🔴 کارهای تیم رسانهای #علی_لاریجانی در روزهای اخیر به چندشآورترین مرحله خود رسیده است!
👈 بعد از حقه و کلکهایی که در ماجرای پیامهای تقدیر و تشکر زدند و البته رسوا شدند، حالا در عکسهای منتشر شده از دیدار امروز، فرماندهان نیروهای مسلح را دست به سینه لاریجانی کردند!
🔸 محمد شلتوکی
🔰 قطعا جناب لاریجانی نیز به مانند هر مسئول دیگری، هم نقاط مثبت در کارنامهی ۱۲ سالهی ریاستش بر مجلس دارد و هم نقاط ضعف و بعضا تاریک، اما مسئلهی اصلی، زبلبازی تیم رسانهای ایشان است که بنظر میرسد، هدفشان، سفیدسازی، دستاوردسازی و رفع اتهام از ایشان به جهت بهره برداری احتمالی در آینده است!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 قالیباف رئیس مجلس شد.
🔹قاضیزاده و نیکزاد نواب اول و دوم هیأت رئیسه مجلس یازدهم شدند
🔹امیرحسین قاضی زاده هاشمی با ۲۰۸ رأی و علی نیکزاد با ۱۹۶ رأی به ترتیب به عنوان نواب اول و دوم هیأت رئیسه موقت مجلس دهم انتخاب شدند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 قاتل واقعی رومینای ۱۳ ساله کیست؟!
📍براستی قاتل واقعی #رومینا_اشرفی ودختر وپسرهایی که درکشور به چنین سرنوشتی دچار میشوند کیست؟
📍پدری که به خاطر دیدن تصویر دختر ۱۳ سالهاش درآغوش مرد بیگانه ۲۹ ساله،غیرتش به جوش آمده؟
📍یاامثال #آذری_جهرمی و #حسن_روحانی که باولنگاری فضای مجازی،اجازه گستراندن چنین دامهایی را دادهاند؟!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🔴 قالیباف رئیس مجلس شد. 🔹قاضیزاده و نیکزاد نواب اول و دوم هیأت رئیسه مجلس یازدهم شدند 🔹امیرحسین ق
🔴 محمدباقر #قالیباف با ۲۳۰رای رئیس مجلس دوره یازدهم شد. قالیباف راه سختی در پیش دارد؛ مجلس فشل دهم و دولت بیعرضهی دوازدهم چنان فشاری بر گُردهی ملت تحمیل کردند که تلاشی دو چندان باید تا معیشت و عدالت برقرار گردد.
چه خوب است از امروز بصورت جدی مطالبهگر شعارهای انتخاباتی باشیم.
*حاج حیدر*
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
🔴 رؤسای ادوار مجلس چقدر رای آوردند؟
*فرهیختگان*
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
❌ديگه چكار كنند كه بفهميد عمدی بوده ؟!❌
روز اولی كه حرمها و مساجد بسته شدند، متنی نوشته و اعتراض كردم!
افراد بسيار زيادي به بنده اعتراض كردند كه وضع را نميبيني ! كرونا آمده و... .
گفتم اتفاقا وضع را ميبينم كه بازارهاي بغل حرم را باز نگه داشتند و حرم را بستند!
اتفاقا وضع را باز ميبينم كه پاساژ موبايل و لوازم خانگی را باز نگه داشتند و حرم را بستند!
اتفاقا وضع را باز ميبينم كه راه سفرهاي نوروزي را باز نگه داشتند و فقط 500 هزار تومان جريمه ميكردند! انگار مشكل كرونا با500 هزار تومان جريمه حل ميشد!
البته وضع به جايي رسيد كه آخر مجبور شدند همه اينها را ببندند! و بعد توجيه آوردند كه ما اول حرمها را بستيم، تا همه الگو بگيرند! كه وقتي جاهاي ديني تعطيل شد، شما هم تعطيل كنيد!
