eitaa logo
شهدای مدافع حرم خوزستان
480 دنبال‌کننده
2هزار عکس
579 ویدیو
6 فایل
💖 کانالی شهدایی با محوریت شهدای مدافع حرم استان خوزستان (بسیجیان گمنام اهواز) ‌ شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی ‌ 🔻کانال‌ها و پیام‌رسان‌ها در اینستاگرام،‌ آپارات، ایتا، سروش، روبیکا https://takl.ink/basijiyanegomnam/ ‌ ادمین @Aletahaa69
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🔴پیکر هشتمین شهید مدافع حرم دزفول به زادگاهش بازگشت. ‌ ‌ 🔵 دی ماه٩۴ به مناطق عملیاتی سوریه رفته که در تاریخ پنجم بهمن ماه همان سال در به شهادت رسید. ‌ ‌ 🔰پیکر مطهر این شهید تاکنون بوده که اخیرا شناسایی و به کشورمان تحویل داده شده است. ‌ ‌ ☑️رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان دزفول با بیان اینکه شهید علی سعد از به سوریه اعزام شده بود، بیان کرد: این شهید والامقام پنجمین شهید خانواده والامقام سعد و هشتمین شهید مدافع حرم شهرستان دزفول است.‌ ‌ ⭕ ، و حاج از دیگر شهدای مدافع حرم شهرستان دزفول هستند. ‌ ‌ 🔲مراسم وداع و تشییع این شهید والامقام متقابلا اعلام می‌شود.‌ 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
#سالگرد_شهادت شاید حرمت خوݧ شهیداݧ از "ثاراللہ" بودݧ حسیݧ است.. و چہ معاملہ زیبائے! ڪــہ تو پاســدار دیــݧ خــدا، و خدا پاســدار حرمت خوݧ تو باشد... 📸شهید مدافع حرم #امیرعلی_هیودی #دزفول 🗓 شهادت ۲ آبان ۹۴ 📿شادی روحشان #صلوات 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
روزهای اول قبول نمیکردم که به سوریه برود. ولی او میگفت آماده باش چون بالاخره خواهم رفت. جواب می دادم من نمی گذارم بروی. در همین گیر و دارها پیکر شهید را از سوریه به آورده بودند و زمانی که خبر را شنیدیم، حسن به من گفت ۴۰ روز دیگر پیکر مرا هم خواهند آورد. جواب دادم تو که هنوز اهوازی این چه حرفی ست که میزنی؟! گذشت و مدتی بعد به سوریه رفت و روز چهلم شهید دریساوی خبر شهادتش را به ما دادند. ایشان هیچ هزینه ای بابت رفتن به سوریه دریافت نکردند خودشان دوطلبانه رفته بودند. دو یا سه روز قبل از شهادت زنگ زد و گفت حلالم کن اگر حرفی زدم یا آزارت دادم مرا ببخش. از دیگران برایم حلالیت بطلب نگذار دین کسی به گردنم بماند و من به او میگفتم چرا این حرف ها را میزنی من منتظرت هستم تا برگردی. بارها مرد ناشناسی را در خواب هایم دیدم که به من میگفت همسرت قرار است به شهادت برسد ، خودت را آماده کن . . . ☑️نقل از همسر 📸شهدای مدافع حرم 🚩 شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
📸 دلنوشته دختر شهید مدافع حرم از 👈‬‏‪من امسال یک کارت دعوت ویژه دریافت کردم. کارت دعوتی مخصوص خودِ خودم به اسم و آدرس خودم حتی.. نه اینکه فکر سال های پیش مهمانی دعوت نمیشدم نه!!!! ولی امسال میزبان خودش شخصا برایم دعوت نامه فرستاد و به من گفت تو دیگر بزرگ شده ای و تو قدر این ضیافت باشکوه را میدانی ؟؟؟ گفت تو امسال مهمان خاص خودمی و من؟؟ من همه قند های عالم توی دلم آب شد. حسابی به خودم رسیدم خواستم تمیزترین و قشنگ ترین مهمانش باشم. لباس هایم را، دل و زبانم را، حتی گوش و چشمم را خلاصه هرچه داشتم و برق انداختم و به خودش قول دادم تا آخرش همین قدر خوب و خوشحال و پاکیزه بمانم... میدانی ؟؟؟ قول های دیگری هم بینمان رد و بدل شد؛ مثلا من قول دادم تمرین مهربانی، خوش خلقی، همدلی کنم و او قول داد کمکم کند... بهم توان و انرژی بدهد. من امسال یک اولی هستم و خدا میزبان مهربانم... به من سی روز فرصت داده است تا در مهمانی پر برکتش کیف کنم و حالم خوش شود و بعدش هم با دست پر برگردم.. 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
💢خیلی اهل کمک کردن بود. از حقوقش فقط ۵۰ هزار تومان مانده بود یکی از دوستان به پول نیاز داشت و به حسن گفته بود. حسن هم گفت مشکلی نیست و پول را برایش واریز کرد. به او گفتم ما فقط همین پول را داشتیم تا آخر ماه و هنوز مایحتاج خودمان را نخریده ام چرا آن را نگه نداشتی؟! جواب داد آن بنده خدا نیاز داشت من هم باید کمکش میکردم و اضافه کرد فدای سرت خدا میرساند، از یک دست میدهیم و از دست دیگر بهترش را میگیریم از خدا. همین طور هم شد، همان روز هنوز شب نشده بود چند برابر آن پولی که کمک کرده بود از جایی به حسابش واریز شد. ☑️نقل از همسر 📸شهدای مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
