#خاطره
▪️همسر طلبه شهید مدافع حرم #مصطفی_خلیلی
👈مصطفی بعد از شهادت چشم باز کرد و لبخند زد.
🔻قبلش این را بگویم که ما یک بار با هم به تهران سفر کرده بویم و سری هم به گلزار شهدا زدیم. شهیدی در #بهشت_زهرا است که همیشه از قبرش #بوی_گلاب میآید. آنجا به آقا مصطفی گفتم از این شهدای خاص خیلی خوشم میآید. گفت که شهدا همه خاص هستند. گفتم مثل این شهید که از مزارش بوی گلاب میآید یا مثل #شهید_حقیقی که هنگام شهادتش خندید؛ از این ویژگیها خیلی خوشم میآید.
زمانی که همسرم شهید شد دوستانش میگفتند ما او را به عقب آوردیم و داخل کیسهای گذاشتیم. بعد که گروه فاطمیون میآیند و میگویند ما میخواهیم مصطفی را ببینیم. کیسه را باز میکنند و صدای داد و فریاد بلند میشود که بروید دکتر بیاورید. بعد دوستانش که میآیند ببینند چه شده میگویند مصطفی چشمانش باز بود و #لبخند میزد و همه فکر کردهاند او زنده است.
میگویند شهدا مقامشان را در آن دنیا میبینند به همین دلیل هنگام شهادت لبخند میزنند.
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🎥سخنان جالب شهید مدافع حرم #سعید_سیاح_طاهری با همرزمانش در سوریه
#خاطره
🔻یکی از دوستان میگفت پیرمردی در مراسم شهادتحاج سعید خیلی بیتابی میکرد.
دوستی پرسید: ببخشید پدرجان شما چیکاره آقای طاهری هستی؟
گفت کاره ای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است؟
گفتم: بله
گفت: میشه صداش کنید.
گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما؟ بچم با حزب الهیها سروکار نداشت بچه ما که ژیگولیه.
به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره.
پسرم که اومد. بغل کردن همدیگر را و قبل از خداحافظی یه هدیه هم داد به پسر من و رفت.
به پسرم گفتم: بابا ایشونو میشناختی گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون میرفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم، ایشون ایستاد اومد پایین و نیم ساعت از من عذرخواهی میکرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود»
دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا نصف اینور نمیبینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم، الان اومده بود در خونه، برایم یه شلوار جین هدیه آورده ...
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
🔰به نقل از همرزم شهید مدافع حرم #محمد_کیهانی
از اسرار شهادت محمد _ شهید سحرگاه
🔻محمد دقیقا ساعت ۴ بامداد (هنگام سحر) برای #نماز_شب از خواب بیدار میشد و به مناجات و نیایش میپرداخت، دقیقا در همان ساعت نیز روحش به آسمان پرواز کرد و به شهادت رسید و من نمیدانم چه سری در این ساعت صبح وجود داشت که حیات و ممات محمد در آن رقم میخورد. یعنی در همان ساعتی که هر شب نماز شب میخواند روحش به آسمان و به سوی خالقش برای ابد پر کشید و رفت.
شاید این، عجیب ترین نکته ی شهادت محمد برای من - به عنوان کسی که تا لحظه ی آخر در کنارش بودم - و برای همه دوستان و همرزمانش بود.
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
🔰 #همسر_شهید مدافع حرم #نادر_حمید
👈عزتِ شهید بهترین سرمایه برای من و فرزندانم است
♨️در آخرین دیداری که با یکدیگر داشتیم پس از طلب حلالیت گفت:
اگر لایق شهادت شدم و بنا شد تصویری از من. منتشر کنی این جمله را کنار تصویر من بنویس:
"يا محسن قد اتاك المسي ء وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسي ء انت المحسن وانا المسي ء بحق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد وتجاوز عن قبيح مـا تـعـلـم مـني"
“اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كـرده اى كـه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من گناهكار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بديهايى كه مى دانى از من سر زده بگذر”
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
▪️یکی از روحانیون حاضر در سوریه که از قم اعزام شده بود، در جلسه ای که با حضور رزمندگان حاضر در سوریه و نیز #حاج_قاسم_سلیمانی برگزار شده بود، به سردار میگوید:
در جمع رزمندگان ما در سوریه رزمنده ای به نام #رضا_عادلی بود که علاقه ای وافر به دیدار شما داشت و میگفت اگر سردار را زیارت کنم، انگشتری از او به یادگار میگیرم. اگر هم شهید شدم، #انگشتر را بگیرید و به مادرم بدهید.
سردار انگشترش را هدیه داد که توسط دختر سردار گرجی زاده به دست #مادر_شهید رسید.
به یاد آنکه یک دنیا از بردن نامش هم وحشت دارند...
به وقت دوسال دلتنگی 🥀💔
شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات🌹
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
▪️روایتی زیبا از دوران سربازی شهید مدافع حرم #علیرضا_حاجیوند_قیاسی
🔻علیرضا اهل گذشت بود و به این خاطر حضرت زینب سلاماللهعلیها او را خرید.
هنگامی که خواست به خدمت #سربازی برود در حالی که میتوانست سربازی را در پادگان شهید باکری بگذراند با اصرار و خواهش یکی از نفرات مراجعه کننده برای جذب از سهمیه خودش گذشت و بی صدا سهمیه را به آن نفر داد.