حالا هم كه مشخص شد كل تأثير حرمها (همه حرمها و امامزادهها و...) در آلودگي به كرونا به يك درصد هم نميرسد و در عراق در ماجرای سالگرد شهادت موسی بن جعفر عليهما السلام با وجود شركت گسترده مردم، يك نفر علامت كرونا پيدا نكرد و...، به عنوان اولين واكنش پاساژها باز شد، پاركها باز شد، سفرها باز شد، حتی دفتر آقاي عبد الحميد اسماعيلزهي بيانيه داد و اعلام كرد كه مساجد اهل سنت شبها براي نماز تراويح (بدعت خليفه دوم «1») باز شد! اما حرمهاي ائمه شيعه باز نشد!
حتی وقتی تولیت حرم گفت با مراعات پروتوكلها ان شاء الله زودی حرمها رو باز ميكنيم ، خود رئيس جمهور محترم اومدند گفتند نه !
ساير مسائل مثل فشار به آقاي دكتر سيد حسن عادلي (معاون آموزشی دانشگاه علوم پزشکی قم) براي استعفا، بعد از اينكه در مورد پروژه قم هراسي افشاگري كرد! «2» يا اينكه چي شد يهويي كل فشار به آقاي عبد الحميد (بعد از مشاركتش در پروژه قم هراسي) در رسانهها خوابيد، و ... بماند!
اين را نوشتم تا مطمئن شويد كه:
أ. اين رفتار اين دولت با مساجد و حرمها و اماكن مذهبي شيعی، عمدي است! ديگه خودشون هم نميدونن چكار كنند، تا شما بفهميد اين رفتارشون عمدي بوده! (حالا هدفشون از اين تعمد چیه الله اعلم)
ب. فكر نكنيد دعوت به شورش دارم ميكنم! نه خير! بايد صد در صد تابع رهبري بود، اما آگاه سازي هم صورت داد!
ت. تابع رهبري بودن واجبه، ولي به خاطر اينكه در دوراني درست تصميمگيري نكرديم، و وضعيت فعلي به وجود اومده، قطعا تبعات تكويني كارهاي دولت (در عدم تعظيم اماكن مقدس شيعيان) دامنگير ما خواهد شد!
ث. اين بار نميدانم به چه بهانهاي به متن بنده اعتراض خواهند كرد!
✍ جواد ابوالقاسمی
------------
«1» بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، ج 2، ص 707، ش 1906، دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
«2» https://www.irna.ir/news/83747702
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان نامه کفر امضا نمی کنیم
اگر بند بند استخوانمان را جدا سازند اگر زنده زنده در آتش بسوزانند...هرگز امان نامه کفر امضا نمی کنیم
آقای رئیس جمهور تولید ما نابود شده،مگر ما دولت نداریم اگر نمی تونید بفرمایید کنار
مجلس یازدهم با چنین نطق های طوفانی شروع به فعالیت کرده ،هر چند قبلا هم ازین نطق ها زیاد شنیدیم برای دیده شدن !ان شاء الله که مجلس یازدهم در همین نطق باقی نماند!مردم خسته شدن ازین نطق های بی نتیجه....
#بصیرت_نقلابی
@basirat_enghelabi110
🌹 🌹
این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجّل علی ظهورکَ یا صاحب الزّمان
❤️🌸السلام علی مهـدی الأمم وجامع الکلم🌸❤️
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
🔴 تفاوت نماینده اصولگرا و انقلابی اینجا مشخص میشه؛
آقایان نجابت،زاکانی و اکبری نمایندگان شیراز، قم و اراک به اعتبارنامه تاجگردون اعتراض کردند!
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
❌ باز هم نسخه ای جدید ❌
🔴 یکی از زنجیره های اصلاحاتی به بهانه تعامل و تفاهم ، به مجلس انقلابی یازدهم پیشنهاد میکند که در یک سال باقی مانده دولت استیضاح و سوال از وزرا و کشاندن انان به صحن علنی مجلس، نه به نفع دولت، نه مجلس و نه مردم است.
🔴 ترس و هراس از مجلسِ انقلابی و نیز ناکارامدی دولت در هفت سال گذشته ومجلس قبلی به حدی است که تا دیروز با اختلاف افکنی و دو دستگی نشان دادن میان جبهه انقلابی در پی نزاع افکنی برای انتخاب رئیس مجلس و هیئت رئیسه بودند وهم اکنون که تیر های تفرقه افکنی آنها به سنگ خورده سفارش به مماشات با وزرای نا کارآمد و تسامح و زد و بند کرده و خواهان تبانی و ساخت و پاخت هستند
❌ جواب این جماعت این است که :
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
✍ أبوحیدر
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
✍ توییت جالب یک کاربر از زبان حاج قاسم سليمانی خطاب به دکتر #قاليباف!
