فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #عید_غدیر | #جان_فدا
🏷 «علی(ع)؛ محور همه ارزشها»
▫️شهید حاج قاسم سلیمانی: حضرت علی(ع) محور همه ارزشها، پاکیها و پیروزیهای ماست.
🌟 به مناسبت عید سعید غدیر خم
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
این روزها حال دلمان معلوم نیست؛
چشم هایمان بلا تکلیف اند؛
نمیدانند اشک شوق بریزند از رسیدن #غدیر،
یا اشک حسرت ببارند از ندیدن #وارث_غدیر؛
کاش می آمدی و
تکلیف این همه چشم منتظر معلوم میشد!
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
عید غدیر عید امامت و ولایت بر همگی مبارک😍🌸
ان شاء الله بیعت امروزین ما با ولایت فقیه حضرت امام خامنهای عزیز، زمینهساز سربازی جانانهی ما در قیام قریبالوقوع فرزند امیرالمؤمنین مهدی موعود ارواحنافداه باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از زیباترین ویدیوهایی که از مهمونی ده کیلومتری روز غدیر ساخته شده است.
یکی از زیباترین ویدیوهایی که از مهمونی ده کیلومتری روز غدیر ساخته شده است.
.........
❌میگن اگر جرات دارید مجوز بدید ما راهپیمایی بزرگتر برگزار میکنیم!
✅هزینه مجوز جشن عید غدیری که برگزار شد 👇
۶۰ هزار شهید انقلاب
۱۷ هزار شهید ترور
۳۰۰هزار شهید دفاع مقدس
و ۲۱۰۰ شهید مدافع حرم بوده که پرداخت شده...
شماهم اگر میتونی هزینه کن مجوزت رو بگیر!
هدایت شده از مکتب حاج قاسم
29.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #جان_فدا
🏷سخنرانی عربی حاج قاسم درباره جنگ 33 روزه
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
@madahi - سید رضا نریمانی.mp3
5.27M
#بوی_محرم
ماه محرم اومد...
#سید_رضا_نریمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باورتون میشه امشب شبِ اولِ محرمه و بازم بهمون توفیق دادن تا واسه سیدالشهدا اشک بریزیم؟!
خیلیها محرم پارسال بودن که امسال نیستن..
خیلیها پارسال توی هیئت سینه زدن و امسال،عکسشون کنج هیئت،قاب شده..
خدا بهمون توفیق داده تا بازم خودمون رو به روضه ی حسینش برسونیم و با گریه برای عزیزِدلش،گناههامون ببخشه.
دوستان به خدا که اشک واسه امام حسین(ع)روزیِ هرکسی نمیشه..
بیاید خدا رو شکر کنیم بابتش!
بابت نوری که قراره به قَلبامون بتابه با غمِ
حسین(ع)و اهلبیتش..
#ازت_ممنونم_منو_به_محرم_رسوندی
..................
اول محرم که میشود من همش
این بیت شهریار توی سرم تکرار می شود:
بس که محملها برد منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین ...💔
تبریز دیروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوانهای امروزی و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی.
پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور :
این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفتههای زیادی میماند! هی میگفت میخواهم مدافع حرم شوم! آن موقعها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام میگفت کاش در کربلا شهید شوم.
وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت.
سلام بر سید و سالار شهیدان السلام علیک یااباعبدالله
#شهید_باید_بود
بسم رب الحسین
پیش از آنکه برایتان روضهای بخوانند، خود را در آن موقعیت قرار دهید، ببینید اگر شما بودید چه میکردید؟ یکی از آثار روضه #ارباب همین است که تو را برای امروز و فردایت آماده خواهد کرد...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
وقتی از #کوفه حرکت کرد، شنید که هاتفی میگوید: ای #حرّ مژده باد تو را به بهشت...
تعجب کرد...به سوی کاری روانه نشده که بوی بهشت از آن برسد...
اما اکنون که سخنان امام #حسین علیه السلام را میشنید، گویا بهشت بود که او را میخواند ولی او فرسنگها از آن فاصله داشت...
او مقصر بود و باید اشتباهش را جبران میکرد...نزد عمربنسعد آمد: آیا با حسین میجنگی؟ جواب شنید آری جنگی سخت که سرها و دستها درآن بر زمین بیفتند! حرّ گفت: چه نیازی است به جنگ؟! چرا پیشنهادهای حسین را نمیپذیری؟
عمرگفت: عبیدالله چنین امر کرده و کار دست من نیست!
