پاشو نماز
وقتی نماز میخونی و میری سجده، تصور کن تمام آلودگی ها سیاهی ها حال بد مریضی انرژی منفی و… همه چیز های بدی که توی بدنته با سرعت زیاد داره از توی سر و پیشونی( قسمتی که روی مهر هست) داره خارج میشه و میره تو زمین حتی میتونید حرکت این انرژی به بیرون بدن رو هم حس کنید
بعد از ی جایی به بعد میبینی واقعا سبک شدی و هیچ سنگینی تو وجودت نیست…!
از این جا به بعد که رفتی سجده باید تصور کنی که نور، انرژی مثبت، سبکی و حال خوب و خلاصه تمام خوبی ها داره از داخل زمین و از قسمتی که پیشانی روی مهره با سرعت زیاد داره وارد سرت میشه ، و تو کل بدنت پخش میشه..
اینجوری بعد نماز یک احساس شارژ شدن و پاکی خاصی آدم میکنه…
البته این احساس نسبت به هفت نقطه ای که روی زمین در حالت سجده هست وجود داره، ولی با محل مُهر اصلا قابل قیاس نیست!
از لحاظ علمی هم این حرف کاملا درسته. _یکی از دلایلی که میگن اول وقت نماز بخونید همینه… چون تو اون زمان زمین انرژی زیادی رو داره(مخصوصا بین الطلوعین)
_و یکی از خوبی هایی که شیعه ها روی مهر و سنگ نماز میخونن همینه، چون از لحاظ علمی سرعت انتقال انرژی از اجسام متراکم و فشرده بیشتره….
=>فقط این رو یادتون باشه که در اون لحظه شما تو عشق و محبت خدا غرق شدید و این خداست که از روی عشق داره آلودگی هاتون رو میکشه بیرون؛ نه چیز دیگه ای!
۲
ار دل بنده هاش آگاهه استارت هدایتم زده شد و از تاریخ ۱ مهر سال ۹۳ تا همین الان رگباری و پی در پی داره هدایتم میکنه و من قشنگ دارم خدارو تو زندگی حسش میکنم. دلیل اصلی هدایت شدن منم این بود :
واقعا میخواستم تغییر کنم و حرفم کشکی نبود.
میرفتم کلی کتاب میخوندم و مطالعه میکردم و زندگی نامه تموم آدمای موفق رو میخوندم تا الگو بگیرم و خدا هم همیشه کمکم میکرد و همیشه آدم هایی وارد زندگیم میشدن که انگاری رسالت زندگیشون این بود که دست منو بگیرن !
تموم تلاشمو کردم که حق الناس هامو جبران کنم و تموم فیلم های پورن رو از تو سیستم و گوشی پاک کردم و هر چی عکس و خاطره از کسی نداشتم .
در طول این مسیر خیلی شکست میخوردم اما پا میشدم و ادامه میدادم.
میدونی چرا ؟
چون من از اون رضا بدم میومد و حال منو بهم میزد ! حاضر بودم بمیرم اما دیگه مثل اون رضا نباشم.
بالای ۱۰۰۰ بار شکست خوردم…بالای ۵۰۰ بار گریه کردم…۱۰۰ بار کم آوردم و ۱۰ بار با خدا بحثم شد ولی کم کم همه چی برام تغییر کرد…
این چیزی که الان میخوام بگم مربوط به تابستون سال ۹۴ میشه.
یه اتفاقات عجیب در من افتاد…
همه متوجه یه تغییر بزرگ در من شدن و اون نفوذ کلامم بود. اصلا حرف که میزدم همه میگفتن حرفام خیلی پخته شده . تیپم فشن بود و هنوزم تو خیابون تو چشم بودم اما کلامم نفوذ داشت. حرف که میزدم همه میگفتن : تو چرا اینجوری حرف میزنی؟ خیلی عجیب شده رفتارت… چقدر حرفات عمیقه ! حرفات به قیافت نمیخوره… حرف که میزدم توش اسم خدا بود… خدارو یه جور دیگه حس میکردم. درسته هنوزم پدر سوخته بازی داشتم اما عامل به حرفام بودم… به دانسته هام عمل میکردم.
