#گلشن_خاطره_اثر_ابوالقاسم_احمدی
#احمد_لطفی
#پایگاه_شهید_لطفی
#تشکانان
(خاطره ای از رزمنده دفاع مقدس احمد لطفی از رزمندگان پایگاه مقاومت بسیج شهید لطفی روستای تشکانان)
📚خاطره به یاد ماندنی📚
احمد لطفی
مرداد ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی بانه مشغول خدمت بودم. کوهستانی بودن و وجود درختان جنگلی بسیار زیاد بر ناامنی منطقه مذکور می افزود. یک روز سر صبحگاه توسط منشی لشکر از به شهادت رسیدن سرهنگ طبسی نژاد بچه مشهد که فرماندهی گردان مهندسی لشکر را به عهده داشت و همچنین از اسارت سرباز راننده اش توسط کومله و دموکرات ضد انقلاب به صورت بسیار ناجوانمردانه با خبر شدیم. این خبرها به عنوان هشداری برای بقیه نیروهای لشکر محسوب میشد. ضد انقلاب، سر سرهنگ طبسی نژاد را بریده و بر روی صندلی ماشین گذاشته و سرباز را هم به اسارت برده بودند.
بنده با توجه به این که راننده بودم، کمتر نگهبانی میدادم ولی به علت کمبود نیرو در شب همان روز من را نگهبان قرارگاه گذاشتند؛ آن هم در پست چهار، ساعت دو الی چهار بامداد. هوا نسبتاً سرد بود و نظر به این که لشکر تازه از منطقه عملیاتی جنوب (کیاندشت) به بانه اعزام شده بود، هنوز سر و سامان نگرفته بودیم و سنگر احداث نکرده و همه داخل چادر به سر میبردیم. حدود یک ربع به شروع نگهبانی ام، پاسبخش مرا بیدار کرد تا برای نگهبانی آماده شوم.
از نگهبانی بنده، حدود بیست دقیقه گذشته بود. از آنجایی که خبر صبحگاه دلهره و اضطراب بیشتری بر همه افکنده بود، لذا سرنوشت سرهنگ طبسی نژاد در خاطرم مجسم می شد. همین طوری که راه میرفتم ناگهان به نظرم رسید در پنجاه متری ام در تاریکی، شخصی شال سفید بر سر، اسلحه اش را به سمت من نشانه رفته و مرا تعقیب می کند. حالا تمام وجودم شده بود چشم و از اطرافم محافظت میکردم. به سمت پشت چادر رفتم، اسلحه ام را از ضامن خارج و روی رگبار گذاشته و آماده مقابله با کوچکترین تحرکی شدم.
محل نگهبانی ام با چادر پاسبخش، حدود چهل متر فاصله داشت، میخواستم ایست بدهم، ترسیدم شلیک کند. فقط منتظر عکس العمل او بودم. گاهی یک تکانی میخورد ولی اقدامی نمیکرد. حدود یک ساعتی درگیر همین ماجرا بودم. هوا که کمی روشن شد، متوجه شدم، تکه پلاستیکی بر روی شاخه درخت جنگلی افتاده و شاخه دیگرش به حالت لوله اسلحه، رو به بنده قرار گرفته که وقتی نسیمی میوزید آن را تکان میداده است.
این خاطره بسیار به یاد ماندنی، هیچگاه از ذهنم نخواهد رفت، چرا که میگفتند: در کردستان ضد انقلاب کومله و دموکرات، سر رزمندگان را می بُرّد. لذا در آن شب، مدت پست نگهبانی را با دلهره و تشویش سپری کردم و هر لحظه نگران غافلگیر شدن و حمله از طرف ضد انقلاب بودم.
🔹احمد لطفی فرزند محمد علی متولد سال ۱۳۴۵ اهل روستای تشکانان طبس که مدت ۲۵ ماه از دوران خدمت مقدس سربازی جمعی لشکر ۷۷ خراسان در جبهه های نبرد حق علیه باطل خدمت نموده و بسیجی فعال که شش سال فرمانده پایگاه بسیج شهید لطفی روستا بوده و سابقه خدمت به عنوان کارمند شرکت تعاونی روستایی را داراست.
✍حوزه مقاومت بسیج یک حمزه سیدالشهدا علیه السلام
(پایگاه مقاومت بسیج شهید لطفی روستای تشکانان)
#خبرگزاریبسیجطبس
🌴@basijnews_tabas
#تشکانان
دیدار با خانواده شهید غلامرضاکاظمی توسط بسیجیان پایگاه شهید حسن لطفی و نرجس خاتون وحضور حاج غلامرضاغلامی از روستای جوخواه درمنزل شهیددرروستای تشکانان
#طبس
#حوزه_حمزه_سیدالشهدا
#پایگاه_شهید_لطفی
#بسیج_با_مردم_برای_مردم
#خبرگزاریبسیجطبس
🌴@basijnews_tabas
#تشکانان
#پایگاه_شهید_لطفی
برپابی جشن خواهر برادری توسط بسیجیان روستای تشکانان در کنار بقعه متبرکه شیخ احمد بن اسحاق روستای پیرحاجات به مناسبت دهه کرامت در حاشیه اردوی یک روزه روستای پیرحاجات
✍پایگاه مقاومت بسیج شهید لطفی تشکانان
#خبرگزاریبسیجطبس
🌴@basijnews_tabas