از دست بر قضا، خدمتش در ارتش افتاد و دوره دیدبانی و خمپاره انداز و توپخانه را دید و با همین تخصص دو سال بعد راهی سوریه شد و برای همیشه مهمان حضرت زینب «س» شد.
میگفت میخوام برم بشم فدای زینب
یه عمرست که شنیدم از غمهای زینب
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
🔻این خاطره مربوط به محرم سال ۱۳۹۳ هست و یا محرم سال ۹۴
میگفت علیرضا هر شب محرم میومد دنبالم و میرفتیم مراسم و استفاده میکردیم و عزاداری هامون رو میکردیم،سینه زنی و ...، اشک میریختیم و ...
گفت شب آخر محرم که شد و بعد از مراسم که علیرضا منو رسوند درب خونمون دیدم بغض عجیبی بهش دست داد و یه دفعه اشکاش سرازیر شدن و این جمله رو گفت:
آخ... امسال اونطور که بایستی عزاداری کنم برا ارباب،نکردم💔💔💔
و هی اشک میریخت💔💔💔
شهید علیرضا با اون همه اشک و ناله و سینه زنی و پایه ثابت مراسمها و میوندار هیئت بودن آخر میگه اونطوری که بایستی عزاداری کنم،عزاداری نکردم. خودش رو همیشه بدهکار اربابش میدونست
راوی: دوست شهید
📸شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#دزفول
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
🔻این خاطره مربوط به محرم سال ۱۳۹۳ هست و یا محرم سال ۹۴
میگفت علیرضا هر شب محرم میومد دنبالم و میرفتیم مراسم و استفاده میکردیم و عزاداری هامون رو میکردیم،سینه زنی و ...،اشک میریختیم و ...
گفت شب آخر محرم که شد و بعد از مراسم که علیرضا منو رسوند درب خونمون دیدم بغض عجیبی بهش دست داد و یه دفعه اشکاش سرازیر شدن و این جمله رو گفت:
آخ... امسال اونطور که بایستی عزاداری کنم برا ارباب، نکردم💔💔💔
و هی اشک میریخت💔💔💔
شهید علیرضا با اون همه اشک و ناله و سینه زنی و پایه ثابت مراسمها و میوندار هیئت بودن آخر میگه اونطوری که بایستی عزاداری کنم،عزاداری نکردم.
خودش رو همیشه بدهکار اربابش میدونست
▪️راوی: دوست شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
🔻چند روز قبل از شهادتش همدیگر رو درب حرم علی بن مهزیار دیدیم. به یاد خاطرات گذشته کمی حرف زدیم و خندیدیم.
سمعک ش ضعیف یا خراب شده بود. ازم پرسید کجا میری. گفتم دارم میرم مراسم روضه.
گفت: من اگه رفتم شاید دیگه برنگردم. یه خواهشی از تو دارم لطفاً مثل قدیما که جمع میشدیم و #روضه میخوندیم و حسین حسین میگفتیم، تو روضه ها من رو یاد کنید مخصوصاً زمانی که حسین حسین میگید.
▪️راوی: مهدی بشیری (رفیق شهید)
📸شهید مدافع حرم
#عباس_کردانی
#اهواز
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#خاطره
🔻یکی دو روز اصلا از او خبری نبود، با او تماس گرفتم اما گوشی اش را خاموش کرده بود روز سوم خودش تماس گرفت گفت: بخاطر تصادف در بیمارستان بستری بوده ام و بخاطر اینکه کسی را به زحمت نیندازم گوشی ام را خاموش کرده ام.
بعد از نماز مغرب رفتم خانه شان، در اتاق پذیرایی با پای گچ گرفته دراز کشیده بود از او پرسیدم: چه شده؟!
گفت: با موتور داشتم میرفتم که یکدفعه پیرزنی سر راهم ظاهر شد، بخاطر اینکه با او برخورد نکنم فرمان موتور را به سمت بلوار منحرف کردم و زانویم محکم با بلوار برخورد کرد.
بنده ی خدا خیلی درد داشت تا اینکه بعد از چند ماه عمل جراحی کرد و خاطرم هست تا یکی دو سال مشکلاتی در دویدن و بلندکردن اجسام سنگین داشت.
اکنون که این خاطره را بیان میکنم یاد این جمله ی قشنگ میافتم که "تا آدم در زندگی اش شهید نشود، در جبهه شهید نمیشود"
راوی: دوست شهید
🎥شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#دزفول
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam
#استوری #خاطره
🔻چند روز قبل از شهادتش همدیگر رو درب حرم علی بن مهزیار دیدیم. به یاد خاطرات گذشته کمی حرف زدیم و خندیدیم.
سمعک ش ضعیف یا خراب شده بود. ازم پرسید کجا میری. گفتم دارم میرم مراسم روضه.
گفت: من اگه رفتم شاید دیگه برنگردم. یه خواهشی از تو دارم لطفاً مثل قدیما که جمع میشدیم و #روضه میخوندیم و حسین حسین میگفتیم، تو روضه ها من رو یاد کنید مخصوصاً زمانی که حسین حسین میگید.
▪️راوی: مهدی بشیری (رفیق شهید)
📸شهید مدافع حرم
#عباس_کردانی
#اهواز
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @basijiyanegomnam