حرّ دانست که گوش عمر حتی به صدای ملکوتی امام حسین علیه السلام هم بدهکار نیست...
حال نه توان اصلاح اشتباهش را دارد و نه روی برگشت به سوی کسانی که میدانست حقاند ولی خیلی به آنها بد کرده است...
(شما بودید چه میکردید؟)
حرّ شخصیتی بود در جهان عرب...اما اکنون وقت حساب و کتاب مادی نبود...مخیر بود بین جهنم و بهشت...
خود را شکست...کفشها را درآورد و به گردن آویخت پا برهنه و سر افکنده و اشک ریزان به سوی خیام حسینی حرکت کرد...
هنوز مانده بود به خیمه برسد؛ که سیدالشهدا «ارواحناالفداء» به علیاکبرش فرمود: علی جان برو به استقبال «عمویت»... در رثای همین یک جمله باید دنیا را غرق اشک و شرم کرد...
اگر روزگاری دلت هوای توبهی نصوح داشت، برای دلت روضهی حرّ بخوان... ببین بعد از شنیدن این جمله آخر، لذتی در این عالم میماند که بخواهی بخاطرش خیمهی ارباب را رها کنی؟ یعقوب برای یوسف، دو چشم فدا کرد... اما حسین علیه السلام برای ما، فرزندانی نازنین به مسلخ فرستاد، اصحابی چون پارهی ماه به قربانگاه فرستاد...حال آیا باور میکنی که صدها برابر بیشتر از محبت یعقوب، «تو» را دوست دارند؟!
کدام یک از منافع و لذتهای فانی و پلشت دنیاست که این عشق نتواند تو را از آن برگیرد و رهایی بخشد؟!
حال بشنو صدای هاتف را:
ای آزاده...مژده باد تو را به بهشت حســــین....
بسم رب الحسین
امام حسین علیه السلام آنقدر یار در سنهای مختلف و شغلهای مختلف دارد که کسی نمیتواند بگوید من در کربلا وارد شدم و نتوانستم الگوی خود را پیدا کنم... امام در این منظومه اصحاب خودش، الگوهای متنوعی را قرار داده است.
در کربلا با یک جامعه کوچک موفق از اصحاب امام عاشورا مواجهیم: جامعه ایمانی کوچک ولی نمونه اصحاب... مهمترین چیزی که میتوان از ایشان آموخت، معیت با امام است.
میگویند عثمانی بوده...میدانی یعنی چه؟ یعنی مزهی ولایت علیّ را نچشیده بود... با یکسری سوءتفاهمها از دین و اهل بیت علیهم السلام که به خورد جامعه داده بودند، زهیر نیز از همهچیز کناره گرفت و به زندگی مشغول بود...
سال ۶۱ هجری با خدم و حَشم از مناسک حج، عازم منزلش در کوفه بود... شنیده بود فرزند زهرا علیهماالسلام به سوی کوفه حرکت کرده است؛ بخاطر نامههای هزارهزار کوفیان...اما زهیر نه نامهای نوشته بود و نه دعوتی کرده بود...در منزلگاههای سفر نیز مراقب بود که مبادا با امام هممنزل شود...چراکه نمیخواست به هیچ نحوی به این مسائل مرتبط گردد...
اما نهایتا در منزلگاهی اتراق کرد که امام در آنجا بودند...امام برایش پیغام فرستادند که اندکی مهمان خیمهی ما باش!.. زهیر دستدست میکرد تا بهانهای برای رد دعوت بیابد...او مردی متشخص بود و پیام از سوی فرزند رسول خدا برایش آمده بود...نمیشد به همین سادگی نادیده بگیرد...همسرش تردید او را دریافت...نهیب زد که آنقدر بیمنطق شدهای که از کلام و نگاه او نیز میگریزی؟! برو ببین سخنش چیست...
این سخن، جرقهای شد در انبار کاه و تردیدهای زهیر را خاکستر کرد... راهی خیمه امام شد...
حتما منتظری در ادامه این سطور بدانی که در خیمهی امام چه گذشت... نمیدانیم...گویا مجلسی خاص بوده و ویژهی اهلش...
اما میدانیم طولی نکشید که زهیر خندان و بشاش از خیمه بیرون آمد...یک کلام ورد زبانش بود: اربابم حسین...اربابم حسین...