وقتی سخنرانی گوش میکردم و کتاب میخوندم هر چی یاد میگرفتم رو عمل میکردم… کم کم خدا اون خلاء هایی که بخاطرش به وجود آوردم رو با چیزای خوب پر کرد و رسما لذت های زود گذر من تبدیل به لذت های عمیق شده بود و عاشق خدا شده بودم.
مدل مو و تیپمو درست کردم و دور تموم لذت های آنی و سطحی رو خط کشیدم… بابام هم بهم احترام میذاشت و دیگه تحقیرم نمیکرد.
وقتی دل خدارو به دست آوردم خدا مهر منو تو دل همه گذاشت.
اما این کل ماجرا نبود.
قلمم نفوذ داشت. وقتی مینوشتم و میدادم کسی بخونه میگفت اصلا بهت نمیاد این چیزا… مثلا کتاب راز کنترل شهوت که جزو اولین کتابهامه انقدر دلی بود که هر کی میخوند میگفت این همون چیزیه که من دنبالشم! خیلی راحت میتونستم مطالب ناب روانشناسی رو با معارف دینی تلفیق کنم و یه راهکار خوب و کاربردی براش پیدا کنم.کسایی که کتاب های راز کنترل شهوت و بهترین نسخه خودت باش رو خوندن تایید میکنن چی میگم.
در تموم این چند سال اتفاقات نبود که منو هدایت میکرد بلکه الله بود.
من خیلی تو گناه بودم و کج روی هام انقدر زیاد بود که کسی جز خدا نمیتونست کمکم کنه.وقتی اون شب با اشک و گریه از ته عمق وجودم ازش خواستم دستمو بگیره خدا بهم بد و بیراه نگفت و فحشم نداد.خدا منو دعوا نکرد و نگفت برو باهات قهرم. خدا گفت بیا من خیلی وقته منتظرت بودم.
میگفتم خدایا از هر کی کمک میخوام حرف از جهنم و عذاب میزنه ولی کار من از این چیزا گذشتست.کمکم کن .خدا گفت تو حرکت کن من به قدم هات برکت میدم و کمکت میکنم.
منم مثل یه مرد پا شدم و شروع کردم به خودسازی .
برای تک تک کار ها و عادت های بدم وقت گذاشتم و یک به یک رفتم دنبال راه درمونشون و چیزی که خیلی به من تو این مسیر کمک میکرد ایده های جدید و تاپی بود که خدا بهم الهام میکرد… خیلی خوب میتونم مشکلاتمو حل کنم.
شهریور سال ۹۳ تصمیم گرفتم تموم تجربیات خودمو در مسیر خودسازی با بقیه به اشتراک بذارم و سایت چهل توبه زدم که بعد هاش داداش رضا …
در کمال تعجب دیدم بازدید سایت همش داره روز به روز بیشتر میشه و از اونجایی که پست هامو با دل و صادقانه مینوشتم خیلی ها منو داداش خودشون میدونستن و بعد ها اصلا معروف شدم به داداش رضا.
در طول این ۴ سال سه بار تصمیم گرفتم سایت و کانال تلگراممو پاک کنم و آخرین باری که این کارو کردم برمیگرده به آبان سال ۱۳۹۵ که یهو سایت و کانال رو کاملا پاک کردم و تصمیم نداشتم برگردم.
رفتم پی کسب و کارم و برا رشد کسب و کارم کلی برنامه ریختم.
اما…
اتفاقی که افتاد این بود که کلی ایمیل برام میومد و از دستم همه ناراحت بودن…میگفتن چرا رفتی مارو دلسرد کردی با این کارت داداش.
با اینکه واقعا قصد برگشت نداشتم اما رفتم استخاره کردم و فهمیدم انگاری یه رسالتی دارم و باید در این مسیر به خیلی ها کمک کنم…
چون تجربه دارم و این تجربم به جوونای همسن خودم خیلی کمک میکنه…
وقتی بعد از یه هفته برگشتم و پست تولدی دوباره گذاشتم با اینکه سایت قطع بود اما کلی نظر اومد و مشخص بود که بچه ها تو این یه هفته که سایت قطع بود اما بازم سر میزدن.