🔺باقر به گوشی؟ منم قاسم...
#قالیباف
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
هدایت شده از ✨داستانها و حکایات✨
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_اول
صدای قرائت آیت الکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیون و اتاقی که خالی بودنش از پنجره های بی پرده اش پیدا بود،
همه حکایت از تغییر دیگری در خانواده ما میکرد.
روزهای آخر شهریور ماه سال 91....
با سبک شدن آفتاب بندرعباس، سپری میشد و محمد و همسرش عطیه، پس از یکسال از شروع زندگی مشترکشان، آپارتمانی نوساز خریده و میخواستند طبقه بالای خانه پدری را ترک کنند،
همچنانکه ابراهیم و لعیا چند سال پیش چنین کردند.
شاید به زودی نوبت برادر کوچکترم عبدالله هم میرسید تا مثل دو پسر بزرگتر به بهانه کمک خرج شروع زندگی هم که شده، زندگیاش را در این خانه قدیمی و زیبا شروع کرده تا پس از مدتی بتواند زندگی مستقل را در جایی دیگر تجربه کند.
از حیاط با صفای خانه که با 🌴نخلهای بلندی🌴 حاشیه بندی شده بود، گذر کرده و وارد کوچه شدم.....
مادر ظرفی از شیرینی لذیذی که برای بدرقه محمد پخته بود، برای راننده کامیون بُرد و در پاسخ تشکر او، سفارش کرد :
_«حاجی! اثاث نوعروسه. کلی سرویس چینی و کریستال و... »
که راننده با خوشرویی به میان حرفش آمد و با گفتن «خیالت تخت مادر! »😊 درِ بار را بست.
مادر صورت محمد را بوسید...
و عطیه را گرم در آغوش گرفت که پدر با دلخوری جلو آمد و زیر گوش محمد غرّی زد که نفهمیدم.
شاید ردّ خرابی روی دیوار اتاق دیده بود که مادر با خنده جواب داد:
«فدای سرشون! یه رنگ میزنیم عین روز اولش میشه! »
محمد با صورتی در هم کشیده از حرف پدر، سوار شد و اتومبیلش را روشن کرد که عبدالله صدا بلند کرد:
_«آیت الکرسی یادتون نره! »
و ماشین به راه افتاد.... ابراهیم سوئیچ را از جیبش در آورد و همچنان که به سمت ماشینش میرفت، رو به من و لعیا زیر لب زمزمه کرد:
_«ما که خرج نقاشی مون هم خودمون دادیم ... »
لعیا دستپاچه به میان حرفش دوید:😯
«ابراهیم! زشته! میشنون! »
اما ابراهیم دست بردار نبود و ادامه داد:
_«دروغ که نمیگم، خُب محمد هم پول نقاشی رو خودش بده! »
همیشه پول پرستی ابراهیم و خساست آمیخته به اخلاق تند پدر، دستمایه اوقات تلخی میشد که یا باید با میانجیگری مادر حل میشد یا چاره گریهای من و عبدالله.😒😕
این بار هم من دست به کار شدم و ناامید از کوتاه آمدن ابراهیم، ساجده سه ساله را بهانه کردم:
_«ساجده جون! داری میری با عمه الهه خداحافظی نمیکنی؟ عمه رو بوس نمیکنی؟ »
و با گفتن این جملات، او را در آغوش کشیده و به سمت مادر و پدر رفتم:
_«با بابابزرگ خداحافظی کن! مامان بزرگ رو بوس کن! »
ولی پدر که انگار غُر زدنهای ابراهیم را شنیده بود، اخم کرد 😠و بدون خداحافظی به داخل حیاط بازگشت.
ابراهیم هم وارث همین تلخیهای پدر بود...
که بیتوجه به دلخوری پدر، سوار ماشین شد. لعیا هم فهمیده بود اوضاع به هم ریخته که ساجده را از من گرفت و خداحافظی کرد و حرکت کردند.
