eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
138 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁 🎁 🎁 یکی بود یکی نبود هیچکس به اندازه ی خدای مهربون خوب نبود. روزی از روزهای فصل زیبای پاییز، نگار خانم قصه ما آماده شد تا به مدرسه بره و بعد از خوردن صبحانه و پوشیدن لباس هایش با مامانش خداحافظی کرد و رفت و رفت تا به مدرسه رسید و با دوستاش و معلمای مهربونش سلام و احوالپرسی کرد.😃 معلمشون به همه ی بچه ها یه برگه داد و سرجایش ایستاد.خانم زارعی معلم دوست داشتنیِ نگار به همه نگاهی با لبخند انداخت و گفت بچه های عزیزم همه شما باید روی این برگه ها آرزوهایتان را بنویسید و درون این جعبه بیندازید و به جعبه روی میز اشاره کرد.🎁 بچه ها با شمارش خانم زارعی شروع کردند و آرزوهایشان را نوشتند. بعد از اتمام وقت جعبه پر بود از آرزو بچه ها نام آن را گذاشتند جعبه آرزوها. روز بعد معلم داشت آرزوها را میخواند با خود می‌گفت چه آرزوهای کوچک و زیبایی یک عروسک🧸 یک کیف صورتی👛 یک کفش قشنگ 👠 یک دوچرخه 🚲 و... معلم لبخندی زد و جعبه آرزوها را به فروشگاه برد.🏫 او تمام آرزوها را برآورده کرد و فرداش با رضایت به کلاس رفت و به بچه ها نگاهی زیبا انداخت و گفت من فرزندی ندارم ولی شماها را بسیار دوست دارم. حالا چشمانتان را ببندید که برایتان خبر خوشحال کننده ای دارم . بچه ها با کنجکاوی چشم هایشان را بستند و با اشتیاق منتظر ماندند . 😌😌😌😌😌😌😌😌😌😌😌😌 وقتی چشم هایشان را باز کردند از خوشحالی فریاد کشیدند همه ی چیزهایی که روزی برایشان آرزو بود حالا در دستشان بود . همگی خانم زارعی را بغل کرده و بوسیدند و از او تشکر کردند .😍😚 فقط نگار بود که چیزی در دستش نبود. چون آرزوی او چیز دیگری بود . یعنی سلامتی برادر کوچکش نوید .👩‍🦲 برادر او از درد سرطان رنج میبرد . خانم زارعی در آخر کلاس نگار را صدا کرد و همراهش به خانه شان رفت .🏡 خانم معلم به همراه برادر و مادر نگار به بیمارستان رفت و پول مداوای نوید را پرداخت کرد. 🏩 حالا نگار هم مثل همه ی بچه ها شاد بود چون برادرش بهبود یافته بود.🧒👦 🎁جعبه ی آرزوها جعبه ی خوبی بود چون همه با این جعبه به خواسته هاشون رسیده و خوشحال شده بودند و علاقه بچه ها به معلم ریاضیشان خانم زارعی بیشتر شده بود. و همه مشتاقانه منتظر زنگ ریاضی بودند تا خانم مهربانشان را ملاقات کنند.👩‍🏫 این معلم عزیز هم راضی و خوشحال از این کار و از خوشحال کردن بچه ها به زندگی خود ادامه داد. قصه ما به سر رسید امیدواریم خانم معلم هم به زودی به آرزوی زیباش برسه👶 نویسنده : زهرا ابراهیمی @mamanogolpooneha