بعد ها برای خودم رسالت تعریف کردم و گفتم :
دلیل اصلی اومدن من به این دنیا اینه که اولا پاک باشم و دوما خیلی هارو به پاکی دعوت کنم.
از اون روز به بع
صفحه ۳
د موفقیت هام شروع شد.
مثلا یکیش این بود که تونستم در کمال تعجب همه تو سال ۹۶ کار افرین برتر استانمون بشم و بعدشم تونستم یه خونه و ماشین خوب بگیرم و کلا زندگیم دگرگون شد و پیش مادرم سر افراز شدم.دست به سنگ میزدم طلا میشد…
همشم بخاطر این بود که تونسته بودم خدارو از خودم راضی کنم.واقعا تلاش میکردم…واقعا…
تواین ۴ سال پای حرف و گریه بیش از ۱۰۰ هزار نفر نشستم … همه مدل آدم تو این چهار سال دیدم و میشه گفت کاملا پخته شدم و تونستم از تک تک تجربیاتشون در مسیر خودسازی استفاده کنم.
بعد ها از شبکه دو و سه از من دعوت شد.
که تو برنامه لاک جیغ حضور پیدا کردم و خیلی ها از صداقت و راست گوییم خوششون اومد بود
برای دانلود فیلم داداش رضا تو برنامه لاک جیغ کلیک کنید
همین…
حرفام تموم شد …
اگه از من بخوای یه چیزی بشنوی اینو میگم :
اولا با خودت صادق باش.هیچی بهتر از صداقت نیست…به خودت دروغ نگو. دوما کتاب بخون و کسایی که این مسیرو طی کردن حرفاشونو بخون تا تجربه رو تجربه نکنی و هیچ وقت تو این مسیر کم نیار.چون شهامت به معنی نترسیدن نیست!
شهامت یعنی : بترسی ولی گام برداری …
دوستان خوبم ؟
یه سوال ازتون دارم. واقعا به نظرت شرط اصلی اینکه آدم تغییر کنه چیه ؟
به این سوالم فکر کن و پاسخ بده.
مرسی خوندی
داداش رضا
ص ۱
سلام دوستان خوبم. داداش رضا هستم و میخوام خودمو کامل براتون معرفی کنم تا بیشتر با هم اشنا بشیم.من رضا هستم و اهل شمالم و متولد ۱۳۷۱ هستم.(اردیبهشتی ام)من تو یه خونواده ای به دنیا اومدم که وضع مالیمون بد نبود . اما متاسفانه به شدت از همون بچگی تنها بودم و زیاد بهم توجه نمیشد.همین تنهایی باعث شد من از همون کودکی با خلا عاطفی بزرگ بشم …
هیشکی دوستم نداشت و متاسفانه به همین دلیل تو دوران نوجوونیم همه کار میکردم که دیده بشم و کلی هم دوستای منفی و هفت خط داشتم.
وقتی ۱۶سالم شد به سمت دوستی با جنس مخالف کشیده شدم و تو کلاس همیشه سرم با گوشی گرم بود …
بعدها عادت داشتم بعد مدرسه برم دنبال دوست دخترم و کلا مسیر زندگیم از ۱۶ سالگی رسما کج شد…
من روند کج رفتنم آهسته آهسته بود و یهویی نبود ولی دیگه از ۱۶ سالگی افتاده بودم رو غلتک…
از فیلم پورن و خودارضایی و شماره دادن بگیر تا شب نشینی و … اوج این کارهام ۲۰ سالگیم بود.
وقتی ۲۰ سالم شد همش لب دریا بودم وکلی هم دختر دورم بود که مدام بیرون میرفتیم و همه چی برام عادی بود. کلا غرق شده بودم… عقلم کار نمیکرد اصلا… !
تا اینکه یه بلا سرم اومد و نتیجه تموم کارهای بدمو دیدم.تموم گناه هام و تموم اشتباهاتم عقوبتش تو همین دنیا برام پدیدار شد و شبو روزم شده بود گریه و کما…به پوچی کامل رسیده بودم .
