#بازی🍭
مامانی امروز جمعه است و باید یه عالمه برنامه برای بازی بچه هه بریزیما😍😉
@mamanogolpooneha❣
مصادیق محبت1.mp3
4.01M
💞محبت کردن رو باید یاد بگیریم!
💟مصادیق محبت در خانه (1)
◀️استاد حورایی
(بسیار مهم حتماً گوش کنید)😍👌
#دلبرانه❣
@mamanogolpooneha🏵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دخترت رو خوشحال کن!
@Panahian_ir
@mamanogolpooneha❣
🎗 قهر کردن
خدا با قهر کردن بندگان را #تربیت میکند.
اینکه میخواهید نماز بخوانید و حضور قلب ندارید، جزع میکنید و شبهای جمعه بر سر میزنید و در قنوت نماز مثل مار به خود میپیچید که خدا من آن وقتها که نماز و قنوت میخواندم این حال را داشتم حالا اینطور شدهام؛ همه اینها قهر کردن خداست.
خدا با قهر کردن دارد او را به سوی خود میکشد و از منجلاب فساد بیرون میآورد.
اولیای الهی با همین روش، آدمهای بزرگ را تربیت میکردند. علی بن یقطین وزیر هارون الرشید است.
درب خانه موسی بن جعفر (ع) را میزند، حضرت راهش نمی دهد، زیرا کاری کرده باید به این سبک #تنبیه شود.
💠مرحوم آیتالله حائری شیرازی «ره»
#مکتب_اهل_بیت
#تربیتِ_معنوی
@mamanogolpooneha❣
#بازی امروز
اگه گفتی دایره کجاست؟
ابزار لازم✂️:
کاغذ
مدادشمعی
چسب
🎈باید چکار کنیم؟
یه کاغذ بزرگ روی دیوار میزنیم و اشکال دایره، مثلث، مربع و مستطیل روی کاغذ میکشیم و از دلبندمون میخایم مثلث ها رو پیدا کنه و سبز رنگ کنه و به این ترتیب اشکال دیگر رو هم پیدا کرده و هر کدام را با مداد شمعی رنگ کند.
🎯هدف بازی:
🔺 دست ورزی
🔺 آموزش اشکال هندسی
🔺 دقت و تمرکز
#بازی
@mamanogolpooneha❣
کیک قاشقی😊
آرد ۱لیوان/
شکرنصف لیوان/
ماست نصف لیوان/
تخم مرغ۱عدد/
بکینگ پودر۱چایخوری/
وانیل کمی
همه مواد رو باهم مخلوط کرده تا صاف ویکدست شود.
بعد در ماهیتابه روغن ریخته داغ که شد با قاشق مواد را ریخته و دو طرفش رو سرخ کرده بعد روی دستمال گذاشته تا روغن اضافیش گرفته شود .
یه نکته بگم من نیم ساعت موادواستراحت دادم .
بافتش خیلی عالی و معرکه است.
حتما امتحان کنید🌺🌺💓💓
#خوشمزه_جاتی
@mamanogolpooneha😋
مصادیق محبت2.mp3
4.13M
💞محبت کردن رو باید یاد بگیریم!
💟مصادیق محبت در خانه (2)
◀️استاد حورایی
(بسیار مهم حتماً گوش کنید)😍👌
#دلبرانه
@mamanogolpooneha❣
#سفید_لطیف_کردن_دست_ها
👈در هفته 2 بار
👈آب لیمو + عسل + جوش شیرین(هرکدام 2 ق چ) را بطور کامل روی دست قرار دهید
👈10 دقیقه بعد با آب گرم بشویید
👈خشک کنید وکرم بزنید.
#خانومی_که_شماباشی🎀
@mamanogolpooneha💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رفع_موهای_ریز_زائد_صورت
1فنجان ارد نخود
1ق زرد چوبه
یک دوم فنجان شیر
مخلوط کنید. صبر کنیدخشک شه وبعد نمدار کنید با حرکات دورانی از روی صورت پاک کنید.
