضاۍمجازۍرا
بیشترازامامممیشناسم ؛
حتۍگاهۍصبح آفتابنزده آنهارا
چِڪمیڪنم؛امـا عهدم را
نـــه..
#آقاےمهربونببخش 💔
#امام_زمان
#تلنگر
http://Eitaa.com/basijian_Zahraei
سلام علیکم؛ کانال مون دو زبانه اس
دین اصلی مرکزش داره میشه ایران و تو زبان فارسی
بقیه هم وقتی ترجمه می کنن به دلخواه شون خیلی چیزا رو عوض می گنن و این باعث میشه دین کسایی که در ایران نیستن و یا فارسی بلد نیستن درست نباشه و این مسئولیت ماست که اون دین خالص رو به نحو احسن به بقیه بدیم...
جهاد تبیین و روشن سازی مطالب الان مسئولیت اصلی ماست که رهبر انقلاب گقتن و بحمدلله تو فارسی خیلی جاها داره انجام می شه ولی در زبان های دیگه خیلی کمیاب هستش
این که من و دوستام زبان های مختلف بلدیم و یا در کار های رسانه ای می تونیم فعالیت کنیم، بلدیم و می تونیم بخش کوچکی از جنگ نرم رو انجام بدیم خواستیم به نحو احسن انجام بدیم
درسته کار ما اصلا کاری نیست و اگر هم یک هزارم تاثیر گداری هم داشتیم لطف امام زمان بودهه که ما رو لایق دونستن و از لطف شهداست که به ما اجازه ی خادمی دادند داریم سعی می کنیم از مهارت هامون در راه مسئولیتی که داریم استفاده کنیم به اميد اینکه ما هم بتونیم در زمینه سازی ظهور مهدی فاطمه گرچه کمترین مقدار ولی موثر باشیم.🙂
چالش: رفقا برای چالش هر وقت ادمین صلاح بدونند می زارن ولی چشم کمترش می کنیم.
حمیایتی؛ برای حمایتی و تبادل بفرمایید پیوی پیام سنجاق شده تا پیگیری بشه.
التماس دعای فرج🌿
آیا جنایتی از این بزرگ تر نسبت به زن هست که زن را با آرایش، مد و جلوه گری زیورآلات سرگرم کنند و از او به عنوان یک ابزار و وسیله استفاده کنند؟💅🏼🤳🏻
امروز سر و سینه را از زیورآلات پرکردن و آرایش و مد و لباس را بُت خود قرار دادن، برای زن انقلابی مسلمان ایران ننگ است.👑💠
آن زنی که در پی این گونه چیزهاست، از ارزش پایین برخوردار است؛
طلا برای زن ارزش آفرین نیست، بی اعتنایی به طلا ارزش آفرین است. 💍
مد برای زن، ارزش آفرین نیست؛ بی اعتنایی نسبت به مدهای دام گونه ساخته و پرداخته دشمنان، برای زن ارزش است.🚫
نمونه ای عینی از اعتراف غربیان در مبارزه با فرهنگ حجاب، در خاطرات مستر همفر مشهود است، او می گوید:
باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر بیرون کشید؛ 💋
با این بیان که حجاب، یک عادت است از خلفای بنی عباس و یک برنامه اسلامی نیست... 💄
پس از آنکه زنان را از چادر بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنان بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه، لازم است اول زنان غیرمسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.💔🙍🏻♀
#تباهیات🚶🏻♀
Eitaa.com/basijianZahraei
✧من برنامه های استـڪبار جهانـے علیـہ ملت ایران را در سه جمله خلاصه مـے کنم:✧
اول: جــنگ روانــے🧠
دوم جــنگ اقتــصادے 💵
سوم: مقـابله با پیشــرفت و اقتــدار علمـے📚
~مقاممعظمرهبرـے
I summarize the arrogant plans of the world against the Iranian nation in three sentences: ✧
First: mental war🧠
second: economic war💵
Third: confrontation with the progress and authority of science📚
~Rahbar
Eitaa.com/basijianZahraei
🔴 آمادگی برای غیبت
🔹 اگرچه پیامبر و امامان، سالها پیش از ولادت امام مهدی، موضوع غيبت او و حتمی بودن وقوع آن را پیش بینی و بر آن تاکید کرده بودند، اما بیم آن بود كه غيبت آخرين حجّت الهي، آسيبهاي جدّي به ديانت مسلمين وارد آورد، لذا دوران غيبت با برنامه ريزي دقيق و با انجام برخی مقدمات آغاز شد و به صورت مرحله ای ادامه يافت.
🔺 در این راستا، و برای عادت دادن مردم به شرایط جدید، امام هادی و امام عسکری از تماس مستقیم با مردم پرهیز کرده و از طریق واسطه با مردم در ارتباط بودند و کمتر در میان مردم ظاهر میشدند.
#امامزمان🌿
Eitaa.com/basijianZahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠: مقام معظم رهبری
ان تنصرواالله بنصرکم 😌💚
Eitaa.com/basijianZahraei
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️
☔️🌸
☔️
#قصهدلبری
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#بهروایتهمسرشهیدخانممرجاندُرعلی
#قسمت_22
اولین دفعه که رفتیم مشهد نمیدانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد رفتیم هتل گفتند: باید از اماکن نامه بیاورید. نمیدانستم اماکن کجاست وقتی دیدم پاسگاه نیروی انتظامی است هول برم داشت جدا رفتیم.
