❤️🍃
یکی از حی بودن زن
اینه که توے مسائل سیاسی هم" حی" باشیم..
مثـــــل حضرت زهرا (س) که در بحث سیاسی حی ترین زن اسلام بودن ...🌱
❤️🍃
سعــــــــــی کن توے زمینه سیاسی #بصـــــیر باشی ..
تا در این زمونه #حی باشی...
❤️🍃
اگہ شما قیام کنی به خوب بودن
بقیه هم رو میتونی بلند کنی ...
تشویق کنی...
تا #حی باشند..
❤️🍃
هر کار درســـــتی که ما بخوایم انجامش بدیم..
شیطان مارو وســـــوسه میکنه ..
که تو نمی تونی ...
ولش کن...
این کار از عهده تو خارجه...
حوصله دارے بابا؟
به نظرت وقتی به این حرف ها دل میدے #حی هستی ؟🧐
❤️🍃
هیـــــچ وقت نذار
حرفاے منفی ...و نا امید کننده
جاے امیـــــد رو توے قلبت بگیره...
همیشہ #حـــــی باش😎💪
#پای_درس_دل 🌱
میفرمایند؛
برای اینکه بدانی به خدا مقرب شدهای؛
میزانِ آسودگیِ خودت را بسنج !
اگر آسودگیات کم شده و بهمریخته هستی،
بدان که از خدا دور هستی :)
#استادپناهیان
@mamanogolpooneha☘
3298310162.mp3
7.54M
↯#سکوت_و_جدل ۲۷♥↯
🚫دیدین،اصلاً نمیشه به بعضیا گفت؛
بالای چشمت ابروست؟
میشن یه گلوله آتیش،وقیامتی بپـامیشه!
این آتشهای درونی رو زودتر خاموش کنیم!
وگرنه آخرت،گرفتارش میشیم.
#استاد_شجاعی
@mamanogolpooneha☘
روشـــツــنی خونه [🌙]
☘آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه🔹 🌱این کار، در کودک اثر زیادی می گذارد🔸 من یادم هست وقتی که
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 شیوه برخورد با رفتارهای ناپسند کودک 🔸
☘فرض کنید شما ظرفی پر از شیر، از مغازه ای گرفته و می خواهید به منزل ببرید.
چون این ظرف پر می باشد، بسیار آهسته و با احتیاط کامل حرکت می کنید، تا چیزی از شیر بر زمین نریزد.
اما اگر در این حال کسی آمد و به شما تنه زد، و نصف ظرف شیر بر زمین ریخت، در این هنگام، دیگر شما در حرکت، احتیاط نمی کنید و آهسته نمی روید؛ بلکه بدون هیچ هراسی، می توانید به سرعت حرکت کنید؛ چون دیگر خوف ریختن شیر وجود ندارد.
❤️دربارۀ کودکانِ خود نیز سعی کنید کودک شما خیال کند که ظرف حیثیت و حرمت او پر می باشد و باید با احتیاط کامل رفتار کند، و تلاش کند کسی به او تنه نزند؛
👌امّا اگر شما آمدید و به او تنه زدید، دیگر ظرف حرمت و شخصیت او تقلیل خواهد یافت، و طبعاً دیگر نباید توقع داشته باشید که این کودک رفتارش با شما مثل سابق باشد.
🌱پس، این نکتۀ مهم را فراموش نکنید که گاهی «تغافل» لازم است، به این معنا که شما از عیوب فرزندانتان آگاه باشید، اما کودک شما اطلاع نداشته باشد که شما از عیوب او آگاه هستید.
❤️آگاه بودن شما از عیوب فرزندانتان خوب است، اما آگاه بودن ایشان از این که شما عیوب وی را می دانید، خوب و به صلاح نیست.
#آیت_الله_حائری_شیرازی
@mamanogolpooneha☘
↻#دلبـــــرباش☘↻
💖برای از بین بردن لکه ها، نقاط تیره و جای جوش 🍋لیموی تازه یا ماست کاملا ارگانیک به پوست خود بزنید..
