#داستان_234
#کتاب_خوب
#مطالعه_کتاب_مفید
به نام خدای خیلی مهربون
تو یک شهر ساحلی بسیار زیبا دو تا دوست بودن به نام های محمد و سعید .
🏖🏝
این دو تا دوست همیشه باهم به کتاب فروشی و کتابخانه ها می رفتند و کتاب میگرفتن 📗📕📘📙📚
آقا محمد که پسر حرف گوش کنی بود همیشه قبل از کتاب گرفتن از پدر و مادر و معلمش می پرسید چه کتابی برای او خوبه و همون کتاب رو می گرفت و می خواند. ☺️
ولی آقا سعیدِ قصه ما به حرف کسی گوش نمیداد و همیشه دنبال کتاب هایی می گشت که مفید نبودن یا برای سنِ او خوب نبودند 📓
هرچی محمد به دوستش میگفت این کتاب ها برای تو خوب نیست ولی سعید گوش نمی داد 😞
سال ها گذشت و محمد و سعید بزرگ شدن و با کشتی به مسافرت رفتند🛳
ولی ناگهان هوا طوفانی شد و کشتی غرق شد 🌊🌊🛳⛈🌊🌊🌪
محمد که شنا بلد بود سعید رو نجات داد و با شنا به یه جزیره کوچک رسید 🏝
محمد بلافاصله شروع کرد به ساختن یه قایق که از تو کتاب ها یاد گرفته بود
سعید هم برای خودش یه قایق درست کرد و باهم راه افتادن تا به شهر خودشون برگردن 🏡
اما بچه ها قایق آقا سعید همون اول تو ساحل زیر آب رفت .💦🛶💦
محمد گفت یادته چقدر گفتم کتاب هایی بخون که فایده داشته باشه حالا بیا کمکم کن تا قایق من رو بزرگتر کنیم و باهم به خونه برگردیم .⛵️
خلاصه محمد و سعید با قایق محمد به خونه رسیدن ولی سعید از اون به بعد فقط کتاب هایی رو می خوند که مفید و خوب باشن 📚😊
قصه ما به سر رسید امیدواریم همیشه سالم و موفق باشید.😘
سید مجتبی امامی تفتی
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