در اتاق برای پرس و جو بعضی جاها خنده ام می گرفت. طرف پرسید: مدل یخچال خونتون چیه؟ چه رنگیه؟ شماره موبایل پدر و مادرت چنده.؟
نامه گرفتیم و اومدیم بیرون تازه فهمیدم همین سوال ها را هم از محمدحسین پرسیده بودند. اولین زیارت مشترکمان را از باب الجواد شروع کردیم ، محمدحسین این شعر راخواند:
صحنتان را میزنم برهم جوابم را بده******** این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است****** جان من آقا، مرا سرگرم کاشی ها مکن******** میهمان مشغول صاحبخانه باشد بهتر است***** گنبدت مال همه باب الجوادت مال من******* جای من پشت در میخانه باشد بهتر است***** اذن دخول خواندیم و کفش درآوردو سجده شکر به جا آورد نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم کردو گفت:« ای مهربون این همونیه که به خاطر یک ماه آمدم پابوس تون ممنون که خیرش کردید برام بقیه هم دست خودتون
تا آخر آخر.»
عادتش بود سرمایهگذاری میکرد چه مکه چه کربلا چه مشهد زندگی را واگذار میکرد دست خودشون.
جلوی ورودی صحن قدس هم شعر دیگری خواند: «دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت*******جایی ننوشته است گنهکار نیاید****** گاهی ناگهان تصمیم میگرفت انگار میزد به سرش اگر از طرف محل کار مانعی نداشت بی هوا می رفتیم مشهد به خصوص اگر از همین بلیط های چارتر باز میشد.
یادم هست ایام تعطیلی بود باروبنه بسته بودیم برویم یزد آن زمان هنوز خانواده هم نیامده بودند تهران، خانه خواهرش بودم زنگ زد: که الان بلیط گرفتم بریم مشهد. من هم از خدا خواسته گفتم: کجا بهتر از مشهد؟
ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ وقت مشهد این شکلی نرفته بودم؛ ناگهانی، بدون رزرو هتل، وقتی رفتم خوشم اومد انگار همه چیز دست خود امام رضا علیه السلام بودو خودش همه چی رو خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد.
داخل صحن کفش هایش را در می آورد توجیهش این بود که وقتی حضرت موسی علیه السلام به وادی طور نزدیک میشد خدا بهش گفت: «فاخلع نعلیک »صحن امام رضا را وادی طور می پنداشت وارد صحنه که میشد بعد از سلام و اسم دخول گوشهای مینشست و با امام رضا حرف میزد جلوتر که میرفت وصل روضه و مداحی میشد.
محفل روضه ای بود که در گوشهای از حرم بین صحن گوهرشاد و جمهوری به گمانم داخل بست شیخ بهایی بود که به « اتاق اشک »معروف بود.
آن اتاق شاید به زور با ۲و۳ قالی سه در چهار پر شده بود غلغله میشد نمیدانم این همه آدم آنجا چه جور جا می شدند فقط آقایان را راه میدادند و محمد حسین میگفت: روضه خاص است. عدهای محدود آن هم بچه هیئتی ها خبر داشتند که ظهرها اینجا روضه به پاست برای اینکه به روضه برسند باید نماز شکسته ظهر و عصر شان را با نماز ظهر جماعت می خواندند.
اینطوری شاید به روضه می رسیدند از وقتی در باز میشد تا حاج محمود خادم آنجا در را میبست شاید ۳و۴ دقیقه
بیشتر طول نمی کشید خیلیها پشت در می ماندند کیپ کیپ می شد و بنده خدا به زور در را میبست.
چند دفعه کمی دورتر اشتیاق این جماعت را نظاره میکردم که چطور دوان دوان خودشان را میرساندند به محمد حسین گفتم: چرا فقط مردان راه میدن من می خوام بیام.
ظاهراً با حاج محمود سر وسری داشت رفت و با او صحبت کرد نمیدانم چطور راضی اش کرده بود میگفتند تا آن موقع پای هیچ زنی به آن جا باز نشده و قرار شد زودتر از آقایان بروم تا کسی متوجه نشود.
فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدیم اتاق روح داشت میخواستی همان وسط بنشین بشینی و زار زار گریه کنی برای چه؟ نمیدانم! معنویت موج میزد میگفتند: چندین سال ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز میشود تعدادی می آیند روضه میخوانند و اشک می ریزند و می روند،
در قفل میشد تا فردا.
حاج محمود مستمعان را زود بیرون می کرد که فرصتی برای شوخی و شاید غیبت و تهمت و گناه پیش نیاید.
انتهای اتاق دری باز می شد و آنجا را آشپزخانه کرده بود همیشه دو نفر می ایستادند پای سماور و بعد از روضه چای میدادند به نظرم همه کاره آنجا حاج محمود بود.
از من قول گرفت که به هیچکس نگویم که آمده ام اینجا.
در آن آشپزخانه پله های آهنی بود که میرفت روی سقف اتاق شرط دیگری هم گذاشت: نباید صدات بیرون بیاد، خواستی گریه کنی یه چیز بگیر جلوی دهنت.
بعد از روضه باید صبر میکردم همه بروند و خوب که آب ها از آسیاب افتاد بیایم پایین.
اول تا آخر روضه آن جا نشستم و طبق قولی که داده بودم چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه بیرون نرود آن پایین
غوغا بود یک نفر روزه را شروع کرد تا بسم الله را که گفت صدای ناله بلندشد.
#ادامهدارد...
Eitaa.com/basijianZahraei
☔️
☔️🌸
☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️