شبا تا صبح استرس داشتم و میرفتم تو سجده و میگفتم خدایا نجاتم بده . غلط کردم اشتباه کردم خدایاجانم در خطره…کمکم کن.
اصلا پیشینه مذهبی نداشتم اما چون محرم بود میرفتم هیئت و کلی گریه میکرد.ولی واقعا نمیدونستم امام حسین کیه …
ولی من واسه خاطر دل خودم میرفتم هیئت و کلی گریه میکردم.
واقعا از خدا میخواستم کمکم کنه … به هیچکس غیر خدا امید نداشتم … واقعا نمیدونستم چرا به خدا حرفامو میگفتم اصلا چرا من خدارو صدا میزنم! من که این همه گناهکار بودم! ولی چاره ای نداشتم…جز خدا کسی نمیتونست کمکم کنه.عین کسی بودم که داره تو دریا غرق میشه و با اینکه بی دینه اما هی یه حس پنهانی رو صدا میزنه و میگه کمکم کن…
به خدا گفتم : خدایا چرا جوابمو نمیدی ؟
بعد یه حسی بهم گفت :
هی رضا ؟
تو برای خدا چکار کردی که حالا خدا برات کاری کنه؟
منطقی بود…
بخاطر همین تصمیم گرفتم رضایت خدارو جلب کنم…
تصمیم گرفتم پوست بندازم و خودمو از صفر تغییر بدم. نمازمو شروع کردم.این تصمیم رو تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۹ گرفتم و از اون تاریخ به بعد بود که از دیدن ماه و خورشید و ستاره گریم میگرفت و میگفتم : اینارو کی درست کرده ؟
انگاری از خواب بیدار شده بودم و تازه میدیدم یه سری از چیزارو…
تصمیم گرفتم قران رو جدی بخونم
نکته
اون روزا یه حسی همش بهم میگفت: رضا ؟ تو به زودی پاک میشی و خیلی هارو به پاکی دعوت میکنی…
اون روزا به شدت احساس گناه داشتم…به خودم سیلی میزدم و سرمو میزدم به دیوار و خودزنی میکردم.همش میگفتم رضا تو گند زدی… رضای اشغال عوضی تو نباید این کارو میکردی و باز شروع میکردم به زدن خودم . یه بار انقدر خودمو مشت زدم که بعدش از هوش رفتم.
تهوعی باید تحولی شاید
انگاری تازه عقلم کار میکرد… همش کارای اشتباهم برام مرور میشد و بهم استرس میداد.
رفتم دفتر خریدم و خاطرات هر روز خودمو مینوشتم…کارم شده بود گریه کردن و شب تا صبح استرس داشتن.
اما ته دلم یه صدایی مدام بهم میگفت :
رضا یه روز تموم میشه…ادامه بده..کم نیار…گریه کن اما گام بردار
این صدا همیشه باهام بود…یه صدایی که خیلی ضعیف بود اما من نجواهاشو میشنیدم…
دیگه تصمیمم جدی شد !
انگاری دوباره متولد شدم ! شدم یه رضای متفاوت و جنگجو!
کلی در خودم خلا به وجود آوردم…زدم به سیم آخر
دوستامو گذاشتم کنار و با تموم دوست دخترهام کات کردم و سیم کارت هامو شکوندم… فیلم پورن رو ترک کردم و قول دادم دیگه با ماشین نرم بیرون.نماز اول وقتمو شروع کردم و تلاشمو میکردم که خودارضایی و فیلم پورن رو ترک کنم.
هدف ریزی میکردم و به خودم پاداش میدادم.چون تو شوک عصبی بودم برای خدا نامه مینوشتم و میذاشتم رودخونه…
من بابام جانباز اعصاب و روانه و دو سال عراق اسیر بوده.
از همون بچگی تا همین الان مدام داد میزنه و اعصاب درست سرمون نداره…تو اون روزا بابام خیلی با کاراش بهم استرس میداد ولی من کم نمیاوردم.