عبدالله خاکی که از جابجایی کارتونها روی لباسش نشسته بود، با هر دو دستش تکاند و گفت :
_«مامان من برم مدرسه. ساعت ده با مدیر جلسه دارم. باید برنامه کلاسها رو برای اول مهر مرتب کنیم. »
که مادر هم به نشانه تأیید سری تکان داد و با گفتن «برو مادر، خیر پیش! » داخل حیاط شد.
ساعتی از اذان ظهر گذشته و مادر به انتظار آمدن عبدالله، برای کشیدن نهار دست دست میکرد که زنگ خانه به صدا در آمد.
عبدالله که کلید داشت و این وقت ظهر منتظر کسی نبودیم. آیفون را که برداشتم،...
متوجه شدم آقای حائری، مسئول آژانس املاک محله پشت در است و با پدر کار دارد.
پدر به حیاط رفت و مادر همچنان به انتظار بازگشت عبدالله، شعله زیر قلیه ماهی را کم کرده بود تا ته نگیرد....
#ادامه_دارد ...
❌ #نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
✅ @dastanha_18
✅@dastanha_18
بصیرت انقلابی
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت 🌴 #قسمت_اول صدای قرائت آیت الکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیو
هرشب باشماییم با مستند داستانی
#جان_شیعه_اهل_سنت
بسیارجذاب و خواندنی !!
تا پایان داستان ما را همراهی کنید.
❤️❤️
@dastanha_18
@dastanha_18
در پیام رسان ایتا وتلگرام..
بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
هدایت شده از ✨داستانها و حکایات✨
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_دوم
➖ کار آقای حائری چندان طول نکشید که پدر با خوشحالی برگشت و پیش از اینکه ما چیزی بپرسیم، خودش شروع کرد: «حائری برامون مستأجر پیدا کرده. دیده امروز محمد داره اسباب میبره، گفت حیفه ملک خالی بیفته.» صورت مهربان مادر غرق چروک شد و با دلخوری اعتراض کرد: «عبدالرحمن! ما که نمیخوایم با این خونه کاسبی کنیم. این طبقه مال بچههاست. چشم به هم بذاری نوبت عبدالله میشه، شایدم الهه.» پدر پیراهن عربیاش را کمی بالا کشید و همچنانکه روی زمین مینشست، با اخمی سنگین جواب داد: «مسئول خونه الهه که من نیستم، عبدالله هم که فعلاً خبری نیس، شلوغش میکنی!» ولی مادر میخواست تصمیم پدر را تغییر دهد که از آشپزخانه خارج شد و گفت: «ما که احتیاجی نداریم که بخوایم مستأجر بیاریم. تو که وضع کارت خوبه الحمدالله! محصول خرما هم که امسال بهتر از هر سال بوده. ابراهیم و محمد هم که کمک دستت هستن.» که پدر تکیهاش را از پشتی برداشت و خروشید: «زن! نقل احتیاج نیست، نقل یه طبقه ساختمونه که خالی افتاده! خدا رو خوش میاد مال من خاک بخوره که معلوم نیست تو کی میخوای عروس بیاری؟!!!»
➖ مادر غمزده از برخورد تلخ پدر، نگاهش را به زمین دوخت و پدر مستبدانه حکم داد: «من گفتم اجاره میدم. حائری رفته طرف رو بیاره خونه رو نشونش بده.» و شاید دلخوری را در صورت من هم دید که برای توجیه فوران خشمش، مرا مخاطب قرار داد: «آخه همچین مادرت میگه مستأجر، خیال میکنه الآن یه مشت زن و بچه میخوان بریزن اینجا. حائری گفت طرف یه نفره که از تهران برای کار تو شرکت نفت اومده بندر. یه اتاق میخواد شب سرش رو بذاره زمین بخوابه. صبح میره پالایشگاه شب میاد. نه رفت و آمدی داره نه مهمونداری.» که صدای باز شدن در حیاط و آمدن عبدالله بحث را خاتمه داد و من و مادر را برای کشیدن غذا روانه آشپزخانه کرد.
