هدایت شده از مکتب حاج قاسم
29.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #جان_فدا
🏷سخنرانی عربی حاج قاسم درباره جنگ 33 روزه
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
@madahi - سید رضا نریمانی.mp3
5.27M
#بوی_محرم
ماه محرم اومد...
#سید_رضا_نریمانی
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورتون میشه امشب شبِ اولِ محرمه و بازم بهمون توفیق دادن تا واسه سیدالشهدا اشک بریزیم؟!
خیلیها محرم پارسال بودن که امسال نیستن..
خیلیها پارسال توی هیئت سینه زدن و امسال،عکسشون کنج هیئت،قاب شده..
خدا بهمون توفیق داده تا بازم خودمون رو به روضه ی حسینش برسونیم و با گریه برای عزیزِدلش،گناههامون ببخشه.
دوستان به خدا که اشک واسه امام حسین(ع)روزیِ هرکسی نمیشه..
بیاید خدا رو شکر کنیم بابتش!
بابت نوری که قراره به قَلبامون بتابه با غمِ
حسین(ع)و اهلبیتش..
#ازت_ممنونم_منو_به_محرم_رسوندی
..................
اول محرم که میشود من همش
این بیت شهریار توی سرم تکرار می شود:
بس که محملها برد منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین ...💔
تبریز دیروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوانهای امروزی و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی.
پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور :
این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفتههای زیادی میماند! هی میگفت میخواهم مدافع حرم شوم! آن موقعها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام میگفت کاش در کربلا شهید شوم.
وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت.
سلام بر سید و سالار شهیدان السلام علیک یااباعبدالله
#شهید_باید_بود
بسم رب الحسین
پیش از آنکه برایتان روضهای بخوانند، خود را در آن موقعیت قرار دهید، ببینید اگر شما بودید چه میکردید؟ یکی از آثار روضه #ارباب همین است که تو را برای امروز و فردایت آماده خواهد کرد...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
وقتی از #کوفه حرکت کرد، شنید که هاتفی میگوید: ای #حرّ مژده باد تو را به بهشت...
تعجب کرد...به سوی کاری روانه نشده که بوی بهشت از آن برسد...
اما اکنون که سخنان امام #حسین علیه السلام را میشنید، گویا بهشت بود که او را میخواند ولی او فرسنگها از آن فاصله داشت...
او مقصر بود و باید اشتباهش را جبران میکرد...نزد عمربنسعد آمد: آیا با حسین میجنگی؟ جواب شنید آری جنگی سخت که سرها و دستها درآن بر زمین بیفتند! حرّ گفت: چه نیازی است به جنگ؟! چرا پیشنهادهای حسین را نمیپذیری؟
عمرگفت: عبیدالله چنین امر کرده و کار دست من نیست!
حرّ دانست که گوش عمر حتی به صدای ملکوتی امام حسین علیه السلام هم بدهکار نیست...
حال نه توان اصلاح اشتباهش را دارد و نه روی برگشت به سوی کسانی که میدانست حقاند ولی خیلی به آنها بد کرده است...
(شما بودید چه میکردید؟)
حرّ شخصیتی بود در جهان عرب...اما اکنون وقت حساب و کتاب مادی نبود...مخیر بود بین جهنم و بهشت...
خود را شکست...کفشها را درآورد و به گردن آویخت پا برهنه و سر افکنده و اشک ریزان به سوی خیام حسینی حرکت کرد...
هنوز مانده بود به خیمه برسد؛ که سیدالشهدا «ارواحناالفداء» به علیاکبرش فرمود: علی جان برو به استقبال «عمویت»... در رثای همین یک جمله باید دنیا را غرق اشک و شرم کرد...
اگر روزگاری دلت هوای توبهی نصوح داشت، برای دلت روضهی حرّ بخوان... ببین بعد از شنیدن این جمله آخر، لذتی در این عالم میماند که بخواهی بخاطرش خیمهی ارباب را رها کنی؟ یعقوب برای یوسف، دو چشم فدا کرد... اما حسین علیه السلام برای ما، فرزندانی نازنین به مسلخ فرستاد، اصحابی چون پارهی ماه به قربانگاه فرستاد...حال آیا باور میکنی که صدها برابر بیشتر از محبت یعقوب، «تو» را دوست دارند؟!
کدام یک از منافع و لذتهای فانی و پلشت دنیاست که این عشق نتواند تو را از آن برگیرد و رهایی بخشد؟!
حال بشنو صدای هاتف را:
ای آزاده...مژده باد تو را به بهشت حســــین....