بابام خیلی بی اعصابه.از بچگی منو با کمربند میزد و یه بار هم سمتم آجر پرت کرد و اگه جا خالی نمیدادم میخورد به سرم و درجا کشته میشدم . بیشتر بخاطر اعتیادشه که اینجوریه . اصلا هم منطق و استدلال نداره. اون موقع ها همیشه با استدلال های سطحیش باعث آزارم میشد.
همیشه میگفتم خدایا تو کمکم کن به خدا یه روزی تمومشو جبران میکنم.حاجت هامو از خدا میخواستم از ته عمق وجودم میخواستم تغییر کنم و از خدا هدایت میخواستم.
میگفتم خدایا من بخاطر کمبود محبت تو لجن رفتم.
خدایا غلط کردم خدا
خدایا کمکم کن و دستمو بگیر میخوام هدایتم کنی …
چون واقعا پشیمون بودم و خدا از اسر
دو تا مطلب بالا
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
ص ۱ سلام دوستان خوبم. داداش رضا هستم و میخوام خودمو کامل براتون معرفی کنم تا بیشتر با هم اشنا بشیم.
زندگی داداش رضا و داستان تحول رضا داداشی
حتما یکبار این سه صفحه رو بخون
حتما بخون!!!
سال ۹۶ کارآفرین برتر استان شون شده و با بیش از صد هزار نفر در مسیر خودسازی صحبت کرده
zir_khaki_05_5fvs.mp3
28.65M
خدا عاشق آدم شجاعه
ماجرای خواستگاری
رفیق شیش فقط خدا
شهوت ، مزخرف ترین لذت
دعا
درمان خود ارضایی
رمز موفقیت ، کنترل شهوت
Dadashreza.com
@pakycity
زیرخاکی....mp3
48.84M
آیت العظمی داداش رضا:)
عاشق رهبری
چگونه به خدا حسن ظن داشته باشم
همنشین و تاثیر در عاقبت بخیری
قبل از اینکه بمیریم بمیرید
کاغذ و خودکار و خودسازی
تنبلی ، خودارضایی و خشم
انرژی و ارتباط مستقیم با ترک گناه
آمادگی برای مرگ و لذت پس از مرگ
تو به تکلیفت عمل کن
اثر رو خدا میزاره
خودتو فراموش نکن
خودتو دوست داشته باش
درسهای زندگیت رو بگیر
بعد از لغزش بلند شو
گناهی که از سر تنبلی و مطالعه نکردن و عدم سحر خیزی باشه بخشیده نمیشه
خدا دوستت داره و نمی خواد تو با گناه به خودت صدمه بزنی
Zir Khaki 07.mp3
33.83M
تو از با خدا بودن نتیجه بگیر
همه بهت احترام میزارن
قربون صدقه ی مادرتون حضرت فاطمه سلام الله علیها برید
معجزه رخ میده در زندگی تون
سرزنش کردن ممنوع
اگه اجازه بدید ذهنت بره رو مود سرزنش کردن بعد می فرستت دنبال گناه برا آروم کردنت
تقوا یعنی ذهنت رو کنترل کن
فرصتها رو استفاده کن
صد خودتو بزار
گریه کن اما گام بردار
زحمت بکشید
حسرتهاتونو خدا جبران میکنه
شاید رشد تو در این بود که یه مدت درگناه باشی
درستو بگیر
خدا آدمو بر اساس شرایط شون می سنجه نه احکام
مبارزه با شیطون هم تو رو رشد میده
ضعفهاتو نشون میده
منبع آرامش خداست
خدا کسی رو تغییر میده که خودشم بخواد
به زور تغییر نمیده
خوشگلی مسیر اینه که اجباری نیست
تصمیم با خودته که خوب باشی و تا ابد لذت ببری
یا بد باشی و رنج بکشی
تا دم مرگ با نفس درگیری
هر روز باید با نفس بجنگی
با نشستن پای علماء با مطالعه با نماز و توسل
اکثر مردم لا یعقلون هستن تعقل نمیکنن
به شدت عاشق رهبری هستم
به میزانی که خودتو درست کنی
دیدگاه سیاسی ات میره سمت آدمای صالح
سینرژی برای دعا برای پاکی
هر چی داریم از خداست
هر ثانیه ی پاکیم مدیون خدا هستم
همه اش لطف خداست
من هیچی نیستم
ادعا نداشته باش
هر جا موفق بودی همه اش لطف و اراده ی خداست
خدایا اراده ام پشمکیه
از تو کمک میخوام
و از همه مدد بخواید از خود خدا
فرشته ها شهداء
پیامبران معصومین علیهم السلام
#تلنگرانه
🌱بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
🌱بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