💢 نقل از همسر شهید مدافع حرم امیرعلی هیودی ▪️چند بار اسم می‌نوشت و هر بار به او می‌گفتن آماده باش و او بسیار خوشحال ذوق زده می‌شد و خدا را شکر می‌کرد ولی هر بار اعزامش به تعویق می افتاد یک روز به او تماس گرفتم و امیر گفت باز کنسل شد من از این بابت خوشحال شدم که امیر متوجه این موضوع شد و با ناراحتی گفت شما راضی نیستی که من نمی‌توانم بروم. نزدیک اذان بود در حال آماده شدن برای نماز بودم که زیر لب گفتم خدایا راضیم به رضای خودت. بالاخره آن روزی که قرار بود به سوریه برود فرار رسید. من هم شوخی کردم باز امیر رفتنت از آن رفتن هاس. نه این بار دیگر رفتنی هستم. حتی علاقه شدید او به یسنا دخترمان هم مانع رفتن‌اش نشد همیشه می‌گفت جانم و خانواده‌ای نثار امام حسین(ع) مدام به یسنا می‌گفت دعا کن بابا شهید بشود. ساعات آخر بدرقه، از زیر قرآن که ردش کردم گفت برای آخرین بار این پله ها را با هم برویم... ارادات بسیار خاصی هم به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) داشت زمانی که نامشان را به زبان می‌آورد اشک می‌ریخت. همیشه می‌گفت تنها آرزوم این است که چشمم به بین الحرمین به خورد و شهید بشوم. 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۲ آبان ۹۴ 📿شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
🔻فرازی از شهید مدافع حرم 🔖شهادت در راه دین مقدس اسلام است. وبا دلی پر از شوق و عاشقانه عازم ماموریت در کشور سوریه میباشم و بسیار خوشحال و شادمان هستم و اگر خدا بپذیرد جانم را در راه دفاع از حرمین شریفین و دین مقدسم تقدیم مینمایم. و ان شاءالله این حقیر از سربازان امام زمان عجل‌الله‌فرجه باشم و جزء افرادی باشم که در هنگام جان دادن ذکر لبم باشد و به عشق جان به جانان آفرین تسلیم نمایم. از خانواده خودم و برادران پاسدار خودم و همه شما خواستارم که همیشه در راه حق و ولایت و رهبری و انقلاب قدم بردارید و حافظ خون شهدا باشید تا بتوانید پرچم اسلام را به دست صاحب حقش عجل‌الله‌فرجه بدهید و از همه شما خواستارم که من حقیر را حلال کنید. 🗓شهادت ۲آبان۹۴ مصادف با 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
◾️دلنوشته همسر شهید مدافع حرم 🔻امیر همیشه عادت داشت روز پای برهنه توی هیئت زنجیر بزنه و برای مظلومیت اباعبدالله الحسین و یارانش اشک میریخت... ۹۴ بلاخره عازم سرزمین عشق شد جایی که ۲سال تلاش می‌کرد که بخواد بره خودش هم میگفت نامه ی رفتن من رو امضا کرد و رضایت تو رو جلب کرد. روز تاسوعا و عاشورا امیر کنار ما نبود. یسنا بی‌قراری میکرد و بی تابی که اگه امیر بابا بود الان من رو اینجا میبرد منو میبرد شمع روشن کنم و خیلی جاهای دیگه، اخه امیر عادت داشت یسنا رو با خودش در عزادارای های امام حسین شرکت میداد... حالا وظیفه من بود که این کار انجام بدم و نذارم جای خالی امیر یسنا رو خیلی اذیت کنه مطمئنن نمیتونستم مثل امیر باشم ولی کمترین کار این بود که منم صبوری کنم با این وجود که توی دل خودم غوغا بود آشوب بود منم بی قرار بودم بی تاب بودم عاشورای حسینی خودش سنگین و دلگیره وای از اون روزی که عزیزت توی سرزمین دیگه باشه و بی‌خبر از حالش... جز صبوری و دعا و توسل کاری از دستم برنمیومد سپردم به ، گفتم زندگی من دست شما قلب خودم و دخترم دست شما امیر تماس گرفت... صداش به سختی شنیده میشد بهم گفت: عزاداری‌هات قبول بانو یسنا رو بردی هیئت ها رو ببینه گفتم: اره ولی یسنا دوست داشت شما ببریش گفتم: امیر دلمون خیلی برات تنگ شده مکثی کرد و بغضش ترکید گفت: من منم دلم تنگ شده با هم خیلی گریه کردیم بهم گفت: اروم باش نگران نباش من کنارتون هستم و همش بیادتونم فقط مواظب خودتون باشید. بهش گفتم: امیر من بدون تو نمیتونم من و یسنا رو به کی سپردی؟؟؟ :گفت خدای حسین نگهدار تو و یسناس صداش به سختی شنیده میشد... تلفن قطع شد دوست داشتم عمرم بدم جونم بدم ولی دوباره بهم زنگ بزنه بگه بانو حالت چطوره؟؟؟؟؟ خسته نباشی توی این مدت خوب تونستی جای خالی منو برا یسنا پر کنی. ولی جمله‌ی اخرش همیشه توی ذهنم موند و خواهد موند خدای حسین نگه دار من و یسنا بود و هست خداوند میفرمایید: من جانشین شهید در زندگی او هستم. من وجود خدا را در لحظه به لحظه زندگیم حس کردم و همینطور که امیرم میگفت جان خودم و همسر و فرزندم فدای حسین، منم میگویم جان خودم و فرزندم فدای حسین. واقعی حسین باش تا خریدارات شود ‌ ‌🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam