امشب اومدیم با دوتا حرکت خوب دیگه😉👌
این حرکت بالا برای #سرشانه ..#سینه..#بازو ...عالیه 😍
خوب خانوما یه صندلی ..چهارپایه ای ..گوشه مبلی چیزی پیداکنید و یاعلی ...😎💪
[#ورزش⛹♀]
@mamanogolpooneha☘
به این حرکت میگن "پل"💓
این حرکت خیلی خوب برای # شکم...#پاها..#بازو ...👌
🦋🦋22مرتبه🦋🦋
[#ورزش⛹♀]
@mamanogolpooneha☘
#داستان_91
#پیرمرد_و_چغندر
#همکاری
یكی بود یكی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
روزی روزگاری پیرمرد کشاورزی با خانواده اش در یک مزرعه کوچک زندگی می کردند . پیرمرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید بیدار می شد و کار می کرد . گاو ها را میدوشید ، طویله را تمیز می کرد ، به حیوانات آب و علف می داد ، زمین را شخم می زد ، دانه ها را می کاشت ، درختان را آب می داد و … خلا صه این پیرمرد یه لحظه بیکار نمی نشست ، زنش هم همینطور توی خانه بی امان مشغول بود .👲🐂
روزی پیرمرد مشغول بیل زدن زمین بود متوجه یه چغندرقند بزرگ شد . به خودش گفت امروز یه غذای خوشمزه می خوریم . برگ های چغندر را گرفت و خواست از ریشه اون رو در بیاورد ولی مثل اینکه خیلی سنگین بود . دوباره امتحان کرد این بار با زور بیشتر.🍑😣
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
ولی نشد😰
پیرمرد زنش رو صدا کرد . ماجرا رو برای زنش تعریف کرد ، پیر مرد برگ های چغندر رو گرفت و زنش شال کمر پیرمرد رو گرفت و با هم کشیدند.😵😵
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
ولی باز هم نشد😰😰
زن کشاورز رفت پسرشون رو صدا زد و ماجرا رو براش تعریف کرد . پیر مرد برگ های چغندر رو گرفت زن کشاورز شال کمر پیرمرد رو گرفت پسره لباس مادرش رو گرفت و با هم کشیدند.
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
ولی باز هم نشد😰😰😰
پسره رفت و سگش رو صدا زد ماجرا رو برای سگش تعریف کرد . پیر مرد برگ های چغندر رو گرفت زن کشاورز شال کمر پیرمرد رو گرفت پسره لباس مادرش رو گرفت و سگه شلوار پسره رو گرفت و با هم کشیدند.
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
ولی باز هم نشد😰😰😰🐶
سگه رفت گربه رو صدا زد و ماجرا رو براش تعریف کرد . پیر مرد برگ های چغندر رو گرفت زن کشاورز شال کمر پیرمرد رو گرفت پسره لباس مادرش رو گرفت و سگه شلوار پسره رو گرفت و گربه دم سگه رو گرفت و با هم کشیدند.
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
ولی باز هم نشد😰😰😰🐶🐱
گربه رفت موشه رو صدا زد و ماجرا رو براش تعریف کرد . پیر مرد برگ های چغندر رو گرفت زن کشاورز شال کمر پیرمرد رو گرفت پسره لباس مادرش رو گرفت و سگه شلوار پسره رو گرفت و گربه دم سگه رو گرفت و موشه دمه گربه رو گرفت و با هم کشیدند.
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
ولی باز هم نشد😰😰😰🐶🐱🐭
موشه یه فکری به سرش زد . شروع کرد به کندن زمین همه با تعجب به هم نگاه می کردند . موشه هی کند و هی کند و یه هو بیرون اومد و گفت حالا دیگه حاضره . همه به هم یه نگاه کردند و پیر مرد برگ های چغندر رو گرفت زن کشاورز شال کمر پیرمرد رو گرفت پسره لباس مادرش رو گرفت و سگه شلوار پسره رو گرفت و گربه دم سگه رو گرفت و موشه دمه گربه رو گرفت و با هم کشیدند .
بیا بیا بیرون بیا ، از دل خاک بیرون بیا ، با این تکون یا این تکون بیرون بیا ، بیا بیا بیا …..
و ناگهان چغندر بزرگ از دل خاک بیرون اومد . همه از خوشحالی فریاد کشیدند و شادی کردند و به هوش موشه آفرین گفتند .😄😄😄🐶🐱🐭
زن کشاورز گفت من هم یک شام خوشمزه با این چغندر آماده می کنم و اون روز همه اون ها با خوشحالی به خانه پیرمرد رفتند و از یک شام خوشمزه لذت بردند.
#قصه_شب🌵
@mamanogolpooneha☘
• • •❤
هم قدیماً
هم جدیداً
دوستت داٰرم
حُسِ ی نْ :)
#همین..🥀
@mamanogolpooneha☘