🌱بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
🌱بنده :خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
🌱 بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
🌱بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
🌱 بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
🌱بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
🌱بنده: اعتنایی نمی کند و می خوابد
🌱خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
🌱او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
🌱ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
🌱ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
🌱ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
🌱 اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
🌱ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
🌱خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
🌱بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم
که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر زندگی ها متفاوته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفرینش زیبای خداوند♥️
متاسفانه بعضی هارو میبینی تو اوج جوونی موهاشون داره سفید میشه…فکر میکنید دلیلش چیه بچه ها ؟
دلیلش فقط جغد بودنه…
تموم فعالیت های جسمی ما از ده شب به بعد شروع میشه و ما باید خواب باشیم…اگه بیدار باشیم این فعالیت ها صورت نمیگیره…
مثلا سم زدایی کبد ساعت ۱۲ شب شروع میشه…اگه بیدار باشی کبدت سم زدایی نمیشه…
بگذریم…
کسی که برای خودش یه ذره ارزش قائل باشه تمرین میکنه سحر خیز باشه
✍یادتونه چقدر داداش رضا سفارش کرد
شبا ساعت ده بخوابیم
تا بتونیم سحر و بین الطلوعین بیدار باشیم
به قول خودش گلدن تایم
هر کسی بجایی رسیده از این فرصت طلایی درست استفاده کرده
من در مورد جغدها خیلی فکر کردم…
متوجه شدم کسی که واقعا هدف داره اولین خصلت رفتاریش اینه که سحر خیزه و شبا هیچوقت تا دیر وقت عین جغد بیدار نیست!
سحر خیزی انقدر فایده و دستاورد داره که اگه بدونی دیگه واقعا نمیتونی شبا زود نخوابی و روزا ساعت ۵ صبح بلند نشی…
من این کارو کردم و نتیجه عالی گرفتم…
بخاطر همین این کتابو نوشتم تا عادت کنیم شبا زود بخوابیم و جغد نباشیم…
من وقتی سحر خیز میشم بعد نماز صبح به شدت حال معنوی پیدا میکنم.یه چیزی بود که بزرگای ما میگفتن بین الطلوعین نخوابین …
خیلی ها بهم میگن رضا چیشد که یهو حرفات خیلی پخته شد ؟
بچه ها ؟
دلیل اصلیش سحر خیزی بود….
الان یه مدته تمرکز و حافظم عالی شده ! کلی ایده های مشتی میاد تو ذهنم ! از وقتی فهمیدم باید سحر خیز باشم تموم وجودمو برای شب زود خوابیدن گذاشتم و خدارو شکر شبا ده الی یازده میخوابم و روزا پنج صبح بیدار میش…
ماه اول خیلی برام سخت بود… اما تونستم …چون خواستم !
مهم
من قبلا تا سه شب بیدار بودم و همیشه مشکل بیدار شدن نماز صبح داشتم و با هزار زحمت و بد بختی ده دقیقه مونده به طلوع افتاب نماز میخوندم…
متاسفانه شب زنده داری تو خونه ما رسمه..بابام کلا شبا نمیخوابه و چون صدا تلوزیون اخر میزنه خوابیدن برای من خیلی سخت میشد…
ولی یه روزی از این وضع واقعا خسته شدم…
احساس نفرت میکردم از این سبک زندگی…دیگه نمیخواستم جغد باشم…میخواستم زندگیم برنامه داشته باشه…به خصوص تایم خوابم !
بخاطر همین استارت زدم تا این عادت ریشه دارو از بین ببرم ….