✅یک ماه هفته ای ۲بار
┄┅┄┅✶●✶┄┅┄┄
#خانومی_که_شماباشی🎀
@mamanogolpooneha🎈
✨ برای جلوگیری از افتادگی سینه دوش آب خنک بگیرید.
آب خنک باعث تنگ شدن عروق و سفت شدن پوست می شود و این کار به بالا کشیده شدن سینه کمک خواهد کرد.
┄┅┄┅✶●✶┄
#خانومی_که_شماباشی🎀
@mamanogolpooneha🎈
هرزمان احساس کردید زندگی تون با شوهرتون سرد شده❄️🌬⛄️💨🌨❄️
و مثل روزای اول گرم نیست☀️ دو تا نکته تحت الشعاع قرار گرفته:
1) آرامش✨
2) نشاط🙋
حضرت رسول(صلی الله عليه و آله)
می فرمایند:« مومن دائم در حال نشاط است و کسالت از او دور است »
نه اینکه مومن زجر نکشد و کسالتی بهش نرسه ها
می رسه منتها مومن جا خالی می ده 👏
خانم های متدین این نکته رو یادتون باشه شوخ و شنگ بودن شما در محافلی که نا محرم نیست الزامیه
خوش اخلاقی عبادت به حساب میاد
مصداق ها:
لبخند زدن😍
سلام علیک گرم کردن با محارم📞
مصافحه و روبوسی
مرد شما همسر شما 👤
از زن خنده رو 😁خوشش میاید
زنی با روحیه مثبت ➕
#دلبرانه♥️
@mamanogolpooneha💎
◀️ ریزه کاری ها:
⭕️ قبل از انجام آزمایش در مقابل دیگران ، یک بار آن را امتحان کنید.
⭕️ عدم حل شدن آب گرم با آب سرد بدلیل اختلاف فشار آن هاست.
⭕️کاغذی که برای قرار دادن بین دو لیوان استفاده می کنید بهتر است ضخیم باشد.
⭕️ جهت جلوگیری از ریختن آب هنگام برعکس کردن لیوان بهتر است لیوان پر از آب باشد.
⭕️می توانید از آبرنگ یا گواش برای رنگی نمودن آب استفاده کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آب سرد و آب گرم
✅ یک مامانِ خلّاق و جذاب باشیم.
🔺 زنگ تفریح را از دست ندهید.
#زنگ_تفریح (۵)
@mamanogolpooneha❣
#قصه_شب
👦 دانی کوچولو
موضوع: حسادت فرزند اول
در جنگلی دور دست یک خانواده میمون زندگی می کرد. آنها خانواده ی خوشبختی بودند.
میمون پدر از شاخه ای به شاخه ای می پرید و میوه پیدا می کرد. او آبدارترین و خوشمزه ترین میوه ها را می چید و برای خانواده اش به خانه می آورد.
میمون مادر، در خانه از فرزند کوچکشان دانی، مراقبت می کرد. او از بچه کوچولو پرستاری می کرد و او را این طرف و آن طرف می برد.
میمون کوچولو آن قدر کوچک بود که نمی توانست میوه بخورد یا با پاهای خودش راه برود و مجبور بود کنار مادرش بخوابد.
خیلی زود ، دانی، بزرگ شد. حالا دیگر او هم می توانست راه برود و میوه بخورد. پدر هر روز برای چیدن میوه بیرون می رفت، مادر هم همینطور، دانی هم بیرون می رفت و با دوستانش بازی می کرد و چیزهای زیادی درباره ی جنگل می آموخت.
روزی، مادرش به او گفت که به زودی میمون کوچولوی دیگری وارد خانواده ی آنها می شود.
مادرش با لبخند به او گفت: مادرت تو را دوست دارد. پدرت هم تو را دوست دارد و قرار است تو صاحب یک برادر یا خواهر شَوی که او هم تو را دوست دارد.