➖ چند لقمهای نخورده بودیم که باز زنگ خانه به صدا در آمد. پدر از جا بلند شد و با گفتن «حتماً حائریه!» سراسیمه روانه حیاط شد. عبدالله هم که تازه متوجه موضوع شده بود، به دنبالش رفت. مادر که با رفتن پدر انگار جرأت سخن گفتن یافته بود، سری جنباند و گفت: «من که راضی نیستم، ولی حریف بابات هم نمیشم.» و بعد مثل اینکه چیزی بخاطرش رسیده باشد، با مهربانی رو به من کرد: «الهه جان! پاشو دو تا ظرف و قاشق چنگال بیار براشون غذا ببرم. بوی غذا تو خونه پیچیده، خدا رو خوش نمیاد دهن خشک برگردن.» محبت عمیق مادر همیشه شامل حال همه می شد، حتی مستأجری که آمدنش را دوست نداشت. چادرش را مرتب کرد و با سینی غذا از اتاق بیرون رفت. صدای آقای حائری میآمد که با لحن شیرینش برای مشتری بازار گرمی میکرد: «داداش! خونه قدیمیه، ولی حرف نداره! تو بالکن اتاقت که وایسی، دریا رو می بینی. تازه اول صبح که محل ساکته، صدای موج آب هم میشنوی. این خیابون هم که تا تَه بری، همه نخلستونهای خود حاجیه. حیاط هم که خودت سِیر کردی، واسه خودش یه نخلستونه! سر همین چهار راه هم ماشین داره برا اسکله شهید رجایی و پالایشگاه. صاحب خونهات هم آدم خوبیه! شما خونه رو بپسند، سر پول پیش و اجاره باهات راه میاد.» و صدای مرد غریبه را هم میشنیدم که گاهی کلمهای در تأیید صحبتهای آقای حائری ادا میکرد.
➖ فکر آمدن غریبهای به این خانه، آن هم یک مرد تنها، اصلاً برایم خوشایند نبود که بلاخره آقای حائری و مشتری رفتند و سر و صداها خوابید و بقیه به اتاق برگشتند. ظاهراً مرد غریبه خانه را پسندیده و کار تمام شده بود که پدر با عجله غذایش را تمام کرد، مدارک خانه را برداشت و برای انجام معامله روانه بنگاه شد. عبدالله نگاهش به چهره دلخور مادر بود و میخواست به نحوی دلداریاش دهد که با مهربانی آغاز کرد: «غصه نخور مامان! طرف رو که دیدی، آدم بدی به نظر نمیاومد. پسر ساکت و سادهای بود.» که مادر تازه سرِ درد دلش باز شد: «من که نمیگم آدم بَدیه مادر! من می گم اینهمه پول خدا بهمون داده، باید شکرگزار باشیم. ولی بابات همچین هول شده انگار گنج پیدا کرده! آخه چند میلیون پول پیش و چندرغاز کرایه که انقدر هول شدن نداره!» سپس نگاهی به سینی غذا انداخت و ادامه داد: «اون بنده خدا که انقدر خجالتی بود، لب به غذا هم نزد.» با حرف مادر تازه متوجه سینی غذا شدم. ظرفی که ظاهراً متعلق به آقای حائری بود، خالی و ظرف دیگر دست نخورده مانده بود. عبدالله خندید و به شوخی گفت: «شاید بیچاره قلیه ماهی دوست نداشته!»
#ادامه_دارد ...
❌ #نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
✅ @dastanha_18
✅ @dastanha_18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🔴 مامور سابق CIA سازمان جاسوسی آمریکا: آیتالله مصباح یزدی بزرگترین دشمن ماست!*
مارک گرشت مأمورسابق CIA در خاورمیانه:
🔻بگذارید راحتتان کنم، تنها مانع ما برای ایجاد دموکراسی (آمریکایی) در ایران، آیت الله مصباح یزدی است، فقط آیت الله مصباح یزدی!
🔻او تنها کسی است که دموکراسی (آمریکایی) را به چالش کشیده است.
🔹پینوشت: حالا مشخص میشود تخریب روحانیون و علمای انقلابی مخصوصا آیت الله مصباح از کجا نشأت میگیرد!