زهیری که تا آن روز، ولیّ نداشت، حالا از عشق ولایت مالامال بود...در چشمش جز حسین، چیزی دیده نمیشد: نه خدم و حشم نه اهل و عیال نه وجاهت و آبرو... همه را مرخص کرد که من دیگر غلامم...آقا نیستم که برای خودم زندگی به هم بزنم...
زهیر یکی از معدود اصحابی است که در جایجای کربلا، نامش شنیده میشود: در ورود به کربلا، مواجهه با سپاه حر و تشر زدن به آنها، در نصیحت و توبیخ مداوم سپاه عمر و شمر، در دفاع از حریم خیمهها در تاسوعا و عاشورا، در ابراز ارادتهای جانانه در شب عاشورا، در نماز ظهر عاشورا و... .
زهیر...قلبت چه طعمی چشید از شهد ولایت، که اینطور آواره و حیرانت کرد؟ چه فهمیدی از غلامی حسین ارواحنافداه که هرچه در رکابش غلامی میکردی راضی نمیشدی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از تشرف حاج قاسم به حرم مطهر خانم حضرت رقیه سلام الله علیها 💔
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #محرم
🏷دستنوشته سردار قاسم سلیمانی بهمناسبت فرارسیدن ماه محرم:
▫️کشوری که در قلب، اسمِ حسین را دارد، فرهنگِ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود.
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
روضه دختر سه ساله اباعبدالله علیه السلام خیلی حرفها داره
بیبی سه ساله کربلا درس بزرگی به ما میده، اینکه اگر مولا و پیشوا و پناهگاهت رو درست انتخاب کردی، تا پای جونت پاش بمون، فرق نمیکنه زنی یا مردی، بچهای یا بزرگی، اگر مولای خودت رو درست انتخاب کرده باشی، در سختترین شرایط هم به دنبال مولا و پناهگاهت هستی.
اونقدر دنبالهرو امام و مولای خودت هستی که بالاخره بهش میرسی
بسم رب الحسین
نامش را که میبری، در دلت گرمای رفاقت غلیان میکند..صمیمیتی خاص از نام حبیب میبارد...
آنقدر در سیرهی حبیب، مظاهر رفاقت وجود دارد، که آدمی گمان میبرد که اصلا رفاقت را جز حبیب کسی نفهمیده...
شب عاشورا، در خیمهاش نشسته بود و قرآن میخواند...چهرهاش چون ماه میدرخشید و اشک چشمانش ستارگان آسمان را خیره کرده بودند...
تا آنکه هلال خبر آورد از آنچه پشت خیمه #زینب کبری علیهاسلام شنیده بود:« آیا به اصحابت اطمینان داری برادر؟»
دنیا پیش چشمانش تیره و تار شد: دلت خوش بود حبیب که آمدهای غم دل از آلالله بزدایی...خوش نشستهای و ادعای رفاقت داری...
برخاست...اصحاب را فراخواند..همه را بسیج کرد جلوی خیمهی بانوان حرم...ندا سر داد: ای سروران ما! ای بانوان حرم پیامبر..این شمشیرهای آختهی یاران شماست که مصمماند آنها را جز در گردن بدخواهانتان فرو نبرند...و این نیزههای غلامان شماست که سوگند یاد کردهاند که آنها را جز در سینهی این نامردمان جا ندهند... و بعد همه ضجه زدند و بیعتشان را فریاد کشیدند...
و این چنین بود که حبیب، حال دل همه را در خیمههای امامش و رفیقش میپایید...
او با این کار نه تنها دل آل الله را آرام کرد؛ بلکه رفاقت را در حق همقطارانش نیز تمام کرد...دیگر ذرهای ناخالصی در نیتها نمانده بود مگر آنکه در این صحنهی آتشین، خاکستر شده بود...دیگر هیچ دلی ذرهای بوی عُجب هم نمیداد، وقتی که حبیب برایشان روضهی اسارت را اشارتاً خواند... خیال ارباب هم آسوده شد از بابت صدق تامّ اصحابش که فرمود: بهتر وباوفاتر از اصحاب من نبوده و نخواهد بود...
تجلّی آیهی «و حسن اولئک رفیقاً» را در حبیب، به تماشا بنشین...(نساء۶۹)
« وثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»، رفاقتی از جنس #حبیب میخواهد...