دانی خیلی هیجان زده و خوشحال شد و به مادرش قول داد که که در مراقبت از بچه به او کمک کند.
پس از چند ماه، بچه به دنیا آمد. او بامزه و کوچولو بود. مادر مجبور بود بیشتر وقت خود را صرف مراقبت از او کند، او را بغل کند و شبها در کنار او بخوابد. پدر با میوه های زیادی به خانه می آمد. او خسته بود. اما همیشه به سراغ دانی و خواهر کوچولویش می رفت و آنها را می بوسید. آنها خیلی با هم بازی می کردند و می خندیدند. مادر مجبور بود میمون کوچولو را بغل کند و همه ی اوقات با او باشد.
اما دانی همیشه از داشتن خواهر کوچولو خوشحال نبود. او را دوست داشت. او بانمک و با مزه بود. با این وجود دانی دوست داشت تنها فرزند خانواده باشد.
او ناراحت و کمی عصبانی بود. با خودش فکر می کرد چرا مامان همیشه باید با بچه کوچولو باشد!
تصمیم گرفت که دیگر با خواهر کوچولو بازی نکند و به مادرش هم در کارهای خانه کمک نکند.
روزی مادر متوجه شد که دانی خوشحال نیست. مادر از او پرسید: دانی! آیا چیزی باعث ناراحتی تو شده است؟ می خواهی درباره ی آن صحبت کنی؟ دانی ابتدا نمی خواست چیزی بگوید. آسان نبود که درباره ی احساسش صحبت کند. اما مادرش دوست داشت و دلش می خواست با او حرف بزند. بالاخره دانی به مادرش گفت که نسبت به نوزاد جدید احساس خوبی ندارد.
او گفت : انگار شما دیگر مرا دوست ندارید، شما می خواهید همیشه با خواهر کوچولویم باشید.حتما او را بیشتر از من دوست دارید.
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: پس به خاطر این است که تو ناراحتی. دانی بدون اینکه حرفی بزند سرش را تکان داد. مادرش توضیح داد: من تو را دوست دارم دانی. خواهر کوچولویت را هم دوست دارم. من هر دوی شما را دوست دارم. بعد دست های دانی را در دست گرفت و گفت: اگر می بینی که من خواهر کوچکت را بغل می کنم و مواظبش هستم به خاطر این است که او هنوز به اندازه ی تو بزرگ و قوی نشده است. بچه ها به کمک و توجه مادرشان احتیاج دارند تا بتوانند رشد کنند و مانند تو قوی و بزرگ شوند.
مادر لبخندی زد و رفت سراغ آلبوم خانوادگی و به دانی گفت: بیا اینجا و روی دامنم بنشین. می خواهم چند تا عکس به تو نشان بدهم.
مادر آلبوم خانوادگی را باز کرد و عکس های بسیاری را از خودش که به همراه نوزاد کوچکی بود به او نشان داد. اما آن نوزاد کوچک که در آغوش مادر بود، خواهر کوچولوی آنها نبود.
دانی پرسید: این بچه کیست؟
مادرش جواب داد: این تو هستی عزیزم.
دانی از دیدن عکس ها تعجب کرده بود. او فراموش کرده بود که او هم روزی نوزاد کوچکی بوده و نیاز به پرستاری و مراقبت مادرش داشته است.
دانی در حالی که احساس خشنودی می کرد گفت: من حالا بزرگ شده ام. می توانم راه بروم، غذا بخورم و تنها بخوابم.
مادرش گفت: درست است عزیزم.
دانی گفت: من خواهر کوچولویم را دوست دارم و می خواهم به شما کمک کنم. هر وقت کمک خواستید به من بگویید مامان.
مادرش او را در آغوش گرفت، بوسید و گفت: وقتی که تو نوزاد کوچولویی بودی تو را دوست داشتم و حالا هم که بزرگ و قوی شده ای دوستت دارم. من همیشه تو را دوست دارم.
@mamanogolpooneha❣