مزدوران آمریکایی در رسانههای داخلی مخصوصا رسانه های اصلاح طلب با تخریب حوزه های علمیه و آیت الله مصباح یزدی پادویی و مزدوری آمریکاییها را میکنند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
◄ آخرین جزئیات از شورش در آمریکا|
هماکنون ۱۶ ایالت درگیر تظاهرات گسترده مردمی علیه جنایت اخیر نیروهای پلیس هستند. در ۲۵ شهر نیز حکومتنظامی اعلام شده و تاکنون دستکم ۴ نفر در این اعتراضات با شلیک مستقیم گلوله کشتهاند. اعتراضات از روز چهارشنبه و پس از انتشار فیلم هولناکِ خفه کردن جوان سیاهپوستی توسط پلیس آمریکا در شهر مینیاپولیسِ ایالت مینهسوتا آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
هدایت شده از ✨داستانها و حکایات✨
🌴 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_سوم
و مادر با لحنی دلسوزانه جواب داد: «نه بابا! طفل معصوم اصلاً نگاه نکرد ببینه چی هست. فقط تشکر میکرد.» احساس میکردم مادر با دیدن مرد غریبه و رفتار پسندیدهاش، قدری دلش قرار گرفته و به آمدن مستأجر به خانه تا حدی راضی شده است، اما برای من حضور یک مرد غریبه در خانه، همچنان سخت بود؛ میدانستم دیگر آزادی قبل را در حیاط زیبای خانهمان ندارم و نمیتوانم مثل روزهای گذشته، با خیالی آسوده کنار حوض بنشینم. به خصوص که راه پله طبقه دوم از روبروی در اتاق نشیمن شروع میشد و از این به بعد بایستی همیشه در اتاق را میبستیم. باید از فردا تمام پردههای پنجرههای مشرِف به حیاط را میکشیدیم و هزار محدودیت دیگر که برایم سخت آزار دهنده بود، اما هر چه بود با تصمیم قاطع پدر اتفاق افتاده و دیگر قابل بازگشت نبود.
➖ ظرفهای نهار را شسته و با عجله مشغول تغییر وضعیت خانه برای ورود مستأجر جدید شدیم. مادر چند ملحفه ضخیم آورد تا پشت پنجرههای مشرف به حیاط نصب شود، چرا که پردههای حریر کفایت حجاب مناسب را نمیکرد. با چند مورد تغییر دکوراسیون، محیط خانه را از راهرو و راه پله مستقل کرده و در اتاق نشیمن را بستیم. آفتاب در حال غروب بود که مرد غریبه با کلیدی که پدر در بنگاه در اختیارش گذاشته بود، درِ حیاط را نیمه باز کرده و با گفتن چند بار «یا الله!» در را کامل گشود و وارد شد.
➖ به بهانه دیدن غریبهای که تا لحظاتی دیگر نزدیکترین همسایه ما میشد، گوشه ملحفه سفید را کنار زده و از پنجره نگاهی به حیاط انداختم. بر خلاف انتظاری که از یک تکنیسین تهرانی شرکت نفت داشتم، ظاهری فوقالعاده ساده داشت. تی شرت کرم رنگ به نسبت گشادی به تن داشت که روی یک شلوار مشکی و رنگ و رو رفته و در کنار کفشهای خاکیاش، همه حکایت از فردی میکرد که آنچنان هم در بند ظاهرش نیست. مردی به نسبت چهارشانه با قدی معمولی و موهایی مشکی که از پشت ساده به نظر می رسید. پشت به پنجره در حال باز کردن در بزرگ حیاط بود تا وانت وسایلش داخل شود و صورتش پیدا نبود.
➖ پرده را انداخته و با غمی که از ورود او به خانهمان وجودم را گرفته بود، از پشت پنجره کنار رفتم که مادر صدایم کرد: «الهه جان! مادر چایی دم کن، براشون ببرم!» گاهی از اینهمه مهربانی مادر حیرت میکردم. میدانستم که او هم مثل من به همه سختیهای حضور این مرد در خانهمان واقف است، اما مهربانی آمیخته به حس مردم داریاش، بر تمام احساسات دیگرش غلبه میکرد. همچنانکه قوری را از آب جوش پُر میکردم، صدای عبدالله را میشنیدم که حسابی با مرد غریبه گرم گرفته و به نظرم میآمد در جابجایی وسایل کمکش میکند که کنجکاوی زنانهام برانگیخته شد تا وسایل زندگی یک مرد تنها را بررسی کنم.