10 دقیقه صبر کنید..
سپس صورتتان را بشویید
😍این کار پوست شما را شفاف میکند.
@mamanogolpooneha☘
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•\• از اسامیِ خدا «جبّاره»
جبّار یعنی: «شکسته بند»
🍃 بسپاریم به خدا
ترمیم میشه...
#دلقویدار✋
@mamanogolpooneha☘
#داستان_225
#جعبه_آرزوها
#مهربانی
🎁 🎁 🎁
یکی بود یکی نبود هیچکس به اندازه ی خدای مهربون خوب نبود.
روزی از روزهای فصل زیبای پاییز، نگار خانم قصه ما آماده شد تا به مدرسه بره و بعد از خوردن صبحانه و پوشیدن لباس هایش با مامانش خداحافظی کرد و رفت و رفت تا به مدرسه رسید و با دوستاش و معلمای مهربونش سلام و احوالپرسی کرد.😃
معلمشون به همه ی بچه ها یه برگه داد و سرجایش ایستاد.خانم زارعی معلم دوست داشتنیِ نگار به همه نگاهی با لبخند انداخت و گفت بچه های عزیزم همه شما باید روی این برگه ها آرزوهایتان را بنویسید و درون این جعبه بیندازید و به جعبه روی میز اشاره کرد.🎁
بچه ها با شمارش خانم زارعی شروع کردند و آرزوهایشان را نوشتند.
بعد از اتمام وقت جعبه پر بود از آرزو بچه ها نام آن را گذاشتند جعبه آرزوها. روز بعد معلم داشت آرزوها را میخواند با خود میگفت چه آرزوهای کوچک و زیبایی یک عروسک🧸 یک کیف صورتی👛 یک کفش قشنگ 👠 یک دوچرخه 🚲 و... معلم لبخندی زد و جعبه آرزوها را به فروشگاه برد.🏫
او تمام آرزوها را برآورده کرد و فرداش با رضایت به کلاس رفت و به بچه ها نگاهی زیبا انداخت و گفت من فرزندی ندارم ولی شماها را بسیار دوست دارم.
حالا چشمانتان را ببندید که برایتان خبر خوشحال کننده ای دارم . بچه ها با کنجکاوی چشم هایشان را بستند و با اشتیاق منتظر ماندند .
😌😌😌😌😌😌😌😌😌😌😌😌
وقتی چشم هایشان را باز کردند از خوشحالی فریاد کشیدند همه ی چیزهایی که روزی برایشان آرزو بود حالا در دستشان بود . همگی خانم زارعی را بغل کرده و بوسیدند و از او تشکر کردند .😍😚
فقط نگار بود که چیزی در دستش نبود. چون آرزوی او چیز دیگری بود . یعنی سلامتی برادر کوچکش نوید .👩🦲
برادر او از درد سرطان رنج میبرد .
خانم زارعی در آخر کلاس نگار را صدا کرد و همراهش به خانه شان رفت .🏡
خانم معلم به همراه برادر و مادر نگار به بیمارستان رفت و پول مداوای نوید را پرداخت کرد. 🏩
حالا نگار هم مثل همه ی بچه ها شاد بود چون برادرش بهبود یافته بود.🧒👦
🎁جعبه ی آرزوها جعبه ی خوبی بود چون همه با این جعبه به خواسته هاشون رسیده و خوشحال شده بودند و علاقه بچه ها به معلم ریاضیشان خانم زارعی بیشتر شده بود. و همه مشتاقانه منتظر زنگ ریاضی بودند تا خانم مهربانشان را ملاقات کنند.👩🏫
این معلم عزیز هم راضی و خوشحال از این کار و از خوشحال کردن بچه ها به زندگی خود ادامه داد.
قصه ما به سر رسید امیدواریم خانم معلم هم به زودی به آرزوی زیباش برسه👶
نویسنده : زهرا ابراهیمی
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