خیلی سخت بود برام…ولی اگه میخوای تغییر کنی نباید بهونه بیاری...
خدارو صد هزار مرتبه شکر این روزا کاملا سحر خیزم و به خودم افتخار میکنم…
خیلی زندگیم با برکت شده بچه ها…
منی که تحت هر شرایطی حتی موقع دانشگاه و مدرسه عادت داشتم شبا بیدار باشم خدارو شکر این شبا بین ساعت ده تا یازده میخوابم.
این واسه من یه موفقیت بسیار بزرگ محسوب میشه…
این واسه من معجزست…من همش شبا بیدار میموندم…اما الان میخوابم…این عالیه !
سحر خیزی یه سری برکات داره که واقعا نمیدونم از کجا براتون شروع کنم به گفتن…من بهترین درسی که از سحر خیزی گرفتم این بود تمرکزم خیلی بالا رفت و ارادم خیلی زیاد شده…و چون ایده های خوبی بهم الهام میشد بهش عمل میکردم و همین باعث شد نتایج خوبی بگیرم…یکی از دلایلی که حرفام جدیدا پخته تر شده همینه…چون افکار بی نظیری سر صبح میاد تو سرم..
فکر کنم همتون اینو قبول داشته باشید که موقع سحر افکار منفی خیلی کمتره … و ایده های خیلی عالی تری به سر آدم زده میاد.
این روزا از تایم خوابم راضی ام…
هر کسی باید زندگیشو یه جوری درست کنه که شبا خواب باشه… !
شب رو گذاشتن برای خواب…نه برای انجام کاری…ساعت ها اصلا برکت نداره…مگر اینکه سحر خیز باشی…
خدا هم گفته سحرخیز باشید..خدا نگفته شبو بیدار باشید!
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (آیه ۶۷ سوره یونس)
او کسی است که شب را برای شما آفرید، تا در آن آرامش بیابید؛ و روز را روشنی بخش (تا به تلاش زندگی پردازید) در اینها نشانههایی است برای کسانی که گوش شنوا دارند!
جغد بودن زمانی ترک میشه که بهونه نیاری…چون طبق تحقیقاتی که کردم ۱۲۴ دلیل وجود داره که یه کسی خودشو توجیه کنه و شبا تا دیر وقت بیدار بمونه…
بهونه هایی مثل درس یا خوابم نمیاد یا فیلم داره یا فکرم مشغوله یا… خیلی بهونه ها هستش…
ولی یه چیزی عین روز برام شفافه…که کسی که بخواد تغییر کنه بهونه نمیاره…
بهترین و زیبا ترین و عالی ترین و قشنگترین عادت دنیا…عادت به سحر خیزیه…
باور کنید میشه…
فقط تلاش و تمرین و اراده میخواد.
من تو این کتاب میخوام تموم تجربیاتمو در اختیارتون بذارم.چون خیلی وقته جغد بودن رو ترک کردم…روزا زود بلند میشم و شبا خیلی راحت و اتوماتیک میخوابم…
وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
(آیه ۷۳ سوره قصص)
و از رحمت اوست که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم برای بهرهگیری از فضل خدا تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را بجا آورید!
بعضی ها بهونه میارن و میگن : رضا فکرمون مشغوله…چجوری بخوابیم آخه…
خب خیلی وقتا فکر منم مشغوله…این که دلیل نمیشه…باور کن اینا همش بهونست…
اگه بدونی چقدر فایده ها داره…هیچوقت شبا تا دیر وقت بیدار نمیمونی…منم زمانی تونستم سحر خیز باشم که بهونه هامو زدم کنار !
اگه آدم تایم خوابش درست نباشه چاق و زشت میشه و صورتش خراب میشه…
شاید آدم با استرس هم پیر بشه…اما شک نکنید با جغد بودن صد در صد پیر میشه !
من اینو از خیلی ها پرسیدم …
فهمیدم که رمز سلامتی روحی و جسمی خیلی ها همین شب زود خوابیدن و عادت به سحر خیزیه…
اینو تو کتاب کاملتر توضیح میدم…