➖ پنجره آشپزخانه را اندکی گشودم تا از زاویه ای دیگر به حیاط نگاهی بیندازم. در بارِ وانت چند جعبه کوچک بود و یک یخچال کهنه که رنگ سفید مایل به زردش در چند نقطه ریخته بود و یک گاز کوچک رومیزی که پایههای کوتاهش زنگ زده بود. وسایل دست دومی که شاید همین بعد از ظهر، از سمساری سر خیابان تهیه کرده بود. یک ساک دستی هم روی زمین انتظار صاحبش را میکشید تا به خانه جدید وارد شود. طبقه بالا فقط موکت داشت و در وسایل او هم خبری از فرش یا زیرانداز نبود. خوب که دقیق شدم یک ساک پتو هم در کنار اجاق گاز، کف بار وانت افتاده بود که به نظرم تمام وسیله خواب مستأجر ما بود. از این همه فضولی خودم به خنده افتادم که پنجره را بستم و به سراغ قوری چای رفتم، اما خیال زندگی سرد و بیروحی که همراه این مرد تنها به خانهمان وارد میشد، شبیه احساسی گَس در ذهنم نقش بست.
➖ در چهار فنجان چای ریخته و به همراه یک بشقاب کوچک رطب در یک سینی تزئینی چیدم که به یاد چند شیرینی افتادم که از صبح مانده بود. ظرف پایهدار شیرینی را هم با سلیقه در سینی جای دادم و به سمت در اتاق نشیمن رفتم تا عبدالله را صدا کنم که خودش از راه رسید و سینی را از من گرفت و بُرد. علاوه بر رسم میهماننوازی که مادر به من آموخته بود، حس عجیب دیگری هم در هنگام چیدن سینی چای در دلم بود که انگار میخواستم جریان گرم زندگی خانهمان را به رخ این مرد تازه وارد بکشم.
#ادامه_دارد ...
❌ #نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
✅ @dastanha_18
✅ @dastanha_18
💢یک روایت ناب
⭕️ پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»: اَعلُم اُمتّی مِن بعدی علیُّ بنُ ابیِطالب.
بعد از من، اعلم اُمت من علی بن ابیطالب(ع) است
(کنزلالعمال، ج ١١، ص ٦١٤)
⭕️ همان طور که میبینید پیامبر خدا فرمودند داناترین امت من علیست
کلمه اعلم (به معنی داناترین یا به عبارت دیگر عالم ترین) اگر مورد تفکر قرار گیرد مطالب زیادی از درونش استخراج می شود
پیامبر فرمودند عالم ترین و به صورت مطلق گفتهاند و مقید به موضوع خاصی نکرده اند یعنی علی در تمام علوم و فنون و حرف اعم از علوم انسانی تجربی عقلی و غیره است که شامل منطق و ادبیات و فقه و اصول و فلسفه و تفسیر و فیزیک و شیمی و ریاضی و هندسه و علم الالفاظ و علم الحروف و هیئت و نجوم و رمل و جفر و کیمیا و سیمیا و لیمیا و هیمیا و منطق الطیر و علم الکتاب و علم فصل الخطاب و بسیاری از علومی که بشر حتی اسم آنها را هم نمی داند امیرالمومنین عالم به تمام این علوم واقف بر آنهاست به نحوی که هیچ کس عالم تر از او نیست.
همانطور که خودش بارها و بارها فرمود سلونی قبل ان تفقدونی به سند آن جمله اش که فرمود من به راه های آسمان واقف تر از راههای زمین هستم
⛔️ اما متاسفانه به دست نامردی روزگار و جفای مردم هرگاه این جمله (سلونی قبل ان تفقدونی) از دهانش بیرون می آمد توسط اشخاص ابله ، احمق و نفهمی مانند سعد ابی وقاص مورد تمسخر قرار می گرفت.
📛 حال آیا این درست است که چنین شخصی را کنار گذاشته و برای امر خلافت و جانشینی پیامبر به سراغ کسانی رفت که در ابتدایی ترین مسائل خود متحیرند یا حتی پدر خود را نمی شناسند و در بیان نحوه تولد خود شرمسارند؟؟؟
خودتان قضاوت کنید آیا علی با آن فضائل و کمالات مستحق جانشینی پیامبر است یا دیگران که حق او را دزدیدن؟؟؟
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110